کتاب‌گرد

اختلال دوقطبی فروغ فرخزاد و کمی واقعیت

۸ آبان ۱۳۹۵
پژوهش در شخصیت فروغ فرخزاد

آیا در یافته‌های پژوهشی نباید فضل تقدم را رعایت کنیم؟

سایه اقتصادی‌نیا:
هرچه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
لازم است نخستین سطر این نوشته را با تصریح این نکته آغاز کنم که من برای خانم فرزانه میلانی احترام تمام قائلم و طرح این بحث را نه پیش کشیدن یک مسئلۀ شخصی، بلکه انگشت نهادن بر یکی از دردناک‌ترین جراحت‌هایی می‌دانم که سال‌هاست امان ما را بریده است. من به طرح مسئله‌ای بسی مهم‌تر از “ابتلاء فروغ فرخزاد به اختلال دوقطبی” نظر دارم و به مشکلی عمیق‌تر از آنچه ممکن است بالقوه میان دو پژوهشگر با زمینۀ تحقیقاتی مشترک پیش آید. بحث بر سر اینکه “چه کسی اول بار نوشته: فروغ فرخزاد به اختلال دوقطبی مبتلا بوده است” را دونِ شأنِ خودم و سرکار خانم میلانی می‌دانم و از مخاطبان این یادداشت صراحتاً می‌خواهم از تعبیر سخنان من به عباراتی چون کشف سرقت پژوهشی و مواردی با معانیِ ضمنیِ اینچنینی، که زیبندۀ هیچ‌یک از ما دو نفر نیست، بپرهیزند.

مقالۀ من با عنوان «فروغ فرخزاد، شخصیتی دوقطبی؟ کاوشی در روانشناسی شعر و شخصیّت فروغ فرخزاد» در سال ۱۳۹۲ نوشته شد و مطابق معمول آن را برای چاپ در اختیار نشریات قرار دادم. ابتدا خانم شهلا شرکت، مدیر محترم مجلۀ زنان امروز، و سپس آقای علی میرزایی، مدیر محترم مجلۀ نگاه نو، از چاپ آن امتناع فرمودند_ هریک به دلیلی، و هر دو قابل درک. طرح این موضوع، هم تازگی داشت و جسورانه می‌نمود، هم نزد دوستداران فروغ تابو بود، و هم ممکن بود با فضایی مغرضانه آلوده شود و آب به آسیاب‌هایی بریزد که من هیچ تمایلی به گردش آنها نداشتم. چاره را در آن دیدم که بیش از این اتلاف وقت نکنم و مقاله را خارج از ایران به چاپ برسانم، لذا در تاریخ ۳۱ آگوست ۲۰۱۴ (۹ شهریور ۱۳۹۳) آن را در اختیار آقای دکتر محمد توکلی طرقی، مدیر محترم مجلۀ ایران‌نامه، قرار دادم. ایشان، با لطف بسیار، از چاپ آن استقبال کردند و مقاله در نوبت چاپ قرار داده شد. اما آن‌قدر در نوبت ماند تا سرانجام کتاب من، هم شاعر، هم شعر: تاملاتی در باب شعر و شاعران معاصر در تابستان ۱۳۹۴ توسط نشر مرکز منتشر شد و چون شامل همین مقاله نیز بود، طبعاً، انتشار آن در ایران‌نامه هم خودبه‌خود منتفی گردید. این حکایت مقاله‌ای بود که در آن برای اولین بار، به صراحت، فقط و فقط با استفاده از شواهد شعری و اطلاعات زندگینامه‌ای موجود، خبر داده شد که: فروغ فرخزاد به اختلال دوقطبی مبتلا بوده است و این اختلال، چگونه و با چه مکانیسمی در شعر او بازتاب یافته است.

اما داستان این مقاله کجا به خانم میلانی گره می‌خورد؟   

سال‌ها بود که ایشان در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها از نگارش زندگینامۀ فروغ فرخزاد خبر می‌دادند- زندگینامه‌ای که با آنچه تا حال خوانده‌ایم متفاوت است و اطلاعاتی نو در اختیار جامعۀ ادبی ایران قرار خواهد داد. طبعاً برای من که زمینۀ کاری و مطالعاتی‌ام شعر معاصر است، بسیار حائز اهمیت بود که نظر ایشان را دربارۀ مقاله‌ام بدانم و پیش از چاپ، مطمئن شوم که سخنی به‌گزاف نگفته‌ام. پس در تاریخ ۲۷ جولای ۲۰۱۴ (۵ مرداد ۱۳۹۳) مقاله را برای ایشان ایمیل کردم تا نظر تخصصی ایشان را جویا شوم. این آغاز مراودۀ ما شد و حرمت این مراوده نزد من محفوظ است. ایشان، در تماس تلفنی پس از خواندن مقالۀ من (ایمیل‌های تبادل شده بین ما تاریخ و ساعت تماس تلفنی را هم نشان می‌دهد) به من فرمودند: «روی نقطۀ بسیار حساس و مهمی انگشت گذاشته‌اید و شهامت کرده‌اید که آن را نوشته‌اید، من که هنوز جرئت نکرده‌ام این را بنویسم». از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدم. همین‌که ایشان، در مقام کسی که زیروبم زندگی فروغ را می‌دانست، یافتۀ مرا تایید می‌کرد، برایم کافی بود. من کتابم را نیز پس از انتشار، در تابستان ۱۳۹۴، به رسم احترام، برای ایشان فرستادم، بنابراین ایشان هم صورت چاپ‌نشدۀ مقالۀ من، و هم صورت چاپ‌شدۀ آن را در اختیار داشتند.

وقتی کتاب ایشان سرانجام منتشر شد، دریافتم که از قضا، مطرح کردن بیماری فروغ، به یکی از جالب‌ترین و جذاب‌ترین نویافته‌های ایشان تبدیل شده است. در بیشتر مصاحبه‌ها و گزارش‌هایی که دربارۀ کتاب منتشر می‌شد، دوقطبی بودن فروغ در مرکز توجه قرار گرفته بود. متعاقباً دریافتم که نه در فهرست منابع و ماخذ و نه در هیچ گوشۀ دیگر کتاب از مقاله‌ای که من دو سال پیش دودستی در اختیارشان گذاشته‌ام نامی و نشانی نیست. حیرت کرده بودم و همچنان در این حیرت به سر می‌برم. من البته نمی‌توانم ادعا کنم که ایشان بدین نکته وقوف نداشته‌اند، حتماً داشته‌اند و قطعاً، چون من، مدت‌ها به جوانب مختلف آن اندیشیده و با متخصصان و روانپزشکان مشورت کرده‌اند. اما من، پیش از ایشان نوشته‌ام را منتشر کرده بودم و نام نبردن از تحقیق من، در خوشبینانه‌ترین حالت، دست‌کم می‌تواند به نقص منبع در کار ایشان اشاره کند. نه اینکه این کشف به‌خودی‌خود تحفه‌ای باشد که مدال افتخارش باید بر سینۀ من می‌آویخت، نه اینکه حتی اگر ایشان از این مقاله نام می‌برد فروش کتاب هفتصد نسخه‌ای من در نشر مرکز با فروش پرهیاهوی کتاب ایشان قابل رقابت بود و مرا یک‌شبه بر گنج می‌نشاند، نه اینکه نام بی‌مقدار من در کنار نام بزرگ ایشان تلألویی جاودان می‌یافت… حیرتم همه از این است که چطور یک پژوهشگر، یک استاد دانشگاه در آمریکا، می‌تواند به این راحتی یافته‌های پژوهشگری دیگر را به هیچ انگارد؟ به هیچ، هیچ، هیچ. لابد چون من تهِ ایران نشسته‌ام، قدرت تبلیغاتی عظیم ایشان را ندارم، با آقای ابراهیم گلستان ارتباطی ندارم، حمایت برادری چون آقای عباس میلانی را ندارم که در مصاحبه‌اش بگوید «از طریق کتاب خانم دکتر میلانی می‌فهمیم که فروغ گرفتار افسردگی شدید بوده» (چیزی که من آن را پیش‌تر، نه تنها دریافته بودم، که در شعرش و از طریق تحلیل ادبی آن را نشان داده بودم)، و در ترازوی قدرت و شهرت هیچ در کفه‌ام نیست.

جراحتی را که در آغاز این نوشته بدان اشاره کردم اینجا سرمی‌گشایم ـ جراحتی دردناک که دردش سال‌هاست امان ما را بریده: تا به کی باید تحقیقات ادبی داخل ایران، که هر لغتش با خون دل و جیب خالی و ترس شحنه و سرزنش دوست، روی کاغذ می‌آید اینچنین نادیده گرفته شود؟ تا به کی باید در مقابل محققان خارج از ایران، به چوب تحقیر و تخفیف به حاشیه رانده شویم، به هیچ انگاشته شویم و حتی آن مایه “قابل” نباشیم که محققان آشنا به متدها و نظریه‌های انتقادی و مکاتب جدید زندگینامه‌نویسی نیم‌نگاهی به نوشته‌های ما بیفکنند؟ چطور این محقق را “قابل” می‌دانیم که مطلبش را بخوانیم، تأیید کنیم، ساعت‌ها با او دربارۀ موضوع پژوهش صحبت کنیم و اطلاعات میدانی هم از او بگیریم، اما وقت چاپ کتابمان که شد، نگوییم که کسی پیش از ما دربارۀ این موضوع نوشته است و ما، مطابق رسم پژوهش، از یافته‌های قبلی استفاده کرده‌ایم؟ اصلاً استفاده هم نکرده‌ایم ـ دست‌کم آنها را دیده‌ایم؟ البته که نه! نکه اینکهما ته ایران نشسته‌ایم و با دست و زبان بسته برای خودمان چیزکی می‌نویسیم و اینها چه قابل است که در آثار استادان ساکن خارج از کشور از آنها نامی برده شود؟

سال‌هاست می‌بینیم تحقیقات علوم انسانی در داخل و خارج از ایران هریک راه خود را می‌رود، بی‌اینکه چون جویبارهای پراکنده، سرانجام در نقطه‌ای به هم بپیوندد و دریا شود. پر کردن این شکاف، به تنهایی کار افراد نیست. کار دولت‌ها هم هست. بی‌گمان اگر محققان داخل ایران می‌توانستند با سهولت بیشتر و موانع کمتر در مجامع علمی و انواع کنفرانس‌ها و سمینارهای برپا در جای‌جای دنیا شرکت کنند و، متقابلاً، دانشمندان ایرانی و غیرایرانی نیز می‌توانستند با سهولت بیشتر به ایران رفت‌وآمد کنند و نتیجۀ تحقیقاتشان را در دانشگاه‌ها و همایش‌های داخل ایران عرضه کنند، جریان آزاد علم برقرار می‌شد و همه از دستاوردهای علمی هم آگاهی می‌یافتیم و بهره می‌بردیم. درست که دولت‌ها نقشی عمده در تسهیل امکانات ارتباطی دارند، اما ایجاد همدلی کار فردفرد ما هم هست، نه فقط وظیفۀ دولت‌ها. در همین یک موردی که برای من اتفاق افتاده، بین من، در حکم محقق داخل ایران، و خانم میلانی گرامی، در مقام محقق خارج از ایران، هیچ مانعی از قسم موانع دولتی یا ارتباطی وجود نداشت. به تعبیر شاملو، دیوار پیراهنی هم در کار نبود. من یکدل و یکرنگ و صادقانه نتیجۀ کارم را برای ایشان فرستادم و از مصاحبت ایشان خرسند بودم. می‌توانم چند مورد دیگر از همین مشکل میان محققان دیگر مثال بیاورم که دست هیچ دولت یا دشمنی در کار نبوده و محققی که خارج از ایران کار کرده است، به تمامی از نتیجۀ تحقیقات پژوهشگران داخل ایران، بالاخص تحقیقات میدانی، بهره برده، اما سر بزنگاه همه را از آنِ خود کرده و به راحتیِ آب خوردن دستاوردهای دیگران را محو یا انکار کرده است.

اما انصاف را نباید فرونهاد، که تمام این مشکل از نگاه تخفیف‌گرایانۀ بعضی محققان خارج از ایران، به محققان داخلی ناشی نمی‌شود. خودکم‌بینی و خودباختگی بعضی پژوهشگران داخلی هم هست که سبب می‌شود آنچه از دهان بعضی خارج‌رفته‌ها و خارج‌نشین‌ها بیرون می‌آید، ولو تکراری یا سطحی باشد، درّ و گوهر شب‌تاب بنماید. بی‌شک این نابرابری دوسویه است و هر دو سو باید برای از میان برداشتن آن سهم بپذیرند. این جویبارهای پراکنده باید، دیر یا زود، به هم بپیوندند و دریا شوند. ما باید کنار هم بنشینیم، نه در مقابل هم.

بار دیگر، تکرار می‌کنم که قصد مکابره ندارم. احترام قلبی خود را نسبت به خانم فرزانه میلانی و کار پرارج ایشان ابراز می‌دارم و امیدوارم کتاب ایشان،  فروغ فرخزاد؛ زندگی‌نامۀ ادبی همراه با نامه‌های چاپ‌نشده، به منبعی بی‌نظیر و جاودانه در زمینۀ تحقیقات ادب معاصر تبدیل شود.

 متن کامل مقاله‌ی «فروغ فرخزاد: شخصیتی دو قطبی؟» را می‌توانید در این صفحه بخوانید.[+]

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

۱۶ نظر

  • Reply عاطفه ۸ آبان ۱۳۹۵

    نویسنده محترم این مقاله حتما اطلاع دارند که فروغ به دلیل بیماری خود بستری هم شده بوده و اصولا کشف دو قطبی بودن ایشان ( و یا شاید اختلال mood دیگری که قطعا روان پزشکانی که با ایشان مصاحبه کرده اند بهتر اطلاع دارند ) کشف تازه و عجیبی نیست و هر خواننده جدی آثار فروغ به کرّات اشارات وی را به بیماری در نامه ها و اشعارش می یابد . ای کاش به جای این همه جستجوی کاشف بیماریها کسی حقی برای فرزند بیمار او قائل می شد و از این رهگذر زندگی این انسان دردمند سر و شکلی می گرفت وگرنه فروغ بیمار یا سالم رفت و برای ما شعرهایش را گذاشت . تنها چیزی که شاید الان اهمیت داشته باشد وضعیت معیشتی فرزند اوست که قربانی اصلی این ماجرای تاثر برانگیز است

  • Reply پرنیان ۸ آبان ۱۳۹۵

    با سلام، بحث من بر سر این پژوهش نیست. شاید هم اصلا درج نشود، اما به عنوان کسی که سال هاست روی ”اشعار” فروغ مطالعه می کنم (نه زندگی فروغ) این مطالب را می نویسم. چرا پژوهشگران می کوشند از فروغ شخصیت ناتوان نشان دهند؟ ما به جای خوانش اشعار او تنها جست و جوگر زندگی او شده ایم. چه نیکو الیوت می گفت که برای نقد به زندگی اهمیت ندهید. حتی اگر اشعار فروغ با زندگی او عجین شده باشد، دلیلی بر بزرگ نمایی و تخریب شخصیت او نیست! آیا کسی در اشعار بزرگانی که آنان را با القاب حضرت ووووو خطاب می کنیم این گونه تحلیلی!!! انجام می دهد. مگر فلان شاعر بزرگ از عشق مرد سخن نگفته، چرا کسی آن ها را نمی بیند که برود و مطلب بنویسد که فلانی عاشق مرد بوده!! اگر از ارائه ی خوانش جدیدی اشعار فروغ ناتوانیم، این ناتوانی را به او نسبت ندهیم.
    فرضا تحقیق های شما و خانم میلانی درست باشد بحث بر سر رفتار و زندگی را با شعر چه کار؟ الیوت بزرگترین نقاد قرن بیستم هنگامی شاهکار خود را نوشت که بیماری روحی داشت! حال ما در ایران به این موضوع اهمیت می دهیم یا می گوییم چگونه The Waste Land در جریان معاصر تاثیر نهاد؟!
    چرا برای معروف شدن سعی در تخریب داریم. هر کس می کوشد برای شهرت به فروغ نزدیک شود. برخی اشعار خود را به نام فروغ در شبکه های مجاری پخش می کنند که اصلا به اشعار او نزدیک نیست! آن ها که بی اطلاع هستند تا مباحث زن و مرد و حجاب را می بینند زود پخش می کنند. تنها با تامل در زمان زندگی فروغ می توان به درک ناچیزی رسید که چه مباحثی در دوران فروغ وجود داشته! در زمان فروغ (۱۳ تا ۴۵) هنوز انقلاب نبوده که مباحث دینی در اولویت شود. متاسفم که معمولا پژوهشگران!!!!! ما به چنین روش هایی دست می زنند و می کوشند با بزرگ نمایی حواشی زندگی او خود را بزرگ و روشنفکر نشان دهند. چیزی که در ادبیات غرب کم تر به نام ”نقد و پژوهش” می شناسیم. چند درصد نقادان به جنبه های عشق در اشعار لارنس می پردازند که ما این گونه موشکافانه به عشاق حقیقی و مجازی فروغ می نگریم! تاسف بار است که این ها را نقد و بررسی هم می نامیم.
    بحث من بر سر تحقیق این خانم یا خانم میلانی نیست، بحث این است که تا کی می خواهیم چنین نگرش سخیفی را درباره ی فروغ داشته باشیم!

    همه معتقد هستند که فروغ زمانی که ابراهیم گلستان را شناخت متحول شد و اشعارش رنگ دیگری یافت و گاهی هم می گویند تمام شهرت فروغ مدیون آشنایی او با گلستان است!
    اما این جمله دقیقا شامل حال ابراهیم گلستان می شود. سال هاست که آقای گلستان از به خاطر عشق فروغ نسب به خودشان به شهرت فراوان دست یافته اند! اما فروغ سال هاست که در میان ما نیست… هر چقدر هم افرادی کوشیده اند که فروغ را بد و سیاه نشان دهند و او را از اعتبار ساقط کنند، نشد! قضاوت های خداگونه آدمی هم درباره ی فروغ کاری از پیش نبرد. فروغ جزءجداناپذیری از ادبیات ماست، چرا مخربانه می کوشید او را بد جلوه دهید.
    باور کنید که این همه جدال بر سر فروغ، جفا به او و اشعار زیبای اوست. کاش این را درک می نمودیم!!! کاش…

    • Reply حسن ۸ آبان ۱۳۹۵

      خانم پرنیان گرامی
      من هم کاملاً با نظر شما موافقم. اشعار و فیلم ها و گفت و گوهای فروغ او را در جایگاه هنرمند و شاعر و فیلمساز قرار داده است در نتیجه نقد و پژوهش باید بر آثار او باشد نه بر زندگی شخصی او؛ این که افسرده یک قطبی بوده یا دو قطبی چه تأثیری بر شعر و شعور او دارد. نام فروغ همراه با افتخار و جاودانگیست.
      اما آقای شکرالهی چرا زندگی شخصی مولف را بررسیده یک چیز است و رندی و حاضرخوری خانم میلادی یک چیز دیگر.

      • Reply عاطفه ۱۱ آبان ۱۳۹۵

        مطلب بسیار جامع و زیبایی نوشته اید . اصولا چه اهمیتی دارد که فردی که بیماری داشته چنین شعرهایی را نوشته مگر کسی موقع حل مسائل فیزیک و ریاضی می رود تحقیق کند که ببیند پاسکال چه نوع صرعی داشته ؟

        • Reply مهرشید متولی ۱۵ آبان ۱۳۹۵

          خیلی متاسفم که اختلال دو قطبی را ناتوانی تعبیر کرده اید. بسیار زیاد متاسفم. بی شک اولین چیزی که در مطالعه درباره این اختلال می بینید، هوش فوق العاده این افراد است. این بیماری هرچند در گروه بیماری های mental (ذهنی؟ روحی؟) قرار می گیرد، منشای فیزیکی دارد مثل مثلا دیابت و با دارو و دوز صحیح آن که با آزمایش های مکرر خون مشخص می شود، با موفقیت قابل درمان است و مثل بسیاری از بیماری های جسمی، ممکن است مصرف دارو برای تمام عمر تجویز شود.

  • Reply مه سیما ۸ آبان ۱۳۹۵

    با سلام و عرض ادب خدمت دوستان

    مطلبی که خانوم اقتصادی نیا در اینجا به آن پرداخته اند در اصل موضوع بیمار بودن یا نبودن خانوم فروغ فرخزاد نیست، بلکه بحث اصلی بر سر رعایت مسئله اخلاقی و حرفه ای در ذکر منبع پژوهش و تحقیق و نیز ارزشمند شمردن کارهای پژوهشی داخلی ست. هرچند که به ذکر بیماری ایشون هم پرداختن، اما…اما…این صرفا یک نمونه و مثال برای پرداختن به آن موضوع اصلی ست، که گاه آگاهانه و گاه ناآگاهانه از سوی برخی افراد نادیده انگاشته می شود. به هر روی چه این امر عمدی باشد و چه سهوی، نتیجه یکسانی دارد و مایه تاسف است.

    من هم با بخشی از نظرات دوستان موافقم که نیکوتر آنست که آثار یک هنرمند را بدون در نظر گرفتن زندگی شخصی و خصوصی و حالات روحی و عاطفی ایشان مورد نقد و بررسی قرار دهیم.

    درضمن این بررسی را نه آقای شکراللهی، که خانوم اقتصادی نیا انجام داده اند.

    به هر حال برای هر سه دوستان، خانوم اقتصادی نیا، خانوم میلانی و آقای شکراللهی آرزوی توفیق دارم.

    با احترام.

  • Reply پرستو ۹ آبان ۱۳۹۵

    به نظر من خانوم میلانی کار درستی نکردن که اسمی از شما نبردن. به نظرم حتی اگر خودشون هم به این مساله (دو قطبی بودن) واقف بودن باید به مقاله شما ارجاع میدادن . کار غیراخلاقی توجیه نداره. درک شعرهای فروغ گاهی اوقات نیازمند درک زندگی و روحیاتش است.. شاید این کتاب بعدها به عنوان اثری ماندگار باقی بمونه اثری ماندگار از پژوهشگری که اخلاق را رعایت نکرد.

  • Reply لیلا ۱۰ آبان ۱۳۹۵

    با سلام. نویسنده مقاله چنان از کشف و جرات انتشار بیماری خانم فروغ می گوید که انگار بزرگترین رخداد قرن را رقم زده است در حالی که هر دانشجوی سال اولی روانشناسی و روانپزشکی این موضوع را می داند و استادان روانشناسی برای جا انداختن علایم این بیماری از خانم فروغ و ونکوگ و ده ها هنرمند دیگر مثال می زنند و در مقالات متعدد روانشناسی به موضوع بیماری خانم فروغ و تاثیر آن بر آثارشان صحبت شده که با یک سرچ ساده اینترنتی می توانید به آن دست پیدا کنید که اتفاقا تاریخ انتشار و ارائه آنها در همایش های مختلف بسیار پیش از تاریخ چاپ مقاله مذکور است. اینکه در دنیای ادبیات تازه به این مساله پی برده اند یا برایشان جالب شده، دلیل بر این نیست که چنین موضوعی بدیع و تازه است. ده ها سال است که مثال بیماری دوقطبی در دانشکده های روانشناسی، خانم فروغ است و اساسا اینکه این کشف نویسنده مقاله باشد یا اولین بار ایشان مطرح کرده باشند، غلط است و اگر نویسنده این مساله را مطرح کرده باید خود منبع مقالات دیگر در حوزه روانشناسی را ارائه می کرد نه اینکه ادعا کند که او برای اولین بار چنین کشفی را داشته است. تاسفبار است که سطح علمی منتقدان ما تا این اندازه نازل است.

  • Reply ماندانا زندیان ۱۲ آبان ۱۳۹۵

    آیا در یافته‌های پژوهشی نباید فضل تقدم را رعایت کنیم؟

    یک- خانم اقتصادی‌نیا در متن اولیه‌ای که در بررسی چند شعر فروغ فرخ‌زاد به افسردگی و شیدایی شاعر پرداخته‌اند، اشاره‌ای به کتاب گویای «شعر و زندگی فروغ فرخ‌زاد در کلامی دکتر احمد کریمی حکّاک»/ انتشارات کتاب گویای لس‌آنجلس، ۲۰۰۵ ندارند. در این کتاب، دکتر کریمی حکّاک، یک دهه‌ای پیش از انتشار متن خانم اقتصادی‌نیا، از دریافت دو قطبی بودن شاعر در ارزیابی مجموعه اشعارش صحبت می‌کند. احتمالا نویسنده/پژوهش‌گر این کتاب را ندیده بوده، که جای دریغ دارد پژوهشگری که دربارهٔ شعر فروغ در نگاه فراگیر، و نکته‌ای مشخص در شعر او، کار می‌کرده منابعی را با «زمینهٔ کاری مشترک»- در این مورد خاص منطبق، چون ارزیابی تنها و تنها بر اساس شعر شاعر انجام گرفته- از سوی یک منتقد ادبی مطرح در شعر فارسی، که با یک جستجوی سادهٔ اینترنتی به‌دست می‌آیند مطالعه نکند. ضمن این‌که نویسنده، کتاب «هم شاعر، هم شعر» را به گفتهٔ آقای دکتر کریمی حکّاک برای ایشان هم فرستاده‌اند، که احتمالاً به این معناست که جایگاه استادی و صاحب‌نظری ایشان را در این گستره ارج می‌گذارند.
    شاید بهتر باشد همین‌جا دیوارهای میان خارج‌نشین و ساکن خاک ارجمند میهن را، دست‌کم در جغرافیای متن، برداریم.

    دو-خانم اقتصادی‌نیا توضیح داده‌اند زمانی که تصمیم می‌گیرند «نظر تخصصی» خانم دکتر میلانی را دربارهٔ ارزیابی خود از دوقطبی بودن فروغ جویا شوند، خانم دکتر میلانی می‌گویند: «روی نقطۀ بسیار حساس و مهمی انگشت گذاشته‌اید و شهامت کرده‌اید که آن را نوشته‌اید، من که هنوز جرئت نکرده‌ام این را بنویسم»
    یعنی دکتر میلانی بر اساس مطالعات و تحقیقاتشان دربارهٔ شعر و زندگی شخصی شاعر پیشاپیش به چنین نتیجه‌ای رسیده بودند و «نظر تخصصی‌» ایشان نظریهٔ خانم اقتصادی‌نیا را که از شعر شاعر برگرفته شده، تأیید کرده است.
    اگر نویسنده به کار خود در چارچوب کار پژوهشی آکادمیک نگاه می‌کند، که به‌نظر می‌رسد چنین است، حتماً می‌داند که انتشار زودتر کتاب او به معنای به‌اصطلاح «کشف» زودتر یک واقعیت به‌دست او نیست و ارزیابی خانم دکتر میلانی با تکیه به متن زودتر منتشر شدهٔ او صورت نگرفته است که مسئلهٔ «فضل تقدم» مطرح شود و نیاز به ارجاع به منبعی با نام ایشان پیش آید.

    سه- احتمالاً حساسیت نویسنده به مسئلهٔ دو قطبی بودن شاعر یا نوشتهٔ پیش‌تر خود در این‌باره به این برداشت از کتابی که هنوز در سطح گسترده توزیع، و در نتیحه خوانده و ارزیابی نشده است، کمک کرده: «مطرح کردن بیماری فروغ، به یکی از جالب‌ترین و جذاب‌ترین نویافته‌های ایشان تبدیل شده است.»
    من و دوستان کتاب‌خوانم هنوز در انتظار دریافت کتاب هستیم و واکنش‌های پر شتاب این‌سو و آن‌سو به کتاب هم، در نگاه نخستین، و تا آنجا که همین صفحه نیز نشان می‌دهد، بیشتر به نامه‌های شاعر به ابراهیم گلستان برمی‌گردد.

    چهار- ای‌کاش نویسنده، که خود را پژوهش‌گر ادبیات فارسی می‌داند، حرفی هم اگر داشت، که خود می‌گوید هیچ شخصی نیست و به یک درد بزرگ‌تر برمی‌گردد، در هیأت یک پرسش طرح می‌کرد و حرمت کلمه را با پیش کشیدن افکاری نه‌چندان غیر شخصی از این دست تا این اندازه فرو نمی‌کاست: «… چون من تهِ ایران نشسته‌ام، قدرت تبلیغاتی عظیم ایشان را ندارم، با آقای ابراهیم گلستان ارتباطی ندارم، حمایت برادری چون آقای عباس میلانی را ندارم که در مصاحبه‌اش بگوید «از طریق کتاب خانم دکتر میلانی می‌فهمیم که فروغ گرفتار افسردگی شدید بوده» (چیزی که من آن را پیش‌تر، نه تنها دریافته بودم، که در شعرش و از طریق تحلیل ادبی آن را نشان داده بودم)، و در ترازوی قدرت و شهرت هیچ در کفه‌ام نیست.»
    این حرف‌ها نه «دردناک‌ترین جراحت‌های» او را مرهم می‌گذارد، نه آکادمیک است، نه انسانی و حتما «زیبندهٔ» خانم دکتر میلانی و وقت و شعور منِ خواننده نیست.

    با احترام- ماندانا زندیان

  • Reply رها ۱۲ آبان ۱۳۹۵

    دکتر بیژن باران در مقاله ای در سال ۲۰۱۱ به این داستان پرداخته اند یعنی زودتر از نویسنده مقاله . این هم لینک مطلب ایشان :http://www.matneno.com/?p=2760

    • Reply بیژن باران ۲۳ اسفند ۱۳۹۵

      دکتر بیژن باران تبلور اختلالات روحی در شعر نو فارسی در مسابقه ادبی والس در ۱۳۸۴ فرستاد که در این سایت نشر شد.
      http://valse1.persianblog.ir/post/150/ Valse Literary Award تبلور اختلالات روحی در شعر نو
      فارسی بیژن باران
      نویسنده : والس ; ساعت ۱:٠۵ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ۱٧ فروردین ،۱۳۸۴

  • Reply حسام مطهری ۱۳ آبان ۱۳۹۵

    همان‌‌وقتی که مقالۀ خانمِ اقتصادی‌نیا منتشر شد پیشِ خودم گفتم نویسندۀ مقاله یا احتمالاً اطلاعاتش دربارۀ بیماری دوقطبی در سطح شنیده‌هاست، یا آنکه در ارتباط برقرار کردنِ اشعار و بیماری ظرافت به خرج نداده است.
    اینکه شاعری یک مصرع را با یک حال و هوا بگوید، مصرعی دیگر با حال و هوایی دیگر با عقل جور در نمی‌آید، مگر اینکه فاصلۀ زمانی بین‌شان باشد. در دو قطبی هم حالِ مبتلا این‌طور نیست که مثلِ قصه‌ها با استشمامِ عطر و دود یا نوشیدنِ معجونی ناگهان جنّی شود. فراز و فرودِ احوالِ فردِ مبتلا به دوقطبی (در هر سطح و نوع از بای‌پُلار که باشد) بازه‌های زمانی دارد.
    از همۀ این‌ها که بگذریم، به‌نظرم رویکردِ ژورنالیستی در پرداختن به زندگی و آثارِ شعرا و نویسندگانِ دهۀ ۴۰ و ۵۰ هر روز پررنگ‌تر می‌شود. حالا چه کسی زودتر نوشته یا کدام‌یک کپی‌کاری و پخته‌خواری مرتکب شده چه فرقی دارد؟ سؤال اینجاست: این همه پررنگ‌کردنِ حواشیِ کم‌اهمیت، یا پررنگ‌کردنِ نابه‌جا و نشانیِ اشتباه دادن چه ثمری دارد؟
    قطعاً بیماری همینگوی در آثارِ نزدیک به مرگش نمود دارد. قطعاً دوقطبی بودنِ ویرجینا وولف در آثارش نمود دارد. حتماً فروغ هم جانش را در شعرش ریخته، جانی که آسوده از هاریِ «سگ سیاه» (تعبیرِ چرچیل برای دوقطبی) نبوده است. اما ربط دادنِ بی‌ربط‌ها به هم، یا آسمان و ریسمان را به هم دوختن، عمق و پایداری نخواهد داشت و نهایتاً جلوه‌ای ژورنالیستی‌ست؛ خواه به‌صورتِ کتاب منتشر شود، خواه مقاله‌ای در یک مجله.
    چه‌مان شده که این همه سطحی شده‌ایم؟

  • Reply سعید ۱۳ آبان ۱۳۹۵

    زمانی که ما بیاموزیم حق و حساب نویسنده‌ی خارجی و خارج‌نشین رو بپردازیم می‌تونیم امیدوار باشیم که به حق‌ و حقوق‌مان اهمیت داده بشه.

  • Reply مهرشید متولی ۱۵ آبان ۱۳۹۵

    خانم اقتصادی نیا، خانمی متواضع است، لحن تندتر هم از نظر من موجه بود!
    حالا ببینید کسانی که به استنادها و ادعاهای کتاب های عباس میلانی معترضند چه حالی دارند. کتاب هایی در مورد تاریخ انقلاب و شاه که آدم هایش یا مرده یا اعدام شده اند و اقوام آن ها سالیان سال است که جرآت اظهار نظر یا جانبداری از جانباختهء صاحب نامشان ندارند. یا اگر هم به صحت ادعاهای عباس میلانی معترض باشند و جرآت اظهار هم داشته باشند، صدای گمنامشان در هیاهوی تعصبات و زیر بار خردکننده خوشنامی و معروفیت عباس میلانی مدفون می شود. نهایت ایمیل های محترمانه یا تند و آتشین برایش می فرستند و به امید تجدید نظر نویسنده می مانند.

    بخشید از عدم رعایت نیم فاصله و اشکالات دیگر سید خان ، مصداق همان پیش غازی و معلق بازی است!!

  • Reply احمدانه ۲۰ آبان ۱۳۹۵

    سلام، کاش این مکابره های ملایم مانع از بارگذاری فایل کتاب “فروغ فرخزاد: زندگی نامۀ ادبی، همراه با نامه های چاپ نشده” معهود نشود!

  • Reply فریبرز ۱۹ آذر ۱۳۹۵

    در پاسخ به خوانندگان مطلب بالا که در پانوشت مقاله ابراز نظر کرده اند و نیز برای توجه دادن به خانمهای گرامی اقتصادی نیا و میلانی.
    در ارزیابی آثار پژوهشی علمی، ادبی و هنری، از جمله در نقد ادبی، متخصصان و خوانندگان به این نکته توجه دارند که تا چه حد اثری که با آن روبرو هستند، اصیل و حاصل تفکر و تحقیق فرد صاحب اثر است. در همین ارتباط نیز مسألۀ انتحال یا سرقت علمی/هنری/ادبی مطرح می شود. انتحال (به معنی به خود بستن) یا سرقت یک اثر کامل یا بخشهایی از آن، و یا حتی فکر اصیل آن، می تواند برای فردی که نامش را بر اثری قرار داده و آن را محصول بکر و فراوردۀ اصیل کار و کوشش خود دانسته، ایجاد درد سر کند. انتحال اگر از مرز معینی عبور کند (گاه حتی در حد یک جمله یا پاراگراف) ممکن است باعث تعقیب قانونی فرد منتحل (سارق علمی/هنری/ادبی) و منجر به بی اعتباری و محرومیت وی از کار در محافل علمی و حتی مالی گردد. البته ادعای خانم اقتصادی نیا نیز اگر بی پایه و اساس باشد می تواند منجر به تعقیب گردد.
    قاعدتا هر فرد محققی که اقدام به تألیف سندی یا اثری دالّ بر اصالت تعلق آن به خود می کند باید نام تمام منابعی را که از آنها استفاده کرده (چه کتبی، چه صوتی، چه تصویری، چه شفاهی و چه الکترونیکی) با دقت کامل و به شکلی که حقی از کسی ضایع و زایل نشود و با شیوۀ خاصی بیان کند. اکنون این بر عهدۀ خانم اقتصادی نیا و خانم میلانی است که موضوع را حل نمایند.
    از ذکر یک نکته هم نباید چشم پوشی کرد: گاه اتفاق می افتد که افراد مختلف، بدون هیچ ارتباط و در مکانها و زمانهای مختلف اندیشۀ واحدی در ذهنشان شکل می گیرد و حاصل کار خود را به دیگران عرضه می کنند. اثبات درستی و صداقت آنان در چنین شرایطی باید کارساده ای باشد و هست. بی اطلاعی محقق مفروضی از فکر یا اثر مشابه کار خود، البته منجر به بی اعتباری وی نخواهد شد! اصل تعیین کننده، تنها و تنها سرقت آگاهانه است و لاغیر.

  • شما هم نظرتان را بنویسید

    Back to Top