دوره‌گرد شعر

نقدی بر الصاق بیماری دوقطبی به فروغ فرخزاد

۲۰ آبان ۱۳۹۵
نقدی بر الصاق بیماری دوقطبی به فروغ فرخزاد

برگرفته از مقالۀ فروغ، زوال و امید:
زیست‌جهانی فلسفی یا یک بیماری‌ دو قطبی[۱]

محمدرضا واعظ شهرستانی 

نقدی بر الصاق بیماری دوقطبی بر فروغ فرخزاداخیراً در فضای مجازی با مطلبی تحت عنوان ” اختلال دوقطبی فروغ فرخزاد و کمی واقعیت” مواجه شدم.  پس از مطالعۀ آن متوجه شدم که نویسنده یعنی خانم سایه اقتصادی‌نیا[۲] از سر مهر و با لحنی محترمانه از خانم فرزانه میلانی[۳]، گله‌مند است. پس از مطالعۀ متن می‌توان چنین برداشت کرد که گلایۀ ایشان به طور خلاصه در دو سطح ذیل مطرح شده است:

  1. در حالی که خانم سایه اقتصادی‌نیا دو سال قبل مقاله‌ای با عنوان “کاوشی در روانشناسی شعر و شخصیت فروغ فرخزاد”[۴] را در اختیار خانم فرزانه میلانی گذاشته‌اند و در آن مقاله با استناد به شعر و زندگی فروغ نشان داده‌اند که فروغ از بیماری روانی دو قطبی رنج می‌برده است، این روزها پس از انتشار کتاب جدید خانم فرزانه میلانی متوجه شده‌اند که از قضا، مطرح کردن بیماری فوق‌الذکر، به یکی از جالب‌ترین و جذاب‌ترین نویافته‌های خانم میلانی تبدیل شده است و این موضوع در مرکز توجه مخاطبین کتاب قرار دارد. این در حالی است که نه در فهرست منابع و مآخذ و نه در هیچ گوشۀ دیگری از کتاب، از مقالۀ خانم اقتصادی‌‌نیا نام و نشانی نیست و هیچ ارجاعی نیز به آن داده نشده است.[۵]

 

  1. گلایه از جراحتی که دردش سال‌هاست امان ایشان و همکاران به مثابه ایشان را بریده است؛ به بیان خود او: “تا به کی باید تحقیقات ادبی داخل ایران، که هر لغتش با خون دل و جیب خالی و ترس شحنه و سرزنش دوست، روی کاغذ می‌آید اینچنین نادیده گرفته شود؟ تا به کی باید در مقابل محققان خارج از ایران، به چوب تحقیر و تخفیف به حاشیه رانده شویم، به هیچ انگاشته شویم و حتی آن مایه “قابل” نباشیم که محققان آشنا به متدها و نظریه‌های انتقادی و مکاتب جدید زندگینامه‌نویسی نیم‌نگاهی به نوشته‌های ما بیفکنند؟”[۶]

با در نظر گرفتن گلایه‌های خانم اقتصادی‌نیا، بر آن شدم به عنوان فردی که علاقه‌مند به شعر و زیست‌جهان فروغ است، به مواردی اشاره کنم:

  1. اگر از این نکته بُگذریم که پیش‌تر پژوهش‌گران و روان‌پزشکان بسیاری خود را موفق به کشف چنین جنبه‌ای از شخصیت فروغ دانسته‌اند و با این وصف در این مقطع زمانی، طرح چنین گلایه‌ای، عُرفاً و اخلاقاً، محلی از اعراب ندارد، این پرسش مهم مطرح می‌شود که بر فرض صادق انگاشتن چنین ادعایی، اصولا حمل چنین بیماری روانی‌ای بر فروغ فرخزاد، آن هم در این فضای مسموم واکنش افراد نسبت به بیماری‌های روانی، چه کمکی به شعر و ادبیات ما خواهد کرد؟ (و با علم به اینکه از نظر برخی از روان‌پزشکان اغلب هنرمندان در مظان ابتلا به بیماری دوقطبی هستند؛ به عقیدۀ آنان وجود این بیماری عامل و باعث خلق بسیاری از آثار هنری ماندگار شده است.)
  1. باز از طریق لینکی که در همان مطلب ارائه شده بود به متن مقالۀ خانم سایه اقتصادی‌نیا با عنوان ” کاوشی در روانشناسی شعر و شخصیت فروغ فرخزاد” دست یافتم. پس از مطالعۀ مقالۀ ایشان لازم می‌دانم بر اساس مقاله‌ای که با عنوان ” خوانشی اگزیستانسیالیستی از زیست‌جهان فروغ، خوانشی حداقلی”[۷] پیش‌تر نگاشته‌ام به ذکر چند نکته بپردازم.

خانم اقتصادی‌نیا در مقالۀ ذکر شده کوشیده است ابتدا بر اساس دفتر چهارم فروغ یعنی دفتر «تولدی دیگر» و سپس بر مبنای ارجاعاتی به زندگی و احوالات شخصی و روانی او، خواننده را مجاب نماید که فروغ از بیماری دوقطبی رنج می‌برده است. با توجه به این نکته که اینجانب اصولاً به این نظریه قائل هستم که نقد و نظر باید بر اساس آثار انجام گیرد و نه بر مبنای زندگی شخصی و خصوصیات روحی و روانی فرد مورد نقد (چه قرار باشد به نقد و بررسی اشعار فردی همچون فروغ فرخزاد پرداخته شود که اشعار او خودسرایی و سرایش زندگی شخصی خود اوست و چه فردی دیگر که زندگی شخصی او هیچ نسبتی  با آثار و اشعار او ندارد[۸])، در این مجال تنها به نقد رویکرد اول خانم اقتصادی‌نیا که بر اساس دفتر «تولدی دیگر» ارائه شده است، می‌پردازم.

بر اساس رویکرد اول، فحوای کلام خانم اقتصادی‌نیا این است که در اشعار  دفتر «تولدی دیگر» دو درونمایۀ‌ غالب چشمگیر است: یکی زوال و مرگ، و دیگری شور زندگی و شادی عشق. ایشان چنین توضیح می‌دهند:

“این که شاعر دو درونمایۀ متباین را به خوبی در هر دو دسته اشعار نشانده و با موفقیت آنها را در بافت شعر اجرا کرده است، به جز مهارت زبانی و شناخت شعر، از روحیه‌ی‌ سرشار از تضادهای گوناگون و احوال نامتلاطم شاعر خبر می‌دهد. اشعاری که در فاصلۀ‌ زمانی نه چندان درازی از یکدیگر سروده شده و به همین دلیل در یک مجموعه جای گرفته‌اند، آشکارا به دو دسته‌ی‌ سیاه و سپید تقسیم می‌شوند.”[۹]

سپس با شرح جزئیات و استناد به برخی از اشعار سفید و سیاه این دفتر و یا اشعاری که هم شامل پاره‌‌های سفید هستند و هم پاره‌های سیاه چنین نتیجه گرفته‌اند که چنین رویکردی به زندگی، جز از فردی که دارای شخصیتی دو قطبی باشد، ساخته نیست.

آن‌چه به نظرم بسیار اهمیت دارد این است که بر فرض آن‌ که ما با استدلال‌های ایشان در این زمینه موافق باشیم، نهایتا می‌توان گفت که فروغ تنها در آن دوره از زندگی خود که به سرایش اشعار دفتر «تولدی دیگر» مشغول بوده به چنین عارضه‌ای دچار بوده است و در مورد دیگر مراحل  زندگی فروغ پیش و بعد از این دوره حرفی نمی‌توان زد. البته ایشان تنها به دفتر «تولدی دیگر» اشاره کرده‌اند؛ چرا که دفاتر دیگر فروغ، چه دفاتر دورۀ اول زندگی او یعنی اسیر، دیوار و عصیان و چه دفتر آخر او، از چنین ویژگی‌ای برخوردار نیستند و به همین خاطر استناد به این دفاتر چیزی بر قدرت استدلال ایشان نمی‌افزود.[۱۰]

از این نکته که بگذریم و اگر بخواهیم بر اساس علم روان‌پزشکی دقیق و موشکافانه با چنین اشعاری برخورد داشته باشیم، چنین استناداتی که در آن‌ها  نویسنده احوال شاعر را حتی در یک شعر متفاوت و متضاد نشان می‌دهد، ملاک کافی و علمی‌ای برای الصاق ویژگی دو قطبی برای فرد مورد نظر نیست! چرا که چه از نظر تعداد و چه از نظر بازه‌های زمانی، حالات شیدایی و افسردگی یک فرد دو قطبی  میزان و حداقل‌های مشخصی دارد و چنین نیست که یک بیمار دو قطبی در پاره‌ و یا سطری از یک شعر در وضعیت شیدایی قرار داشته باشد و بلافاصله در پاره و یا سطری دیگر در وضعیت افسردگی!

از طرف دیگر، چون شاعر در لحظۀ سرایش در حالتی از تخیل و بیخودی و دریافت‌هایی از ناخود آگاه خود (که گروهی آن را به الهام تعبیر می‌کنند)، قرار می‌گیرد، شعر او می‌تواند گزارشی از شیدایی، افسردگی و یا شادمانی توأم و هم زمان باشد؛ چرا که شاعر در لحظۀ سرایش فارغ از زمان و مکان و در سفری غیر قابل مقایسه با حالات عادی دریافت های خود را می‌سراید، بنابراین نوشتۀ او نمی‌تواند ملاک درستی برای توصیف حالات روحی او در لحظۀ سرایش باشد. در واقع، در لحظۀ سرایش  تجربه‌های سالیان انباشته شده در ضمیر شاعر به قلیان یا فوران در می‌آید.

از موارد فوق نیز که بگذریم، نگارنده در کل با چنین دیدگاهی دربارۀ شخصیت روانی فروغ مخالف است و ضمن احترام به دیدگاه این عزیزان،  نظر خانم سایه اقتصادی‌نیا، خانم فرزانه میلانی و دیگر پژوهشگرانی که چنین تفسیری را از شعر و زندگی فروغ دارند به تفسیری فلسفی و عمیق‌تر، عموماً از شعر فروغ  و خصوصا در برخورد با مفاهیم زوال و امید که فروغ از آن در  دفتر «تولدی دیگر» صحبت می‌کند،  جلب می‌کند.

دوران کوتاه زندگی فروغ را می‌توان به سه بخش اصلی تقسیم بندی کرد: الف. دوران سرگردانی و شک‌ ، ب. دوران آگاهی و امید و ج. دوران نا‌امیدی و رهایی.[۱۱] اگر بخواهم جان کلام مقالۀ “خوانشی اگزیستانسیالیستی از فروغ فرخزاد، خوانشی حداقلی” را خلاصه کنم، می‌توان گفت که فروغ فرخزاد در طی دوران زندگی خویش هرگز موجودی منفعل و تسلیم نبود. روند دوران زندگی و سیر محتوایی اشعار فروغ، نشانگر خودسازی او بر اساس اختیار و آزادی اراده است. سیر تکاملی احوال اگزیستانسیل فروغ به خوبی به ما نشان می‌دهد که او به هیچ وجه به ماهیتی از پیش تعیین شده بر مبنای عادت‌ها و غرایز خود، بسنده نکرد و با تلاش فراوان و تحمل سختی‌ها و مشقات بسیار سعی‌کرد، تغییر‌کند و در جهت رشد و شکوفایی گام بردارد. به عبارت دیگر، زیست‌جهانِ فروغ مطابق با اصل اول اگزیستانسیالیسم‌ است. یعنی وجود برای او مقدمِ بر ماهیتش[۱۲] است. در حقیقت، او ابتدا به شدت درگیر عادت‌ها و غرایز خود است (در طی سرایش دفاتر اسیر و دیوار)، سپس با گذر از عادت‌ها و غرایز از طریق مواجه با قلمرو واقعیت، شکاکیتی فلسفی برای او شکل می‌گیرد و این شکاکیت، او را با پرسش‌هایی بی‌انتها مواجه‌ می‌سازد. (دفتر عصیان) پس از آن، با شناخت دنیای درون و برون، زوال را به عنوان حقیقت غالبِ زندگی خود کشف می‌کند و خود را در برهوت آگاهی می‌یابد. (دفتر تولدی دیگر)[۱۳]

به عبارت دقیق‌تر، از دفتر عصیان که بگذریم، دفتر «تولدی دیگر»، اوج حضور آگاهانۀ فروغ در جهان است. این دفتر حاکی از خودیافتگی و آگاهی فروغ است که او خود آن را «تولدی دیگر» می‌نامد.  در حقیقت فروغ در این دوره، پس از پشت سرنهادن سرگردانی دورۀ نخست، با شناخت دنیای درون و برون خویش، زوال و ناپایداری زندگی‌اش را باور می‌کند و شعرش را عرصۀ بیان این آگاهی می‌سازد.[۱۴] در شعرهای آغازین این دفتر  نخستین نمودهای «زوال» و «ناپایداری» به روشنی دیده می‌شود:

آن چنان آلوده‌ست/ عشق غمناکم با بیم زوال/ که همه زندگی‌ام می لرزد/  چون تو را می‌نگرم/ مثل این است که از پنجره‌ای/ تک درختم را، سرشار از برگ/ در تب زرد خزان می نگرم/ مثل این است که تصویری را روی جریان های مغشوشِ آب روان می نگرم/ . . . . تو چه هستی، جز یک لحظه، یک لحظه که چشمان مرا/ می‌گشاید در/ برهوت آگاهی؟…..[۱۵]

و در شعر «در آب های سبز ِ تابستان» می خوانیم:

تنهاتر از یک برگ/ با بار شادی‌های مهجورم/ در آب‌های سبز تابستان/ آرام می‌رانم/ تا سرزمین مرگ/ تا ساحل غم‌های پاییزی/ ……./ در سایه‌ای خود را رها کردم/ در سایۀ بی‌اعتبار عشق/ در سایۀ فرّار خوشبختی/ در سایۀ ناپایداری‌ها/ ……./ ما بر زمینی هرزه روییدیم/ ما بر زمینی هرزه میباریم/ ما هیچ را در راه‌ها دیدیم……[۱۶]

همچنین در شعر «باد ما را با خود خواهد برد»:

در شب کوچک من/ باد با برگ درختان میعادی دارد/ در شب کوچک من دلهرۀ ویرانیست/ گوش کن/ وزش ظلمت را می‌شنوی؟/ من غریبانه به این خوشبختی می‌نگرم/ من به نومیدی خود معتادم/ گوش کن/ وزش ظلمت را می‌شنوی/ ……/  لحظه‌ای/ و پس از آن، هیچ./ پشت این پنجره شب دارد می‌لرزد/ و زمین دارد باز می‌ماند از چرخش…..[۱۷]

اما در این دوره و دقیقاً در همین مقطع زمانی از زندگی فروغ، پرتوهای روشنی از امید نیز در اندیشۀ فروغ پدیدار می‌شود، همان‌جا که در شعر «تولدی دیگر» می‌گوید:

دست‌هایم را در باغچه می‌کارم/ سبز خواهم شد/ می‌دانم/ می‌دانم/ می‌دانم/ و پرستوها در گودی انگشتان جوهری‌ام/ تخم خواهند گذاشت . . . [۱۸]

همچنین در شعر “باد ما را با خود خواهد برد”، بعد از آن که فروغ از نگاه غریبانه‌اش به خوشبختی، نا‌امیدی و وزش ظلمت حرف می‌زند، در ادامه و در بخش پایانی شعر می‌توان سوسوی امید را در افکار و تخیلات او جستجو کرد:

پشت این پنجره یک نامعلوم/ نگران من و توست/ ای سراپایت سبز/ دست هایت را چون خاطره ای سوزان، در دستان عاشق من بگذار/ و لبانت را چون حسی گرم از هستی/ به نوازش‌های لب های عاشق من بسپار/ باد ما را با خود خواهد برد/ باد ما را با خود خواهد برد.[۱۹]

در مجموع می‌توان گفت در بخش‌هایی از برخی از اشعارِ دفتر «تولدی دیگر» سوسوی امیدی برای فروغ قابل ردیابی است، اما گویی این امید تنها هنگامی به سراغ فروغ می‌آید که او در عالم خیال در حال آرزو کردن است. به عبارت دیگر، در حالی که در نظام معرفتی فروغ همه چیز بوی زوال می‌دهد و تاریکی و سیاهی غالب است، گهگاه ذهن او به سمت و سوی روشنی و امید متبادر می‌شود و این پرسش برای او تکرار می‌شود که آیا این سیاهی و زوال نقبی به نور خواهد زد و راه به جایی خواهد برد؟!

از منظری دیگر، شاید برای فروغ این سوسوی امید حکایت از دغدغه‌های معنوی و یا ایمانی‌ دارد که روزی در افق اندیشۀ فروغ رنگ و بویی دیگر داشت. گویی ایمانی که چندی پیش برای او آرامش و طمأنینه به همراه داشت، دیگر در این مرحله و در چنین شرایطی از آن خبری نیست و فروغ صرفاً با حسرت، آرزوی چنان ایمان و احساس آرامش و طمأنینه‌ای را دارد.[۲۰]

….. شاید هنوز هم در پشت چشم‌های له‌شده در عمق انجماد/ یک چیز نیم‌زندۀ مغشوش/ برجای مانده بود/ که در تلاش بی‌رمقش می‌خواست/ ایمان بیاورد به پاکی آواز آب‌ها/ شاید ولی چه خالی بی‌پایانی/ خورشید مرده بود/ و هیچ‌کس نمی‌دانست/ که نام آن کبوتر غمگین/ کز قلب‌ها گریخته ایمان است!/ آه ای صدای زندانی/ آیا شکوه یاس تو هرگز/ از هیچ سوی این شب منفور/ نقبی به سوی نور نخواهد زد؟ ….[۲۱]

در پایان نگارنده مجدداً تأکید می‌کند که دوران آگاهی و امید یعنی آن دوره از زندگی فروغ که در آن به سرایش اشعار دفتر «تولدی دیگر» مشغول بوده است، آن مقطع از زندگی فروغ است که او ضمن دستیابی به دیدگاهی عمیق و فلسفی دربارۀ ماهیت و خاستگاه زندگی خود، همچنان به نقبی از نور در میان سیاهی و زوال امیدوار بوده است.[۲۲]

 

محمدرضا واعظ شهرستانی
پژوهشگر فلسفه در دانشگاه بن آلمان
[email protected] 

*نگارنده از خانم ریحانه واعظ شهرستانی، شاعر و پژوهشگر ادبیات، جهت مطالعه، ویرایش و ارائۀ نکاتی سودمند و کاربردی جهت اعمال در متن صمیمانه متشکر است.

 

[۱]  این نوشته برگرفته از مقالۀ ” فروغ، زوال و امید: زیست‌جهانی فلسفی یا یک بیماری‌ دو قطبی”  همراه با اضافه شدن چند مطلب به آن است.
[۲]  پژوهش‌گر ادبیات در گروه ادب معاصر فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
[۳]  پژوهش‌گر و استاد ادبیات در دانشگاه ویرجنیای آمریکا.
[۴]  سایه اقتصادی‌نیا، “کاوشی در روانشناسی شعر و شخصیت فروغ فرخزاد”، هم شاعر هم شعر، تاملاتی در باب شعر و شاعران معاصر، نشر مرکز، ۱۳۹۴، تهران. بازنشر در سایت خواب‌گرد
[۵] سایه اقتصادی‌نیا، ” اختلال دوقطبی فروغ فرخزاد و کمی واقعیت”، نشر در سایت خواب‌گرد
[۶]   همان.
[۷] محمدرضا واعظ شهرستانی، مقالۀ “خوانشی اگزیستانسیالیستی از فروغ فرخزاد”، ماهنامۀ اطلاعات حکمت و معرفت، شمارۀ ۱۱۹، اسفند ۱۳۹۴.

[۸]  البته به شرط اینکه شاعر نیمایی و جزیی نگر نباشد؛ چرا که یک شاعر نیمایی، برخلاف شاعران فارسی زبان کلاسیک، باید شعر او ناظر بر عینیت جهان بیرون باشد.

[۹] سایه اقتصادی‌نیا، “کاوشی در روانشناسی شعر و شخصیت فروغ فرخزاد”، هم شاعر هم شعر، تاملاتی در باب شعر و شاعران معاصر، نشر مرکز، ۱۳۹۴، تهران. بازنشر در سایت خواب‌گرد

[۱۰] در این زمینه نگاه کنید به: محمدرضا واعظ شهرستانی، مقالۀ “خوانشی اگزیستانسیالیستی از فروغ فرخزاد”، ماهنامۀ اطلاعات حکمت و معرفت، شمارۀ ۱۱۹، اسفند ۱۳۹۴.

[۱۱]  این تقسیم‌بندی از کتاب از گمشدگی تا رهایی محمود نیکبخت همراه با کمی تغییرات وام گرفته شده است. محمود نیکبخت در آن‌جا دوران زندگی فروغ را به سه بخش ِ الف. دوران گمشدگی و ناآگاهی، ب. دوران خودیافتگی و آگاهی و ج. دوران از خودگذشتگی و رهایی تقسیم کرده‌است.  نویسنده نیز در مجموع با این تقسیم بندی هم دل است و به منظور همسو کردن هرچه بیشتر این تقسیم‌بندی با هدف اصلی این کتاب با اعمال تغییراتی در آن، به شرح احوال وجودی فروغ و تطور آن در طی این سه دوره خواهد پرداخت.

[۱۲] باید توجه شود که مفهوم «تقدم وجود بر ماهیت» در متن مکتب فکری اگزیستانسیالیسم کاملا متفاوت ازکاربرد چنین مفهومی در فلسفۀ اسلامی است و نباید استفاده از چنین اصطلاحی باعث سردرگمی و یا اشتباه در فهم شود. در فلسفۀ اگزیستانسیالیسم «وجود داشتن» یعنی از هستی خاص انسانی برخوردار شدن، و مفهوم «ماهیت» چیزی نیست جز تحقق بخشیدن به خود از طریق انتخاب آزادانۀ امکانات پیش رو.

[۱۳] توضیح مرحلۀ سوم زندگی فروغ یعنی مرحلۀ ناامیدی و رهایی که ناظر بر دفتر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» اوست، در این مجال نمی‌گنجد. علاقه‌مندان می‌توانند نگاه کنند به: محمدرضا واعظ شهرستانی، مقالۀ “خوانشی اگزیستانسیالیستی از فروغ فرخزاد”، ماهنامۀ اطلاعات حکمت و معرفت، شمارۀ ۱۱۹، اسفند ۱۳۹۴.

[۱۴]  نگاه کنید به: محمود نیکبخت، از گمشدگی تا رهایی، ص. ۳۷، مؤسسه انتشارات مشعل، چاپ اول ۱۳۷۲، اصفهان.
[۱۵]  شعر گذران، دفتر تولدی دیگر، فروغ فرخزاد، مجموعۀ سروده‌ها، نشر شادان، چاپ اول ۱۳۸۳، تهران.
[۱۶]  شعر در آب‌های سبز تابستان، دفتر تولدی دیگر، همان.
[۱۷]  شعر باد ما را با خود خواهد برد، دفتر تولدی دیگر، همان.
[۱۸]  شعر تولدی دیگر، دفتر تولدی دیگر، همان.
[۱۹]  شعر باد ما را با خود خواهد برد، دفتر تولدی دیگر، همان.

[۲۰]  برای دسته‌بندی انواع ایمان و توضیح ایمان آرزومندانه نگاه کنید به: سروش دباغ، “پاکی آوازِ آب‌ها: تأملی در اصناف ایمان‌ورزی”، مجلۀ آسمان، دورۀ جدید، شمارۀ ۳۱٫

[۲۱]  شعر آیه‌های زمینی از دفتر تولدی دیگر، فروغ فرخزاد، مجموعۀ سروده‌ها، نشر شادان، چاپ اول ۱۳۸۳، تهران.

[۲۲] برای توضیحات بیشتر در مورد مؤلفۀ امید در شعر فروغ نگاه کنید به: گفت‌وگوی محمدرضا واعظ شهرستانی و دکتر سروش دباغ دربارۀ فروغ فرخزاد، ماهنامۀ اطلاعات حکمت و معرفت، در دست انتشار.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

۱ نظر

  • Reply اوس اسمال ۳ اسفند ۱۴۰۱

    آقای کره خرِ فیلسوف
    دوقطبی سه جوره. ۱_ دوره ی افسردگی بعد از شیدایی _۲- دوره ی شیدایی بعد از افسردگی _ ۳_ دوره ی افسردگی و شیدایی باهم ( مختلط) .
    اشتباه تو اینه که دوقطبی مختلط رو درنظر نگرفتی که مریض همزمان هم شیدایی و هم افسردگی رو باهم در یک زمان داره و موضوع رو ربطش دادی به اگزیستانسیالیسم و تقدم هستی بر ماهیت و تفسیر کردی که فروغ وقتی در دوره سرخوشی و شنگولی بسرمیبرده یا میبره پس در دوره ی غریزی اگزیستال قرارداشته و وقتی افسرده و جدی و عمیق بوده، پس در دورهء فرااگزیستال یا هویت یابی خودش بوده. خب آقای شترمرغِ ، فروغ فرخزاد همزمان دوتا دوره ی وجودی و ماهیتی رو باهم و نامتعادل داشته. حالاتش در زندگی خیلی تند و تیز بالا پائین میرفته. و در یک اپیزود یه ساعته یا یه روزه یا یه هفته ای همزمان احساساتش متناقض و متغییر میشده و شخصیتش شدیداََ ناپایدار و بحرانی بوده.
    پسر خوبی باش زیاد حرص و حوش نخور که فلانی چی گفته یا چی نوشته و فقط اینو بدون، سوای از زبون شعری و احساسِات شاعری فروغ ، او جداََ مبتلاء به دوقطبی بوده و خودش مقصر مریضیش نبوده .
    حالا بعد این حرفا، حالیت شد یا بیشتر بگم؟؟

  • شما هم نظرتان را بنویسید

    Back to Top