کتاب‌گرد مقالات

گونه‌شناسی منتقدان در ایران

۳ مرداد ۱۳۹۶
گونه‌شناسی منتقدان در ایران
گونه‌شناسی منتقدان در ایران

امین حسینیون

امین حسینیون: در کافه نشسته‌ بودیم، دوست یکی از دوستان اصرار داشت بداند اگر حسین پاینده منتقد است، مسعود فراستی چیست؟ من سعی کردم قانعش کنم که هر دو را می‌توان با وجود تمام تفاوت‌هایشان منتقد خواند. مطمئن نیستم قانع شد یا نه، ولی در هر حال ایده‌ی نوشتن این یادداشت در آن گفت‌وگو شکل گرفت. این‌که انواع منتقد کدام است و چطور می‌توان منتقد را شناخت و در مورد او تصمیم گرفت؟

نورتروپ فرای در مقدمه‌ی مجادله‌برانگیزش(Polemical Introduction) در آغاز کتاب آناتومی نقد، تعریفی از نقد ارائه می‌کند. به نظر او، نقد شامل «تمام آثار دانشمندانه و ذوقی است که موضوع‌شان ادبیات است. این آثار بخشی از آن چیزی هستند که به نام‌های گوناگون خوانده می‌شود: تحصیلات روشنفکرانه، فرهنگ، یا مطالعات انسانی.» در این یادداشت همین تعریف کلی ملاک است. فرای در این مقدمه ضرورت نقد را تببین می‌کند و سانسور را بزرگ‌ترین دشمن نقد می‌داند و… اما نکته‌ی مهم این است که از نظر او کار اصلی نقد ارزش‌گذاری و مرتب کردن آثار ادبی از بهترین به بدترین نیست. فرای برای این‌که منظورش از نقد را بهتر تببین کند، منتقدان را به دو گروه کلی تقسیم می‌کند: منتقد عمومی(Public Critic) و منتقد دانشمند(Scholar Critic)، و وقتی کارکرد نقد و وظایفش را شرح می‌دهد، از این دسته‌بندی کمک می‌گیرد.

برای این‌که ایده‌ی فرای وضوح بیشتری پیدا کند و بهتر بتوان به کمک آن نقد داستان‌ در ایران را تبیین کرد، من دو دسته‌ی دیگر هم اضافه کرده‌ام: منتقد هیجانی(Emotional Critic) و منتقد غیرعمومی(Private Critic). پیش از آن‌که هر دسته را توصیف کنم، چند نکته در جهت تبیین منظور شرح می‌دهم:

۱ـ هریک از این گونه‌ها ارزش و جایگاه خودش را دارد و تا از جایگاه خودش خارج نشود، غریب جلوه نمی‌کند. هرکس با داستان سر و کار داشته باشد، با تمام انواع نقد و منتقد سر و کار دارد و نمی‌توان هیچ دسته‌ای را حذف کرد. این دسته‌بندی به هیچ‌وجه نباید و قرار نیست ارزش‌گذارانه باشد. یعنی هدف از این دسته‌بندی، سرکوب یک نوع منتقد به بهای ارزش بخشیدن به نوعی دیگر نیست.

۲ـ آدم‌ها منحصراً یک نوع منتقد نیستند. منتقد عمومی و منتقد دانشمند ممکن است یک آدم باشد که در دو جایگاه عمل می‌کند. دانشمندی ممکن است نقد عمومی هم بنویسد و یک منتقد عمومی ممکن است هم‌زمان دانشمند هم باشد. در هر کدام از این موارد نمونه زیاد هست. تصور کنید یک دانشمند را که در یک مناظره هیجان‌زده می‌شود و کاملاً هیجانی از نویسنده‌ای دفاع می‌کند.

۳ـ نقد «داستان» و «داستان‌گویی» از نظر من امری کلی است و شامل تمام فرم‌های داستان‌گویی اعم از سریال، فیلم سینمایی، داستان‌ کوتاه، نمایشنامه و… می‌شود. تبیین کامل این ایده به یادداشتی جداگانه نیاز دارد، ولی در چارچوب این یادداشت فقط کافی است در نظر داشته باشیم که منتقدان رمان و سینما و نمایش وقتی از داستان حرف می‌زنند تقریباً مجموعه‌ی ثابتی از معیارها و اصطلاحات را به کار می‌برند، و هرکس که به‌نوعی با نقد هنرهای کلامی سر و کار دارد، مجبور است از اصلاحات و دانشی که مربوط به کلام روایی است استفاده کند.

۴ـ این یادداشت به نقد داستان می‌پردازد و تمام مثال‌ها از نقد داستان است، اما به نظر می‌رسد این دسته‌بندی به منتقدان دیگر هنرها هم قابل تعمیم باشد. مثلاً هنرهای تجسمی، یا نقدِ شعر، یا حتا موسیقی و…. به‌خاطر شهرت بیشتر منتقدان سینمایی، مثال‌هایی از سینما هم زده‌ام، اما فراموش نباید کرد که بنا به نکته‌ی قبل، تمام این منتقدان در مورد داستان حرف می‌زنند؛ رسانه متفاوت است اما موضوع ثابت.

۵ـ این تعاریف شامل تمام زندگی یک آدم نمی‌شوند. این تعاریف جهت‌گیری کلی منتقد را در گذر زمان مشخص می‌کنند، یا کمک می‌کنند یک نقدِ مشخص را ارزیابی کنیم.

۶ـ بین این گونه‌های منتقدان مرزی وجود ندارد، هر گونه در گونه‌ی دیگر محو می‌شود و به همین دلیل ممکن است با این‌که کدام منتقد را در کدام گونه قرار داده‌ام مخالف باشید، که کاملا طبیعی است. مهم در این یادداشت تبیین گونه‌هاست نه تعصب‌ورزی بر نمونه‌ها.

گونه‌شناسی منتقد در ایران

منتقد هیجانی(Emotional Critic)
منتقد هیجانی با عواطف و هیجانات سر و کار دارد. عموماً متعصب است و در پی اثبات یک موضع خاص که آن موضع خاص هم بیش از آن‌که معنای دقیقی داشته باشد، حاوی عاطفه‌ای مشخص است. جملات آشنای این نوع منتقد مثلاً از این قبیل است: «عجب فیلمِ آشغالی بود»، «بدون شک بهترین رمان فارسی بود»، «در عمرم تئاتر به این قشنگی ندیده بودم.»، «این مرتیکه‌ی خائنِ بی‌پدر را باید با نگاتیو فیلم‌های خودش آتش زد.»

غیر از صدور احکام عاطفی کلی، که معنای دقیقی ندارند، این نوع منتقد را از آن‌جا که بدنه‌ی دانش منسجمی را ارائه نمی‌کند باید شناخت. در بلندمدت مشخص می‌شود که نظرات این نوع منتقد بر اساس عواطف و هیجاناتِ مقطعی است یا تعصبات و باورهای پیشینی، نه یک تحلیل عقلانی از داستان مبتنی بر علم. مکان سنتی این نوع منتقد، اغلب کافه، حیاط دانشگاه، بیرون سالن تئاتر و جمع‌های دوستانه است. در چنین مکان‌هایی، چنین منتقدی و چنین نقدی هم طبیعی جلوه می‌کند و اگر فرد خوش‌صحبت باشد، دلنشین هم هست. منتقد هیجانی و نقد هیجانی بین کسانی که با عاطفه‌ی منتقد همراه یا مخالف‌اند به‌سرعت محبوب یا منفور می‌گردد. مثال چنین منتقدی در سطح جامعه‌ی ایران در سال ۱۳۹۵، مسعود فراستی است. اشکال این‌جاست که فراستی در برنامه‌ای تخصصی از رسانه‌ی تلویزیون نقد هیجانی ارائه می‌کند. نقد او با جایگاه ارائه‌اش تناسب ندارد و در نتیجه پس زده می‌شود، زیرا تلویزیون از مکان‌های سنتیِ منتقد عمومی است.

منتقد عمومی(Public Critic)
منتقد عمومی برای عموم نقد می‌کند. یعنی افکار عمومی جامعه‌اش را شکل می‌دهد و از افکار عمومی جامعه‌اش شکل می‌پذیرد. کار او پاسخ دادن به سؤالاتی از این دست است که آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ برای کادوی تولد خاله‌مان چه کتابی بخریم؟ کدام تئاتر برای خانوادگی دیدن مناسب است و کدام برای دیدن با رفقا؟ منتقد عمومی آثار هنری را با ذوق روز جامعه و دانش نقد روز تطبیق می‌دهد. به تعبیر دیگر، منتقد عمومی تلاش می‌کند به بازار نظم بدهد. به فیلم‌ها نمره می‌دهد. ژانر فیلم‌ها را مشخص می‌کند. ایرادهای فلان کتاب یا تئاتر را برمی‌شمارد. جملات رایج چنین منتقدی این است: «این فیلم نسبت به فیلم‌های کمدی روی پرده فاخرتر است.»، «تماشای این تئاتر برای خانواده‌های سنتی لذت‌بخش‌تر است.»، «ای کاش فیلم‌های دفاع مقدسی بیشتری شبیه این فیلم داشتیم.»، «جای چنین کتابی در بازار کتاب ایران خالی بود.» و…

منتقد عمومی لازم است مورد اعتماد جامعه باشد و به این جهت مناسب‌ است بی‌طرفی خودش را در حوزه‌های بیرون از هنر حفظ کند. یعنی جهت‌گیری‌ِ سیاسی در نقد او اولویت نداشته باشد. کسی با دادن پول و… نتواند مواضع انتقادی‌اش را تغییر بدهد و از این دست. منتقد عمومی گرچه خودش هم صاحب‌سلیقه است، نمره دادن و رتبه‌بندی‌اش بر اساس معیارهای رایج است و مهم‌تر از هرچیز لازم و ضروری است که استقلالِ رأیِ او برای مخاطبش واضح باشد. منتقدی عمومی که نظرش از جای دیگر (نهاد دیگر، ایدئولوژی خاص، فردِ خاص) تحمیل شود، تبدیل می‌شود به یک منتقد هیجانی. مکان سنتی منتقد عمومی دفتر روزنامه/مجله است و نقدش هم در روزنامه/مجله منتشر می‌شود، یا در تلویزیون و… در سطح جهانی، مثلاً می‌توان راجر ابرت را مثال زد.

در ایران سال ۱۳۹۵، بسیاری از منتقدان ادبیات را که در مطبوعات نقد می‌نویسند می‌توان در این گروه گذاشت. منتقد عمومی با حوزه‌ی دانش هم ارتباط نزدیکی دارد و صددرصد برای موفق بودن لازم است که درک خوبی از هیجانات جامعه هم داشته باشد. مثلاً منتقد عمومی ایده‌ی «چندصدایی» را از باختین که منتقد دانشمند است می‌گیرد و از آن برای نقد عمومی استفاده می‌کند. نباید فراموش کرد که منتقد عمومی مجبور است ارزش‌گذاری کند، چون بین دانش در مورد داستان، خودِ داستان، بازار داستان و مشتریِ داستان قرار دارد. مخاطب انتظار دارد بداند بالأخره فلان رمان خوب است یا بد، یا به قول معروف نمره‌اش چند است. در گذر زمان، منتقدان عمومی به داشتنِ سلیقه‌ای خاص شناخته می‌شوند و مخاطب کشف می‌کند اگر فلان منتقد در ستون روزنامه‌اش به فیلمی بگوید «خوب»، آن خوب چه معنایی دارد و چه تفاوتی با «خوبِ» منتقدی دیگر.

منتقد غیرعمومی(Private Critic)
اگر منتقد عمومی کارش را در عرصه‌ی عمومی جامعه و در برابر افکار عمومی انجام می‌دهد، منتقد غیرعمومی مشابه همان کار را در محافل انجام می‌دهد. مثلاً مشهور است که بودلر در نقدی مجله‌ای (مصداق نقد عمومی) بینوایان را ستایش کرده بوده، اما در محافل خصوصی و نیمه‌خصوصی (مصداق نقد غیرعمومی) رمان را به‌شدت تخریب می‌کرده است.* منتقد غیرعمومی معمولاً در محافل خصوصی و نیمه‌خصوصی یا رسانه‌های کم‌مخاطب و با مخاطبان متخصص یا نیمه‌متخصص که از هیجانات به‌دورند و دنبال انتخاب داستان برای آخر هفته نیستند سر و کار دارد. تلاش این منتقد در جهت آشکارسازی نکاتی است در مورد اثر، نه اثبات خوب یا بد بودن آن. چنین منتقدی نمی‌گوید «این کتاب آشغاله.» چون هم خودش هم مخاطبانش می‌دانند که هیچ کتابی آشغال نیست؛ محاسن و معایبی دارد. جملات رایج چنین منتقدی شبیه این‌هاست: «فلانی در مجموعه‌آثارش مسیر الف را طی کرده است.»، «اگر آثار بهمانی را بخوانیم مشخص می‌شود که فلان…»، «دیدن فیلم‌فارسی به عنوان سرگرمی لذت‌بخش است.» این بیان را مقایسه کنید با منتقدی هیجانی که می‌گوید: «فیلم‌فارسی آشغالی است که جامعه را به ابتذال کشیده.» این گونه از نقد را می‌توان در جلساتی مشاهده کرد که در آن‌ها همه‌ی حاضرانْ فیلم یا کتاب را قبلاً دیده یا خوانده‌‌اند و حالا منتظر شنیدن تحلیلی در مورد فیلم یا کتاب هستند.

مکان سنتی چنین منتقدی جلسات نقد و بررسی است و محافلی که پشت درهای بسته تشکیل می‌شود. یا کلاس‌های درس و… این شکل از نقد و این گونه از منتقد را به سختی می‌توان ردیابی کرد و اسمش را آورد، چون همیشه خودش را مخفی می‌کند. به همین دلیل مثال آوردن برای آن در سطح جامعه کار ساده‌ای نیست. نکته‌ی مهم در مورد این نوع منتقدان محفلی به‌ویژه در ایران این است که بسیار دیده شده این افراد روی نظر منتقدان عمومی تاثیرگذارند و در نتیجه ذوق عمومی را متأثر می‌کنند. شاید بتوان رونق گرفتنِ هر از گاهِ یک نویسنده یا فیلم‌ساز در ایران را مرهون وجود چنین منتقدانی دانست.

یکی دیگر از کارهای منتقد غیرعمومی پرداختن به گوشه‌های مغفول هنر است. این دسته منتقدها هستند که به کارگردان‌های کمتر معروف، آثار ادبی حاشیه‌ای و… در محافل عمومی و نیمه‌خصوصی می‌پردازند. موضوعاتی که قابل طرح در عرصه‌ی عمومی هستند ولی معمولاً برای عموم جذابیت ندارند. فرض کنید آثار نویسنده‌ای مانند رضا دانشور، یا فیلمسازی مثل فون اشتنبرگ.

منتقد غیرعمومی و منتقد هیجانی در مکان‌های مشابهی فعالیت می‌کنند. من مرز بین آن‌ها را در دو چیز توضیح می‌دهم: میزان عاطفه‌ی موجود در نقد و شکل دانشی که ارائه می‌کنند. منتقد غیرعمومی لازم است که بدنه‌ای منسجم از دانش ارائه کند و لازم است نظراتش عاطفی/هیجانی نباشد. توجه کنید که در این یادداشت، ذوق از عاطفه کمی فاصله دارد، به این معنا که کم‌وبیش ثابت است. یعنی یک نویسنده‌ی شناخته‌شده ناگهان ذوقش در مورد داستان تغییر نمی‌کند، درحالی‌که منتقد هیجانی ممکن است امروز سنگ یکی را به سینه بکوبد و فردا علمِ دیگری را بکشد.

منتقد دانشمند(Scholar Critic)
منتقد دانشمند مستقیماً کاری به دعواهای سطح جامعه ندارد. رساله‌ی دکترایش را می‌نویسد. کتاب تاریخ داستان‌نویسی می‌نویسد. آثار فلان نویسنده‌ی قرن چهارم را برمی‌دارد و تصحیح و تحلیل و معرفی می‌کند. مکان سنتی‌ این منتقد دانشگاه است، اما در ایران بسیاری از این منتقد دانشمندها بیرون از نظام دانشگاهی فعالیت می‌کنند، مثلا سیدحسن حسینی، روبر صافاریان یا حسن میرعابدینی. مهم‌ترین خصلت منتقد دانشمند، علمی بودن است. علمی بودن هم تا حد زیادی پرهیز از هیجان و وابسته نبودن به جریانات ذوقی روز را همراه دارد. جملات چنین منتقدانی شبیه این‌هاست: «می‌توان تمام نقد ادبی را فلان کرد.» «غزل فارسی از آغاز تا امروز همواره ویژگی‌های الف و ب را حفظ کرده.» مثلاً پس از خواندن کتاب سبک‌شناسی ملک‌الشعرای بهار، شما قرار نیست بفهمید بهترین غزل‌سرای ایرانی کیست، بلکه دانشی منسجم در مورد تحولات سبک ادبی در تاریخ ادبیات فارسی کسب می‌کنید.

نمونه‌های جهانی منتقد دانشمند، که در سطح عمومی هم شناخته شده‌اند، نورتروپ فرای، هارولد بلوم و تری ایگلتون و باختین هستند. در ایران، دکتر زرین‌کوب، دکتر شفیعی کدکنی و دکتر محمد دهقانی از این گروه هستند. محل ارائه‌ی این شکل از نقد نه روزنامه است نه تلویزیون و… کتاب است و مجلات تخصصی که عموما فصلنامه‌اند. منتقد دانشمندها کسانی هستند که کتاب‌های قطور می‌نویسند و ترجمه می‌کنند و کارشان به جریانات ذوقی و بازاریِ روز وابسته نیست. تولید علم در این سطح صورت می‌گیرد و بعداً به دسته‌های دیگر منتقدان منتقل می‌شود. باختین را مثال زدیم. او کسی است که تغییرات بنیادینی در نقد داستان ایجاد کرده است.

جمع‌بندی
این تقسیم‌بندی به نظرم برای توصیف منتقدان و نقدهایشان مفید است و با تعاریف دیگر از نقد و تفکرات سیاسی دیگر نیز همخوان. مثلاً فصل اول از کتاب دیالکتیک روشنگری، که به نقد اودیسه می‌پردازد، نمونه‌ای درخشان از نقد دانشمندانه است. اگر کمی در همان تفکر سیاسی بگردیم، منتقدان هیجانی فراوانی می‌توان یافت.

از آن‌جا که هدف اصلی این یادداشت کمک به خوانندگان نقد برای شناساییِ گونه‌ی نقد است، چند سؤال مطرح می‌کنم که پاسخ دادن به آن‌ها می‌تواند نشان دهد منتقد به کدام دسته نزدیک‌تر است:
۱ـ کتاب علمی نوشته است یا نه؟ اگر نوشته، کتابش چقدر مورد تأیید دانشمندان دیگر است؟
۲ـ احکامش چقدر کلی و چقدر غیرعلمی است؟ در مجموع از سخنش بدنه‌ی منسجمی از دانش برداشت می‌شود یا نه؟
۳ـ محل ارائه‌ی نقدش کجاست؟ روزنامه؟ تلویزیون؟ جلسات نیمه‌خصوصی؟ فصلنامه‌های تخصصی؟
۴ـ تلاش می‌کند سلیقه‌ی خودش را مخفی کند یا آشکار؟
۵ـ آیا حکمی که در مورد داستان می‌دهد، ناشی از عقاید و فشارهای غیرهنری است؟

با این معیارها و ارزیابی‌ها می‌توان به این نتیجه‌گیری کاربردی هم رسید که کدام منتقد و نقدش به چه کاری می‌آید و در چه جایگاه و بستری باید جدی گرفته شود. البته پاسخ دادن به این سؤالات گاهی آسان نیست. لازم است سخنان و نوشته‌های یک منتقد را پی‌گیری کنیم تا کشف کنیم نقدش بیشتر به کدام سمت تمایل دارد. مثلاً برای این‌که بدانید چه رمانی برای عیدی دادن به مادر مناسب‌تر است، سراغ زرین‌کوب رفتن اشتباه است. به همان نسبت، مراجعه به ستون نقدی در روزنامه جهتِ آشنایی با تاریخ داستان‌گویی ایران‌ چندان به‌صلاح نیست.

برای نمونه، همین یادداشت را در نظر بگیرید. آیا این یادداشت عاطفی است؟ خیر؛ تلاش شده بی‌طرفانه و بی حب و بغض نوشته شود. آیا در این یادداشت بدنه‌ی منسجمی از دانش ارائه می‌شود؟ بله، تلاش شده از یک منتقد دانشمند به نام فرای، برای روشن کردن نکته‌ای عمومی استفاده شود. محل ارائه‌اش کجاست؟ یک مجله‌ی نیمه‌‌‌تخصصی. پس می‌توان همین یادداشت را نمونه‌ای از نقد عمومی دانست.


*به‌طور مشخص، این تفاوت عقیده‌ی بودلر در یادداشت روزنامه‌ی گاردین مورد بحث قرار گرفته است. بودلر در این مورد به مادرش نوشته: «در این موضوع نشان دادم که در هنر دروغ‌گویی هم ماهرم.»
عکس بالای مطلب تندیس نورتروپ فرای است.
نسخه‌ی اولیه‌ی این یادداشت پیش از این در مجله‌ی اکسیر نوین منتشر شده است.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top