خبر و گزارش کتاب‌گرد

رؤیای هوشنگ گلشیری را یکی خسته کرد و دیگری کشت

۸ آذر ۱۳۹۶
جایزه‌ی هوشنگ گلشیری را یی خسته کرد و دیگری کشت

درباره‌ی دلایل توقف مشهورترین جایزه‌ی ادبی غیردولتی ایران

مزدک علی نظری: با مرگ نابهنگام «هوشنگ گلشیری» داستان فارسی یکی از استوارترین ستون‌های خود را از دست داد، اما از خاکستر این ضایعه ققنوسی سر برآورد که قرار بود نام و راه او را زنده نگه دارد. بنیادی به نام گلشیری راه‌اندازی شد که در چند زمینه فعالیت داشت، ولی آن‌چه در تمام این سال‌ها بیش از همه خبرساز شده و سایر فعالیت‌های بنیاد را تحت شعاع قرار داده «جایزه‌ی داستان‌نویسی گلشیری» است.

این جایزه در ۴ بخش به آثار منتشرشده در سال قبل اهدا می‌شد: بهترین رمان، بهترین مجموعه‌داستان، بهترین رمان اول و بهترین مجموعه‌داستان اول. مراسم اهدای جایزه هم قرار بود هر پاییز برگزار شود، که ۱۳ سال شد و از همان سال‌های ابتدایی به یکی از مهم‌ترین وقایع فرهنگی و هنری ایران بدل شد. اما آیا نحسی اعداد گریبان‌گیر شد؟ چه عواملی باعث تعطیلی این جایزه‌ی معتبر شدند و چه کسانی بانی این اتفاق ناخوشایند بودند؟ تیرماه ۱۳۹۳ بنیاد ادبی گلشیری اعلام کرد تصمیم گرفته برگزاری این جایزه را به دلیل کمبود منابع و نیروی انسانی متوقف کند. اما آیا این دلیل قانع‌کننده‌ای است؟ واقعیت ماجرا چیست و حالا که چند سالی گذشته، می‌شود از رازهای این تعطیلی پرده برداشت؟

آخرین رؤیای گلشیری
هوشنگ گلشیری در خرداد ماه ۱۳۷۹ درگذشت. یک سال بعد، با تلاش «فرزانه طاهری» همسر او و جمعی از دوستان و دوستدارانش، بنیاد و جایزه‌ی ادبی گلشیری آغاز به‌کار کرد. مؤسسان بنیاد عبارت بودند از: علی‌اشرف درویشیان، محمود دولت‌آبادی، فرزانه طاهری و بهمن فرمان‌آرا. علاوه بر این چهار نویسنده، مترجم و فیلم‌ساز که از نزدیکان گلشیری بودند، چهره‌های مشهور دیگری هم پای کار آمدند و هیات امنای بنیاد را تشکیل دادند: سیمین دانشور، سیمین بهبهانی، محمد حقوقی، عباس مخبر، ایرج کابلی، ضیاء موحد و ابوالحسن نجفی.

اهداف اعلام‌شده در اساسنامه‌ی بنیاد گلشیری ۷ مورد است که نخستین آن «اهدای جایزه‌ی سالانه‌ی هوشنگ گلشیری به آثار برتر ادبیات داستانی و نقد ادبی به زبان فارسی» ذکر شده. به نوشته‌ی سایت اینترنتی بنیاد گلشیری «فکر اولیه‌ی تشکیل این بنیاد، اهدای جایزه‌ی سالانه به آثار برتر ادبیات داستانی بود‌؛ فکری که گلشیری در آ‌خرین ماه‌های عمر خود در سر می‌پروراند.»

ماجرا از آن‌جا شروع شده بود که در بهمن ۱۳۷۸، وقتی برندگان «جایزه‌ی کتاب سال» اعلام شدند و باز هم از ادبیات داستانی معاصر ایران خبری نبود، هوشنگ گلشیری مصمم شد که جایزه‌ی مستقلی را در این زمینه بنیان بگذارد. مذاکراتی هم برای جلب همکاری انجام داد. به نام جایزه هم فکر کرد: «شهرزاد یا هدایت؟» اما با ‌‌‌آغاز بیماری‌اش در اواخر زمستان ۱۳۷۸، طرح او نیمه‌کاره ماند. تا این‌که در هفتمین روز درگذشتش، بر مزار گلشیری در امام‌زاده طاهر اعلام شد که بنیادی به نام او تشکیل خواهد شد تا آخرین رؤیای کاتب به حقیقت بپیوندد.

دلایل پیدا و پنهان توقف
اردیبهشت سال ۹۳ آخرین مراسم اهدای جایزه‌ی گلشیری در خانه فرزانه‌ی طاهری و هوشنگ گلشیری برگزار شد. آن‌جا بود که خانم طاهری اولین خبر بد را اعلام کرد: «پس از آن‌که از جاهای مختلف برای برگزاری مراسم عمومی این جایزه جواب رد شنیدیم، تصمیم گرفتیم مراسم به‌همین صورت و به شکل خصوصی‌تری برگزار شود.»

در بیانیه‌ی رسمی سایت بنیاد گلشیری هم آثار خستگی و از پا در آمدن برگزار کنندگان مراسم دیده می‌شد. آن‌ها برای برگزاری یک مراسم ساده تحت فشار قرار گرفته و حتا نتوانسته بودند یک سالن کوچک اجاره کنند. از ابتدا هم قرار بر بریز و بپاش نبود؛ نه مراسم آن‌چنانی در نظر بود و نه جایزه‌ی نقدی سنگینی به برگزیدگان داده می‌شد. در مقایسه با ۱۱۰ سکه طلای «جایزه‌ی ادبی جلال آل‌احمد» (که البته از سال گذشته به ۳۰ سکه تنزل پیدا کرده)، یک میلیون یا پانصد هزار تومان جایزه‌ی گلشیری رقم ناچیزی به‌نظر می‌رسد. اما در همان روزها، با انتشار فراخوان‌های هفتمین جایزه‌ی ادبی جلال و ششمین دوره‌ی «جایزه‌ی پروین اعتصامی»، که هر دو دولتی بوده و در زمان رئیس دولت قبلی راه افتادند، ناخودآگاه این مقایسه در ذهن ناظران پُررنگ می‌شد. همه انگشت اتهام را به‌سمت جریان‌های دولتی اشاره رفتند. بحث فشار بر بنیادهای مستقل و تعطیلی جایزه‌های ادبی دوباره داغ شد. جایزه‌هایی مثل منتقدان مطبوعات، روزی روزگاری، مهرگان و هدایت که رسماً به آن‌ها اجازه‌ی برگزاری مراسم پایانی داده نشد و نهایتاً تعطیل شدند یا به جریانی زیرزمینی بدل شدند.

البته این رویه به‌ زمانه‌ی خاصی محدود نیست و مثلاً سال ۹۴ جایزه‌ی ادبی «اکنون» در همان اولین دوره و در آستانه‌ی اعلام رمان‌های برگزیده‌اش متوقف شد. یا همین آخرین دوره‌ی جایزه‌ی گلشیری، که در دولت تازه‌ای بود و حتا «خانه‌ی هنرمندان» هم برای دادن سالن به آن‌ها «نه» گفت. بانیان جایزه‌ی گلشیری ۱۳ سال با وجود مشکلات متعدد، افتان و خیزان، دوام آورده بودند. اواسط پاییز ۸۹ حتا سایت بنیاد فیلتر شد، چنان‌که به فاصله‌ی چند روز سایت «احمد شاملو» هم به دلایل مجهولی مسدود شد. یکی دیگر از بزرگ‌ترین مشکلات، دست‌تنها ماندن حلقه‌ی اصلی برگزارکنندگان جایزه بود؛ نکته‌ای که در بیانیه‌ی رسمی بنیاد هم به آن اشاره شد. شاید این مورد بهانه‌ی ناچیزی به‌نظر برسد. اما فهرست وزین هیئت امنای بنیاد را به خاطر دارید؟ فرزانه طاهری، که به گفته‌ی خودش، در مقابل مشکلات بسیار تنها مانده بود، برای ادامه‌ی راه مجبور به عضوگیری از میان داوطلبان شایسته شد.

«علی خدایی» یکی از برندگان نخستین دوره‌ی جایزه‌ی گلشیری که در اغلب دوره‌های بعد جزو هیئت داوران بوده، این موضوع را تأیید می‌کند و می‌گوید: «خود من هم خیلی دیر متوجه تعطیلی جایزه شدم. فکر می‌کنم خانم طاهری بعد از ۱۳ سال کمی خسته شده بودند. ایده‌آل این بود که جایزه‌ای که به نام گلشیری برپا شده، کم‌نقص برگزار شود و تصورم این است که خانم طاهری برای این کار خیلی تنها بودند.» فرزانه طاهری میان توضیحاتش، از سالگرد درگذشت گلشیری مثال می‌زند و می‌گوید: «شما دیدید که امسال خیلی کم‌تر از گذشته در نشریات از هوشنگ گلشیری یاد شد و به آن صورت کسی سر خاکش نیامد. متأسفانه فقط عده‌ی کمی کنارمان ماندند و دیگران تنهایمان گذاشتند.»

«رضا شکراللهی» نویسنده و سردبیر سایت «خوابگرد» می‌گوید: «با فشار شدیدی که روی جایزه‌ی گلشیری بود، اگر من جای خانم طاهری بودم خیلی پیش از این‌ها خسته می‌شدم و تعطیلش می‌کردم.»

او که خودش تجربه‌ی برگزاری چند دوره «جایزه‌ی بهرام صادقی» را دارد ادامه می‌دهد: «جایزه‌های ادبی به دلیل حاشیه‌های مختلف و تضاد عقایدی که میان افراد وجود دارد، ناگزیر شخص‌محور و قائم‌به‌شخص هستند. باید بدون امکانات و پشتوانه‌ی مالی قوی دوام بیاوری و از بروز مشکلات متعدد جلوگیری کنی. این خود به خود اداره‌ی جایزه‌های ادبی مستقل را به آدم‌های اندکی محدود می‌کند و به‌همین دلیل می‌گویم خانم طاهری تنها بودند و بیش از توان‌شان فعالیت کردند.»

چه‌کسی از جایزه‌ی هوشنگ گلشیری می‌ترسد؟
«فتح‌الله بی‌نیاز» در ابتدای یادداشتی نوشته است: «توقف موقت جایزه‌ی ادبی گلشیری، عده‌ی غمگینی را غمگین‌تر کرد و شماری از آدم‌های شاد را شادتر. شوربختانه در گروه دوم نویسنده، شاعر و به‌طور خلاصه اهل ادبیات هم کم نیستند. خوشحالی آن‌ها فقط به این دلیل است که ماهیت جوایز خصوصی، از جمله گلشیری، با تفکر و جهان ذهنی خودشان هم‌سو نیست و چه‌بسا در تقابل است. اگر این جوایز از منظر اندیشه هم‌راستا با اندیشه‌ی گروه دوم بود، آن‌ها با تمام وجود برای تثبت و حتی ارتقایش تلاش می‌کردند. چرا این گروه با جوایز ادبی خصومت دارند؟»

منظور او چه کسانی است؟ «یاسر نوروزی» که در همان آخرین دوره جزو نامزدهای جایزه‌ی گلشیری بود هم در یادداشتی که در صفحه‌ی ویژه اعتماد برای توقف جایزه منتشر شد، از «آن‌ها» نوشت. این آن‌ها دقیقاً چه کسانی بودند؟ نام‌هایی ردیف می‌شود و اگر به مطالب منتشرشده در نشریات آن زمان رجوع کنید، پیدا کردن اسامی کسانی که مطالب تند و تیزی علیه جایزه‌ی گلشیری نوشته‌اند چندان سخت نیست. آیا آن‌ها دشمن گلشیری بودند؟ آیا – به قولی- «سهم‌خواهی» می‌کردند؟ آن‌ها چقدر در توقف جایزه نقش داشتند؟

علی خدایی پاسخ می‌دهد: «نمی‌دانم چقدر نقش داشتند، اما وقتی من با کارم راحتم و بدون مشکل پیش می‌روم، این حرف‌ها روی من که اثر عجیب و غریبی نمی‌گذاشت. یک‌بار آقای یونس تراکمه گفت: جایزه‌های مختلف برای سلیقه‌های متفاوت باید وجود داشته باشد تا همه‌ی سلیقه‌ها پرورده شوند و رشد کنند. این جمله‌ی ایشان در ذهن من ماند و حرف درستی است. ویترین ادبیات بزرگ است و همه می‌توانند طبق سلیقه‌شان در جایزه‌های مختلف شرکت کنند و بهره ببرند.»

هنگامی که جایزه گلشیری تعطیل شد، اغلب معترضان از فشارهای دولتی گلایه کردند. اما این میان کسی هم پیدا شد که گفت: آدرس غلط ندهید، از ماست که بر ماست! «رضا شکراللهی» در یادداشت خود نوشت: «منحصر کردن عوامل تعطیلی این جایزه به فشار دولت، آن‌طور که برخی دوستداران ادبیات تصور می‌کنند و شماری از اهل ادبیات آدرس می‌دهند، غلط است… آن‌چه این وسط نادیده گرفته می‌شود، همان حاشیه‌هایی است که داستان‌نویسانِ کتاب‌دار و اهل ادبیاتِ رسانه‌دار در این سال‌ها، پابه‌پای فشارها، برای جوایز غیردولتی و به طور خاص همین جایزه ساختند و هی بار روی بار گذاشتند و ناخن پشت ناخن کشیدند.»

منظور شکراللهی احتمالاً همان موجی است که از حدود یک دهه پیش با کامنت‌های تند در وبلاگ‌ها و سایت‌ها آغاز شد و به اتهام‌زنی آشکار در مطبوعات و دشمنی در میان گروه‌های مختلف انجامید. آن روزها فضای نت تازه پا گرفته بود و عرصه‌ی مناسبی برای عرضه آثار یا نشر اخبار جوایز ادبی فراهم شده بود. اما با تحرکات مشکوک جریانی که تمام نویسندگان و طیف‌های مختلف را مورد حمله قرار می‌داد، جرقه‌ی تفرقه و اختلافات زده شد. و بعد دیگر نیازی به هیچ کار اضافی نبود؛ نویسندگان جوان و هیجان‌زده‌ای که تازه وارد این عرصه شده بودند، خودشان جنگ جنگ تا پیروزی را ادامه دادند!

رضا شکراللهی می‌گوید: «من همان موقع هم به همه هشدار دادم که وارد این بازی نشوید، اما بی‌فایده بود و به نظرم ضربه‌ای که این تفرقه‌ها و عدم درک لازم بعضی آدم‌ها به جوایز ادبی مستقل زد، مهلک‌تر از هر ضربه‌ی دیگر بود.»

نویسنده‌ی خوابگرد ادامه می‌دهد: «همان‌طور که قبلاً هم نوشتم، داستان‌نویس‌هایی هستند که جوایز ادبی برایشان مثل دیگ آشی است که حتماً باید برای کتاب خود آن‌ها بجوشد! و اگر غیر از این باشد به خاموش شدنش راضی‌ترند. از فشارها و این قبیل داستان‌نویس‌ها، یکی جایزه را خسته کرد و دیگری آن را کشت. این را گفتم تا دوستاران ادبیات مستقل خیلی هم گرفتار آدرس‌های غلط نشوند.»

نیمه‌ی تاریک ماه: کمبود آثار شایسته
کسی دلش نمی‌خواهد در این‌باره صحبت کند. اشارات متعددی شده، اما هیچ‌کس به شکل مستقیم «ضعف آثار داستانی» را دلیل توقف جایزه‌ی گلشیری نمی‌داند. در تمام جشنواره‌ها و جایزه‌های مختلف امکان دارد در دوره‌ای به دلایل مختلف (و از جمله ضعف آثار)، هیچ اثری شایسته‌ی کسب جایزه‌ی اول نباشد؛ چنان‌که در دوره‌ی سوم یا ششم همین جایزه‌ی گلشیری، رمان اول اعلام نشد.

اما به این آمار توجه کنید: در ۵ دوره از ۶ سال آخر برگزاری جایزه، داوران فقط در دو بخش – یعنی نیمی از چهار رشته- برگزیدگان را اعلام کردند و در دو بخش دیگر هیچ اثری شایسته‌ی دریافت جایزه‌ی گلشیری شناخته نشد (در دوره‌ی یازدهم هم یک بخش برگزیده نداشت).

جایزه‌ای که در نخستین دوره به «درخت انجیر معابد» احمد محمود یا «انگار گفته بودی لیلی» سپیده شاملو اهدا شده بود، حالا برای پیدا کردن یک رمان یا داستان کوتاهی آبرومند به مشکل برخورده بود. هرچند بانیان جایزه از بیان صریح این موضوع ابا دارند، اما راحت می‌شود تصور کرد که حتماً دل‌شان نمی‌آمده نام گلشیری را خرج آثار ضعیف کنند و به اصطلاح با دادن جایزه به آن‌ها کردیت بدهند.

اما علی خدایی که در چند دوره داور این جایزه بوده، اعتقاد دیگری دارد. او می‌گوید: «ممکن است این‌طور به نظر برسد، اما چنان‌که در آیین‌نامه تصریح شده جایزه باید به بهترین اثر هر سال داده شود. یعنی ما آثار را با خودشان مقایسه می‌کردیم، نه با برندگان سال‌های قبل. خود من مدام در حال خواندن کارهای روز بودم و حتا چندبار در یک بخش، دو برنده داشتیم. البته شخصاً معتقدم که برنده باید یک نفر باشد، ولی در مواردی دو نفر شایسته‌ی جایزه اعلام شدند.»

در مقطعی پیشنهاد «دوسالانه» شدن جایزه مطرح شد و دلیل آن را باکیفیت‌تر برگزار کردن مراسم اعلام کردند. شاید به این امید که بشود از میان آثار دو سال، کارهای شایسته‌ای انتخاب کرد. البته بنیاد تمام تقصیر را متوجه نویسنده‌ها نمی‌دانست و مشخصاً به دیگر دلیل مهم کمبود آثار خوب انتقاد کرد: دوره‌ی هشتم، سال ۱۳۸۷٫ در آن سال فقط نامزدهای دو بخش (داستان کوتاه و داستان کوتاه اول) معرفی شدند و هنگام اعلام نتیجه‌ی نهایی، داوران از اعلام برنده‌ها خودداری کردند و در عوض بیانیه‌ای در اعتراض به ممیزی منتشر کردند.

سال قبل از آن هم «نسترن موسوی» سخنگو و عضو هیئت برگزاری جایزه گلشیری گفته بود به دلیل محدودیت‌های نشر، بنیاد برای بررسی و انتخاب آثار برجسته با محدودیت بی‌اندازه‌ای روبه‌رو است: «اگر شرایط همین‌طور ادامه یابد، شاید دیگر رقابتی در میان نباشد تا بخواهیم سال آینده مراسمی برگزار کنیم.»

البته با شنیدن نظرات دیگران، فرزانه طاهری از تصمیم خود منصرف شد و به برگزاری سالانه مراسم رضایت داد. به قول حسین سناپور: «همه‌ی‌ جایزه‌ها این امکان را داشتند که وقتی اثر باکیفیتی تولید نشده، اثر برگزیده معرفی نکنند و جایزه‌شان را ندهند. البته کم‌شدن آثار باکیفیت،‌ به‌خصوص در دولت قبلی و به دلیل محدویت‌های بی‌حد ممیزی، به هر صورت انگیزه‌ی برگزارکنندگان جایزه‌ها را کم کرد و باعث دلسردی آن‌ها شد.»

و هو الحیّ!
فرزانه طاهری غمگین‌ترین فرد در ماجرای تعطیلی جایزه‌ی ادبی گلشیری است. او با ناراحتی بی‌حد و بعد از مدت‌ها تأمل و مشورت راضی به این اقدام شده و به خاطر آن وجدان ناراحتی دارد. نه می‌شود از او ایرادی گرفت و نه می‌توانیم خودمان را راضی کنیم که از او نخواهیم چراغ مکتب کاتب را دوباره روشن نکند. هرچند شعله‌ای که هوشنگ گلشیری با نوشته‌هایش افروخت و با تعلیم شاگردانش به جهان ما پراکند، به این سادگی‌ها خاموش‌شدنی نیست.

بازنشر از مجله‌ی نیلوفر آبی

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top