باب ترجمه زبان‌گرد

مترجم خائن است؟

۱۸ مرداد ۱۳۹۴
مترجم ویرجینیا وولف خائن است؟

حبیب حسینی‌فرد: جزوه‌ی کوچک «نامه‌ به یک شاعر جوان» نوشته‌ی ویرجینیا وولف، بعد از ۸۳ سال اخیراً به آلمانی هم ترجمه شده و در اختیار کتابخوانان قرار گرفته است. ترجمه (یا شاید هم یکی از ترجمه‌های) این جزوه به فارسی، سال ۱۳۸۵ در نشریه بخارا منتشر شد.

وولف این جزوه را به درخواست شاعر جوانِ بریتانیایی، جان لمن، برای جلد هشتم مجموعه‌ای به نام «نامه‌های هوگوارث» نوشت. انتشاراتی هوگوارث متعلق بود به خود وولف و شوهرش، و لمن مدیریت آن را به عهده داشت. وولف در بخشی از نامه می‌نویسد که شعر معاصر ما نه گوش دارد و نه چشم، نه پا دارد و نه دست، و بیشتر از مغزهایی انباشته‌‌شده با کتاب برآمده تا ا ز زندگی واقعی.

از نظر وولف، در حالی که شعرای متقدم در وصف یا نفرت از یک مستبد شعر سروده‌اند و در مجموع به موضوع‌هایی پرداخته‌اند که برای هر کسی قابل فهم هستند، شعر متأخر ما نشانه‌هایی قوی از یک ذهنی‌گرایی و احساس و افکار انتزاعی را به نمایش می‌گذارد. شاعر امروز تنها در اتاق خود می‌نشیند و با پرده‌هایی که کشیده شده‌اند شروع به نوشتن (سرودن) می‌کند. در حالی که رسالت شاعر انعکاس خودستایانه‌ی (خلجان‌ها و درونیات) خویش نیست، بلکه نگریستن از پنجره به بیرون و نوشتن در باره‌ی مردم دیگر است… او باید زندگی ما را به شعر بدل کند و تراژدی و کمدی آن را مجال بروز دهد… شاعر باید از دریچه به بیرون بنگرد تا اشیا و چیزها با یکدیگر درآمیزند، تا اجزای منفصل مجموع شوند و یک کل به دست آید، تا تاکسی‌ها با نرگس زرد (نرگس دروغین/Narcissus pseudonarcissus) به رقص آیند.

توصیه‌های وولف شاید حالا دیگر با اما و اگرهایی همراه شوند و این درک از رسالت شعر و شاعری که در دهه‌های قبل از انقلاب در صحنه‌ی ادبی ایران هم تسلط داشت به شدتِ سابق مطرح نباشد. ولی اشاره به این قسمت از کتابِ وولف به منظور دیگری ست.

ترجمه‌ای از جزوه‌ی وولف سال ۱۳۸۵ در ایران هم در نشریه‌ی بخارا منتشر شد. [+]

ترجمه‌ی چندان روانی نیست و شاید اگر دقت شود، اشکالات دیگری غیر از آنچه در زیر می‌آید هم در آن بتوان یافت، ولی اشکالی که در زیر می‌آید خود حکایتی ست از این که ترجمه کار آسانی نیست و به خصوص برای ترجمه‌ی برخی از متن‌های تخصصی و ادبی باید دانش کافی داشت یا در حین ترجمه تحقیق اساسی کرد.

در ترجمه‌ی فارسی اثری از «تا تاکسی‌ها با نرگس دروغین به رقص درآیند» نیست. فقط آمده است که: «آنچه که اکنون به آن محتاجی این است که بروی کنار پنجره و بگذاری بر روح آهنگین تو هوای تازه بدمد، آزاد و رها. یکی در دیگری ذوب شود، تا آنگاه که نرگس زرد به رقص درآید، تا آن‌گاه که اجزای منفصل مجموع گردد.»

وخواننده‌ی فارسی‌زبان نمی‌تواند بفهمد که منظور «یکی در دیگری ذوب شود» چه چیزهایی ست، چون کلمه‌ی «تاکسی» حذف شده. وولف تاکسی را به عنوان نمادی از دوران مدرن و زندگی جاری و ساریِ مردم به کارگرفته و «نرگس دروغین» هم در این جمله‌ی او اشارتی ست به «شعرهای نرگس دروغین» ویلیام وردزورث، شاعر دوران رمانتیک و ملک‌الشعرای دربار بریتانیا که شعرهایش قوی‌ اند، ولی اکثراً درون‌گرا، طبیعت‌گرا و غیرمتأثر از زندگی بیرونی:

…بارها زمانی که بی‌حال و افسرده
بر تختم می‌خوابم
آن‌ها (نرگس‌ها) پدیدار می‌شوند در چشم دلم
-که شادکامی زمان تنهایی ست-
آن‌گاه قلبم از خوشی پُر می‌شود
و پایکوبی می‌کند با نرگس‌ها

در واقع وولف می‌خواهد بگوید که احساس قوی شاعر و درنگ او در زندگی واقعی همنوعانش باید درهم بیامیزد تا شعر شعر شود. در ترجمه‌ی فارسی ولی نه تاکسی برای مترجم قابل فهم بوده و نه نرگس دروغین استعاره‌ای از چیزی به حساب آمده. و این گونه است که حذف و تعدیل ضروری افتاده و تاکسی بیچاره از صحنه حذف شده است!

القصه، ترجمه کار سختی ست و اصطلاح قدیمی «مترجم خائن است» هنوز هم ظاهراً تا حدودی مصداق دارد!

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

۲ نظر

  • Reply مژگان ۱۸ مرداد ۱۳۹۴

    اوضاع ترجمه بدجوری قمر در عقرب است.

  • Reply محمد ۲۲ مرداد ۱۳۹۴

    فهمیدن متن یا گفتاری به زبان دیگر یه مساله است و ترجمه کردنش یه مساله‌ی دیگر. این ترجمه خوب نیست، قبول، اما قبول کنید که ترجمه بیشتر مواقع خدمتگزار است تا خائن. اتفاقن کم هم نیستند مترجمانی که کاربلدند و خوب ترجمه می‌کنند، اما کجای این مملکت آدمِ حسابی و کاربلد سر جایش نشسته که در این صنف بنشیند؟ اصلن مگر وزیر و پزشک و مهندس خائن کم داریم؟
    اگر به ترجمهْ حرفه‌ای نگاه شود و مرجعی رسمی برای نظارت بر آن وجود داشته باشد، اگر با ترجمه‌ی خوب و به همان شکلی که باید، برخورد شود، اگر مثلا مردم ترجمه‌های بد را به ناشرانشان پس بدهند و یا دست‌کم پای صفحه‌هایشان در شبکه‌های اجتماعی کامنت بگذارند و پیگیر شوند و شاید ده‌ها اما و اگر دیگر، آن‌وقت می‌توان اوضاع بهتری را برای ترجمه تصور کرد و از این‌ور و آن‌ور هم کمتر بوی «خیانت» شنید.

  • شما هم نظرتان را بنویسید

    Back to Top