پنجره‌ی پشتی کتاب‌گرد مقالات

نگاهی روایت‌شناسانه به «مزخرفات فارسی» رضا شکراللهی

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
یادداشت شهسواری در اندیشه‌ی پویا درباره‌ی مزخرفات فارسی

داستانی از داستان ویرایش
محمدحسن شهسواری

همه سیدرضا شکراللهی را به‌درستی ویراستار سرشناس حوزه‌ی ادبیات داستانی می‌دانند، و آن هم نه صرفاً ویراستار زبانی بلکه، به‌معنای دقیق کلمه، ویراستار ادبیات داستانی. دوستی ۲۵ ساله‌ی من با او نیز از همین مسیر رشد یافته است. طوری که اکثر قریب به اتفاق آثارم را ویرایش کرده و هر کدام را چند پله ارتقاء بخشیده است. در این یادداشت نشان داده‌ام که چگونه مؤانست مدام او با ادبیات داستانی توانسته است اولین کتابش را در میان همگنان سربلند گرداند. اما جدا از بحث اصلی باید به این نکته هم اشاره کنم که زمانی که بسیاری از  اهل ادب و زبان‌پژوهان ورود به دنیای مجازی برای پرداختن به زبان فارسی را دون شأن خود می‌دانند، شکراللهی بیش از یک دهه است که مجدانه سعی در پیرایش این فضای ناساز دارد و تاکنون موفقیت‌های درخوری هم به دست آورده است. امیدوارم این بخش از کارش، یعنی ویرایش تخصص ادبیات داستانی که در آن زبردست است و خلاق، نیز قدر بیند و اثری مستقل نیز در این زمینه تألیف کند.

***

«جاناتان گاتشال» در کتاب «حیوان قصه‌گو» از داستانی کوتاه به نام «مهاجمان» یاد می‌کند که در آن فضایی‌ها به زمین حمله می‌کنند. فضایی‌ها دلیل هجوم را ستایش زیبایی مولکول کوکائین بیان می‌کنند و می‌گویند مولکول کوکائین عالی‌ترین نوع سمفونی شیمیایی کائنات است. در صحنه‌ی پایانی داستان، یک فضایی در حالی که کاملاً از مصرف کوکایین نشئه است به یکی از انسان‌ها می‌گوید تمام حرف‌های زیبایی‌شناسانه‌شان مزخرف است. آن‌ها فقط به این دلیل کوکائین می‌کشند تا «حالش» را ببرند.

از همین روست که معتقدم تمام حرف‌هایی که در باب اهمیت داستان و روایت در زندگی بشر گفته می‌شود، گرچه فاضلانه و حتی عمیق است، آن‌چنان اهمیتی ندارد. ما با (و در) داستان به دنیا آمده‌ایم، زندگی می‌کنیم و خواهیم مرد. اساساً میزان احساس خوشبختی ما در جهان، به نزدیکی و دوری ‌ما با داستانی ربط دارد که خود از زندگی خود داریم. خیلی ساده، ما به داستان معتادیم.

این اندیشه‌ی پرمغز را صنعت نشر آمریکا (و به تبع آن اروپا) دهه‌هاست فهمیده‌اند. برای همین است که مثلاً موضوع آکادمیک و خشکی مانند تاریخ علم نیز از آن استفاده می‌کند و باعث می‌شود کتاب «تاریخ تقریباً همه‌چیز» در سال ۲۰۰۶ پرفروش‌ترین کتاب غیرداستانی آمریکا شود. چرا؟ چون این کتاب، تاریخ علم را چون رمانی مهیج روایت می‌کند.

از مدت‌ها پیش پیگیر نوشته‌های کوتاه سیدرضا شکراللهی در باب ویرایش و غمازی‌های زبان پارسی بوده‌ام. اما وقتی با همه و در کنار هم، در کتابش رو‌به‌رو شدم ناگهان دریافتم چرا این کتاب (و نیز در همان زمان انتشار مطالب هم) این قدر با استقبال روبه‌رو شد. اگر کتاب مانند سایر کتاب‌های آموزش درست‌نویسی نوشته می‌شد (یعنی با ساختار خشک و ساده‌ی بیان نکته‌ی ویرایشی همراه با چند مثال) باز هم خواندنش بر هر نویسنده در هر زمینه‌ای واجب بود، اما حالا هیچ نیازی به توصیه وجود ندارد. زیرا کافی است شما کتاب را دست بگیرید، محال است رهایش کنید. چون کتاب در ساختار روایت شکل گرفته است. و البته که شما هم مثل هر بشر دیگری به داستان معتاد هستید.

حالا بیایید کتاب مزخرفات فارسی را از دو جنبه‌ی مهم «پلات» و «شخصیت‌پردازی» بررسی کوتاهی بکنیم.

پلات
پلات هر داستان سه بخش اصلی دارد: آغاز، میانه و پایان.

آغاز
اما آغاز در داستان مهمترین وظیفه‌اش قلاب انداختن به توجه خواننده است. در رمان البته این وظیفه، اصلی نیست اما در داستان کوتاه، به خصوص داستان خیلی کوتاه، که مزخرفات فارسی از نوع آن است، شاید تنها وظیفه‌ی آغاز باشد. شکراللهی از چند طریق به این مهم دست یافته است.

انتخاب عنوان
بدیهی است عنوان، اولین جزء آغاز است. تقریباً بیشتر بخش‌های مزخرفات فارسی در همان جمله‌ی اول خواننده را به درون متن می‌کشد. هوشمندانه‌ترین قلاب را شکراللهی با همین تکنیک محقق کرده که نیازی به اشاره ندارد: «لشکر گاف»، «دستاوردهایی که با پا می‌آوریم»، «غلط کردی که خوب نوشتی» و…

اشاره به مسائل روز سیاسی
با این روش توجه مخاطب بلافاصله، جدا از نکات آموزشی متن، به آن جلب می‌شود. مانند بخش‌های «یک فقره ویرایش سیاسی»، «تیترهای چپ‌اندر قیچی» و …

حضور نویسنده به عنوان شخصیت اصلی
در این صورت بحث همذات‌پنداری در داستان جان می‌گیرد. مانند بخش‌های «تصویه حساب یا تسویه حساب» با آغازِ «خبرنگار ایسنا از من پرسید»، یا بخش «انضباط دسته‌دار» با آغازِ «اصلا اگر من جای فرهنگستان زبان فارسی بودم» و…

دعوت خواننده به عنوان یکی از شخصیت‌ها
این دیگر اوج ایجاد همذات‌پنداری است. به‌خصوص وقتی به بحث شخصیت‌پردازی برسیم اهمیت آن بیشتر هویدا می‌شود. مانند بخش‌های «ثواب و کباب و صواب» با آغاز «من هم مثل خیلی از شما تجربه‌ی درخشانی دارم از کباب‌شده‌های بسبار، وقتی که خواسته‌ام که ثواب کنم.»، یا بخش «محذور و محظور و معذور» با آغازِ «اگر جزو کسانی نیستید که در املای فارسی به اجتهاد مدرن رسیده‌اید» و…

جذابیت ذاتی خود جمله
گاه خود جمله، جدا از مضمون، زیباست و توجه را جلب می‌کند. مانند بخش‌ «پیشخان یا پیشخوان» با آغازِ «مشکل که یکی دوتا نیست. سه‌تاست.»، و بخش «این جانبه شاعره‌ای هستم فارسی‌زبانه» با آغازِ «زبان فارسی مذکر و مونث نمی‌شناسد. در این زمینه، اگر نه برابری‌طلب، دست کم راحت‌طلب است.»


میانه
تنه، آن جان و آن چیزی است که داستان قصد بیانش را دارد. در تنه است که مضمون و حرف داستان با کشمکش بین نیروهای خیر و شر شکل می‌گیرد. در مزخرفات فارسی هم شکراللهی مغز حرفش را در همین بخش که معمولاً نزدیک به نود درصد از متنش را دربرمی‌گیرد، گنجانده است. اما همین را هم باری به هر جهت رها نمی‌کند. در بخش شخصیت‌پردازی خواهم گفت که چگونه با کمشکش میان قهرمان و حریف این بخش را هم طبق قواعد روایت جذاب درآورده است.

پایان
پایان آن بخشی در داستان است که نتیجه‌ی همه‌ی بحث‌ها جمع‌بندی می‌شود. پایان فلش فیکشن‌ها، جوک‌ها و حکایات باید قاطع، بی‌گفت‌وگو و ناگهانی باشد تا خواننده را اقناع کند. اصلاً داستان بسیار کوتاه یک طورهایی به خاطر پایانش است که نوشته می‌شود. شکراللهی نیز با چند نوع پایان‌بندی در این بخش هم چربدستانه عمل کرده است.

جمع‌بندی با جملات قاطع
مانند پایان‌بندی بخش «در ستایشِ کردن» یا پایانِ بخش «کج دار و مریض».

پایان‌های دایره‌ای
یعنی ارجاع متن به مقدمه. در این صورت خواننده با بازگشت به آغاز، حس قطعیت و اقناع کامل پیدا می‌کند. مانند پایان بخش «منتظران متوقع». یا بخش «اِعمال قانون را صرف نکنید.» یا بخش «نوروز از جشن تا عید».

پایان‌های با گشایش‌های عاطفی
در مزخرفات فارسی این گشایش‌ها معمولاً با طنز صورت می‌گیرد. مانند پایان بخش «تصفیه حساب یا تسویه حساب». یا بخش «غلت زدن در غلط».

شخصیت‌پردازی
هر متن دراماتیک حداقل حاوی دو شخصیت است: قهرمان و حریف. کمابیش در تمام بخش‌های مزخرفات فارسی یک قهرمان وجود دارد که گاه در چهره‌ی نویسنده رخ می‌نماید، گاه خواننده و گاه فردی بی‌چهره. اما هر که هست خیلی زود خواننده با او همذات‌پنداری می‌کند و خود را جای او می‌گذارد. علت این است که شکراللهی خیلی ظریف قهرمان اصلی را فردی دانا اما متواضع آفریده است.

***

قهرمان
مسعود چلپی در کتاب «بررسی تجربی نظام شخصیت در ایران» ذکر می‌کند که کهن‌الگوی ایرانیان، شخصیتی با صفات «درویش – پهلوان» است که در وجود علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) متبلور شده است. درویش- پهلوان کسی است که امکانات دارد ولی از آن استفاده‌ی شخصی نمی‌کند: قوت بازو دارد اما در راه ضعیفان آن را به کار می‌برد، ثروت دارد اما به فقرا انفاق می‌کند، قدرت سیاسی دارد اما بهره بردن از آن را از خود و نزدیکانش دریغ می‌کند. در مورد فرد دانشمند، درویش _ پهلوان کسی است که بسیار داناست اما به واسطه‌ی دانشش دیگران را تحقیر نمی‌کند. شخصیت اصلی مزخرفات فارسی هم دانایی است که آشکارا حریف را تمسخر نمی‌کند. ابتدا حتی به او حق می‌دهد. اجازه می‌دهد وارد میدان شود و استدلا‌ل‌ها و قدرت خود را بیازماید. این مواجهه تقریباً در تمام بخش‌های کتاب جاری و ساری است. مثلاً در بخش «غلط نامصطلح» حریف حضور می‌یابد و مقتدرانه خود را صاحب زبان مادری‌اش می‌داند. یا در بخش «دمار از روزگار حریف» فرصت زیادی دارد دمار از ما دربیاورد. یا در بخش «غلت زدن در غلط» تقریباً تمام بخش میانه را حریف در دست دارد.

حریف
حریف اما همان‌طور که گفته شد قلدر و زورمند اما کم‌دانش است. در واقع کتاب مزخرفات فارسی صدایی ضعیف میان امواج خروشان حریفان غلط‌نویس است. اصلاً از همین روست که قهرمان ضعیف اما دانایش به شدت مورد توجه قرار می‌گیرد. زیرا که میان فرهنگ ما تواضع ارزشی بنیادین است.

این کتاب به نوعی سر در چاه بردن شبانه است. و چون نویسنده کتاب را با زبانی ساده و همه‌فهم نوشته، ما خیلی زود نکته‌ی هر بخش را می‌گیریم و با این که کمابیش قبل از خواندن متن، خود از لشکریان اشقیا، حریف (غلط‌نویسان) هستیم بلافاصله به جبهه‌ی قهرمان می‌پیوندیم و با متن همدلی می‌کنیم. در واقع قهرمان با تواضع و چشم خطاپوشش اجازه می‌دهد از تاریکی شب استفاده کنیم و خود را در آغوش سپاه اولیا بیندازیم.

سخن آخر
باری، مزخرفات فارسی همچون سایر متونی که قواعد روایت را به‌غایت رعایت می‌کنند، انگار جنسی درجه‌یک برای نشئه شدن ماست. تا ساعات بعدازظهری بلند را خلسه‌وار یله دهیم و سیر و پر، در شیرینی‌های زبان مادری سیر کنیم.

بازنشر از شماره‌ی پنجاهم مجله‌ی اندیشه‌ی پویا (اردیبهشت ۱۳۹۷)

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

۴ نظر

  • Reply آرمان ریاحی ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷

    بی‌شک از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که در سالیان اخیر راجع به زبان فارسی نوشته شده و خواندن‌اش حساسیت فارسی خوان ها و فارسی نویس ها را افزایش می‌دهد. آقای شهسواری به درستی اشاره می‌کند که روایت‌گری شکراللهی چربدستانه است. چیرگی او به داستان‌هایش آن چنان است که خواننده را گیر می‌اندازد و نوشتن را برای او به فعلی اخلاقی تبدیل می‌کند. جا دارد که در هر منزلی که کتابخانه ای دارد ، نسخه ای از «مزخرفات فارسی» در قفسه باشد تا هم معلّمان فارسی آن را بخوانند و هم دانش آموزان… درست مثل مجموعه‌ی شیرین «قصه های خوب برای بچه های خوب» که مرحوم «مهدی آذریزدی» آن را نوشته بود و کودکان و بزرگ‌سالان را با حکایت‌های اخلاقی سرگرم می‌کرد و در هر کتابخانه ای می‌شد پیدایش کرد… مزخرفات فارسی این قابلیت را دارد. چون شاد است، اخلاقی است و داستان‌گوی خلّاقی‌ست.

    • Reply خوابگرد ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷

      این تعبیر «تبدیل کردن نوشتن به فعلی اخلاقی» خیلی دلنشین است، آرمان عزیز. ممنون‌ام از لطف بی‌پایانت.

  • Reply امیر ایزدی ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۷

    سلام
    دست مریزاد جناب شهسواری!
    بررسی ی جالبی بود, بنده وقتی مزخرفات فارسی را می خواندم همین حس را داشتم و تفاوت شما اهل قلم با مای عوام در همین است که شما میتوانید درک کرده هایتان را به قلم بکشید. به هرحال از خواندن نقدتان لذت بردم.
    همچنین خوشحالی خودرا از کشف وبسایت و کانال تلگرامی ی خوابگرد نمی توانم پنهان کنم و از جناب شکرالهی بابت راه اندازی این وبسایت و آن کانال سپاسگزارم

    • Reply خوابگرد ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۷

      از لطف شما سپاس‌گزارم. از طرف آقای شهسواری هم از شما تشکر می‌کنم.

    شما هم نظرتان را بنویسید

    Back to Top