اشاره: اتفاق عجیبی افتاد. دو سال پیش. دوستان مجلهی آزما محبت کردند و دعوتم کردند دفتر مجله. مصاحبهای صورت گرفت در باب ویراستاری و نقش آن در مؤسسههای نشر. مصاحبهی پیادهشده را برایم فرستادند. مثل همهی مصاحبهها، آن چنان چفت و بست درستی در هنگام حرف زدن نداشت. اصولاً خیلی آدم شفاهی نیستم. دو سه روزی روی مصاحبه کار کردم و برای مجله فرستادم. ماه بعد مجله درآمد. خریدمش. صفحهی مصاحبه را باز کردم، از تعجب و عصبانیت خشکم زد. داشتم میمردم. همان نسخهی اولیه منتشر شده بود. پر از پرحرفی و اغتشاش در جملهبندی و پرش افکار و…
یک بار حرفهای خودتان را ضبط کنید بعد دقیق پیاده کنید، میفهمید چه میگویم. گوشی را برداشتم تا هر چه از دهنم درمیآید به دوستان مجله بگویم. در آخرین لحظه به فکر نکتهای افتادم. رفتم ایمیلهایم را چک کردم. خاک بر سرم! دو روز برای مصاحبه وقت گذاشته و تصحیح کرده بودم، اما در لحظهی آخر، اشتباهی همان نسخهی اول را برای مجله فرستاده بودم. البته گلهی کوچکی از دوستان مجلهی آزما هم هست که با خودشان نگفتند طرف چرا ما را چند روز علاف کرده، باز همین نسخهی مغشوش را فرستاده. یعنی یک سؤال کوچک کاش از من میکردند. اعتراضکی… بگذریم.
یک هفته مردم و زنده شدم. گفتم الان است که دوستان گوشیها را بردارند یا در صفحات فیسبوک، قلمی کنند که بیایید ببینید فلانی چه اراجیفی را با چه ادبیاتی در مجلهی فرهنگی مملکت گفته. اما اگر شما در این دو سال حرفی از کسی شنیدید در مورد آن مصاحبه، من هم شنیدهام. این هم از شیرخامخوردگی ما انسانها ست که خودمان را مرکز جهان میدانیم. که انگار همه چشم باز کردهاند ببینند ما چه غلطی میکنیم. متأسفانه همچنان انسان موجودی ست که خودش مهمترین فرد در زندگیاش است. ای بابا!
حالا این هم اصل مصاحبه. با همان امید خام که دیگری، دیگران، بخوانند.
همان طور که گفتم مصاحبه دو سال پیش انجام شده و برخی اخبار و اسامی مربوط به همان زمان است.
به هر حال نویسنده زمانی که مینویسد شاید توجه چندانی به فرم و ساختار کلمات و جملات نداشته نباشد، و این وظیفه به گردن ویراستار میافتد. خب به هر حال نمیشود هم از هر نویسندهای انتظار داشت که یک ویراستار داشته باشد و به کار نشر برمیگردد، به نظر شما نشر ما در این زمینه حرفهای است؟
زمانی که کتاب به عنوان یک کالا عرضه میشود، هر ایرادی که داشته باشد (چه فرم و چه محتوا) در درجهی اول مسئول آن ناشر است. ممکن است من به عنوان خواننده یا منتقد، به نویسنده در هر زمینهای ایراد وارد کنم اما این ایراد به طریق اُولیٰ به نشر وارد است. از جمله ویراستاری. مثل یک شرکت اتوموبیلسازی است. هر مشکلی که خودرو داشته باشد، حتا اگر مهندس اشتباه کرده باشد، شرکت سازنده مسئول است. این تفکر نه این که در نشر ایران پیشینه نداشته باشد اما در بیست سی سال گذشته گویا ناشران آن را فراموش کردهاند. از یاد بردهاند محصولی که بیرون میدهند کالاست و این کالا هر ایرادی داشته باشد به حساب آنها گذاشته میشود. البته اندک ناشرانی هستند که تا حدی به این شیوه فکر و عمل میکنند. مثلا در حوزهی ادبیات داستانی، چشمه.
حالا خلاف نظر شما هم وجود دارد از این قرار که ما نامی روی جلد داریم که مسئول همهی توجه و بیتوجهیها این نام نویسنده و مترجم است.
همان طور که گفتم من به عنوان خواننده و یا منتقد ادبی میتوانم این کار را بکنم و به نویسنده خرده بگیرم. به عنوان اثر هنری. اما این اصلا مسئولیت نشر را ساقط نمیکند. من به عنوان آرتیست میتوانم از نویسنده ایراد بگیرم که چرا دستور زبان فارسی را رعایت نمیکنی. همان قدر که حق دارم راجع به شخصیتپردازی آن حرف بزنم. اما باز هم مثل همان مثال اتوموبیلسازی است که میشود به مهندس ایراد گرفت اما نهایتا مسئول این نابهنجاری، برند است.
شما خودتان به عنوان نویسنده اگر فضا را طوری در نظر بگیریم که ویراستاری وجود دارد که شما اثرتان را در اختیار وی قرار میدهید و مثلا ویراستار به شما میگوید باید فصل اول کتابتان را حذف کنید و یا باید این دو فصل را جا به جا کنید و یا از این دست ویرایشها، آیا شما قبول میکنید؟
بایدی که وجود ندارد که ویراستار بگوید این طور و من هم بگویم چشم! مگر این که به طور مطلق کسی را به عنوان کارشناس رمان قبول داشته باشم که در عالم واقع، چنین نیست. ولی همیشه با ویراستار بحث میکنم و اگر مرا مجاب کند حتما ترتیب اثر میدهم. کما این که من برای همهی کارهایم چنین کردهام.
خب این ویراستار باید چه شرایطی داشته باشد که شما به طور مطلق هم که نه ولی تا حدی او را قبول داشته باشید؟
گرچه در ایران وقتی کلمهی ادیتور ترجمه شد، بیشتر ویراستار زبان مد نظر بود اما میدانیم که ویرایش زبانی تنها بخشی از امر ویرایش است. چون الان یک کارشناس بسیار بسیار مسلط به ادبیات داستانی ـ چون من کارم ادبیات داستانی است ـ وجود ندارد، خیر. ولی در نشر ایران ویراستارانی هستند که در حوزهی زبان به طور مطلق آنان را قبول دارم و آن چشم را میگویم. مثلا همین آقای شکراللهی که ویراستار تمام کارهای من هستند.
نه منظور من خارج از حوزهی زبانی است. ویراستاری به مفهوم ساختار و حتی تا حدی محتوا.
اگر نظر ویراستار از حوزهی زبان خارج شود باید بتواند مجابم کند. کما این که من همهی آثارم را قبل از این که به نشر بدهم به چندین و چند دوست میدهم و از آنها توقع کار ویرایش فرم و محتوا دارم. معمولا بعد از چند بار بازنویسی، زمانی که فکر میکنم که دیگر کارم نقصی ندارد، حداقل به پنج شش نفر از دوستانم میدهم. اگر ناشر من ویراستاری داشت که به اندازهی کل این چند نفر سواد و تجربه داشت، خب میدادم به ویراستار آن ناشر.
پس شما معتقدید که اگر ویراستاری بود که سواد و تجربه و مشروعیت لازم را داشت شما قطعا این اثرتان را به ویراستار میدادید و الان اگر این چنین نیست به این خاطر است که ویراستار به این مفهوم الان در حوزهی نشر کار نمیکند؟
البته باید توجه داشت که در انتشارات مهم دنیا چند نوع ویراستار وجود دارد. ویراستار فنی، ویراستار زبانی، محتوا، ساختار و… هیچ جای دنیا یک نفر متخصص همهی این امور نیست. بنابراین این توقع از ویراستاران فرهیختهی ایرانی هم غیراصولی است. همان طور که بزرگترین ویراستاران دنیا، مثلا مکس پرکینز، متخصص در همهی این زمینهها نبود.
این به این معنی است که ما چند ویراستار داشته باشیم و یا یک ویراستار داشته باشیم که در همهی این زمینهها متخصص باشد؟
نه باید چند ویراستار داشته باشیم. در حوزهی ویراستاری دنیا، آن کسی که سر ویراستار است، زمانی که اثر را برای انتشار تصویب میکند. تازه کار ویراستاران دیگر شروع میشود.
الان با توجه به تعریفی که الان از ویرایش داشتیم، اگر به شما یکی از این ناشران معتبر بگویدکه تنها در حوزهی سبک داستانی بخش ویرایش را بر عهده بگیرید، قبول میکنید؟ و باید چه کنیم که این دغدغه در ناشر ایجا شود؟
متهم درجه اول، شعار درویش مسلکی، که البته تنها شعارش را هم میدهیم، است. قبل از هر چیز باید بپذیریم نشر یک فعالیت اقتصادی است و باید سود مالی به صاحبش برساند. از این نظر فرهیختهترین ناشر با سوپر دریانی هیچ فرقی ندارد. حالا باید ببینیم در اقتصاد نشر ایران، ویرایش حرفهای، طرح جلد هنرمندانه، صفحهبندی شیک، محتوا و ساختار جذاب به سوددهی اثر کمک میکند یا نه. اگر تاثیر داشت بر درآمد ناشر، شک نکنید که همهی اینها به مرور اتفاق خواهد افتاد، اگر نه که صد بار من و شما مصاحبه بکینم و خواهش کنیم ناشران عزیز ویرایش را جدی بگیرید، اتفاقی نخواهد افتاد.
خب این ریشهاش به کجا برمیگردد؟ به مخاطب؟
به فرهنگ سازی. به ذائقهی مخاطب. کمااینکه همین الان هم این اتفاق، حداقل در حوزهی ادبیات داستانی افتاده. بعد از موفقیت نشر چشمه با سرویراستای مهدی یزدانیخرم، در یک سال گذشته مثلا به خود من سه ناشر چنین پیشنهادی دادهاند. ضمن این که دوستان نویسندهام از جمله امیرحسین خورشیدفر، محسن فرجی، مجتبی پورمحسن و… در نشرهای مختلفی شروع به کار کردهاند.
خب اگر هم این اتفاق رخ میدهد، بازخورد آن مشخص نیست.
بازخورد فعالیت فرهنگی، خیلی زود جواب نمیدهد. تاثیر حضور یک سرویراستار در یک نشر در ایران، (با حلزونی بودن حرکت وزارت ارشاد در دادن مجوز) حداقل به دو سال زمان نیاز است.
اگر از طرفی این اقتصاد پدید آید اما نویسنده ما به ویراستار همچنان اعتماد نداشته باشد، که باز هم تغییری حاصل نخواهد شد؟
مسئله این است که داستاننویسی در ایران وارد چرخهی مالی نشده و زندگی نویسنده از راه نشر نمیگذرد. وقتی پای پول در میان باشد، یعنی یک اثر بیست سی میلیون تومان بفروشد، ویراستاری در نشر حرفهای میشود، ناشران ویراستاران متشخص را به خود جذب میکنند و من نویسنده هم به خاطر آن سی میلیون تومان مجبور میشوم حرف ویراستار را گوش کنم. همین طور که خود من الان در زمینهی فیلمنامهنویسی چون پای پول در میان است، نظر تهیه کننده را تا جایی که به وجوه فنی اثرم ضربهی اساسی وارد نکند، اعمال میکنم.
اگر کل ایرادات نشر را بخواهیم در چند جمله خلاصه کنیدف به چه نکاتی اشاره میکنید؟
من خودم انتظار ندارم ناشری که سود مالی ندارد، فقط برای رضای خدا و فرهنگدوستی نشر را ارتقا دهد. اگر چرخهی مالی حقیر حوزهی نشر ادبیات داستانی جدیمان را مهمترین دلیل عقبماندگی آن بدانیم، مهمترین عامل این حقارت (مهمترین و نه تنها عامل)، ممیزی دولت است که نمیگذارد عرضه و تقاضا (که مهمترین بستر هر فعالیت اقتصادی است) به طور سالم به کار خود ادامه دهد.
بدون نظر