خوابگرد قدیم

فرهنگ و تاریکی‌های قانونگذاری

۲۱ شهریور ۱۳۹۲

یادداشت انتقادی شاهرخ تندرو صالح در باره‌ی انتخاب مدیران فرهنگی هنری


شاهرخ تندرو صالحپیش مقدمه
: نزدیک به یک ماه پیش، این مطلب را به یکی از عزیزان رسانه‌ای که در هفته‌نامه‌ای معاون سردبیر است فرستادم. هفته‌ای گذشت و منتشر نشد. برای چند خبرگزاری ارسال شد، آن‌ها نیز به انتشارش نرسیدند. برای چند روزنامه هم ارسال کردم. یکی از آن عزیزان با زدن شاهرگ‌های مطلب، روایتی سر و دست و پا شکسته و بی قواره‌شده از آن را در ستون روزنامه گنجاند. نام سانسور یا ممیزی بر هیچ‌کدام از رد یا انتخاب دوستان رسانه‌ای نمی‌گذارم. چرا که آن‌چه طی سال‌ها کار کردن در حال و هوای مطبوعات ایرانی دیده و آموخته‌ام ارزش آن را دارد که به درک محدودیت‌های دوستان رسانه‌ای‌ام احترام بگذارم. با این حال از این نکته نمی‌توان گذشت و آن این که، سانسور و سرکوب اندیشه دیگری در مویرگ‌های حیات فرهنگ ما جاری ست. سالیان سال از سانسور و ممیزی و تو سری خوردن نالیده‌ایم اما به افق و تعریفی از آن چه می‌خواهیم نمی‌رسیم. چرا؟‌ [ادامــه]

قصدم پرداختن به اصلی‌ترین ارکان سرکوب اندیشه‌ها و معماران هندسه وحشت و سانسور نبود و نیست که نه آسیب‌شناسم نه جامعه‌شناسم و نه فیلسوف و نظریه‌پرداز. نه جراتش را در خود می‌بینم و نه از اسباب حمایتی‌اش برخوردارم. تنها یک شهروند معمولی هستم؛ منفعل‌مانده در شرور مدیریت فرهنگ. دم‌دستی‌ترین عامل ماجراسازی که فرهنگ، اندیشه و حیات معنوی جامعه‌مان را دستخوش زشتی‌ها، پلشتی‌ها و فرصت‌سوزی‌های جبران‌ناپذیر ساخته است. و من نیز، باغ خود را در معرض آتش دیده‌ام… واکنون، آن چه مرا متقاعد به نوشتن این مطلب کرد همانا وحشت از بازگشت معماران وحشت، تحقیر و ویرانی در لباس مدیران حوزه فرهنگ، ادبیات و هنر و عملکرد تخریبی‌شان در مقیاس‌های کشور و کلان شهری ست.

من نیز در کنار خیل ِ زخم‌خوردگان بدمدیریتی، تجربه‌هایی فراوان از سرخوردگی، زمین خوردن و باز برخواستن و در پی نسیم‌های بی رمق ِامید دویدن دارم. اگر بیان این تجربیات یاس‌آور باشد و یا، تعبیر دمِ دستی ِ”سیاه‌نمایی” را برانگیزد از امیدواری به تاثیرش نمی‌توان غافل بود و آن، تاثیرش بر انتخاب صحیح مدیران لایق و حرفه‌ای برای سازمانها، مراکز و مراجع فرهنگی ست.

اکنون انتظار می‌رود همراه با تغییراتی که در ساختار قدرت اجرایی کشور در حال صورت پذیرفتن است، گوشه چشمی نیز بر تاریکی‌های قانونگذاری پیرامون امور حقوق عمومی، حقوق شهروندی و فعالیت‌های فرهنگی هنری انداخته شود. باشد که مدیران شایسته فرهنگی هنری کشور و کلان شهرها بتوانند با معماری فرهنگ ِ اخلاق، مهربانی و همنوع‌دوستی خطوط ِ زمخت ِ هندسۀ بی عاطفه گی و ویرانی گسترده را بزدایند؛ آسیب‌هایی که همه و همه بر آمده “قانون‌گریزی” و “بی اخلاقی” برخی نامدیران پیشین در این قلمروها است .


***


به راستی انتخاب مدیران فرهنگی، هنری و حقوقی کشور ما از چه مولفه‌هایی تبعیت می‌کند؟ آیا انتخاب‌ها همراه با نیاز سنجی در این عرصه‌ها صورت می‌پذیرد؟ آیا ویرانی‌ها و آسیب‌های وارد آمده از مدیریت‌های پیشین بر فرهنگ عمومی و حقوق شهروندی محاسبه می‌شود؟ آیا قدرت درک واقعیت‌هایی که وضع موجود را ساخته‌اند، اشاره‌ای به ضرورت هوشمندی، دلسوزی، برخورداری از وجدان بیدار و جرات انتقاد‌پذیری دارد؟ بر این سیاهه‌ی پرسش می‌توان ده‌ها پرسش دیگر افزود.

تاملی گذرا در کارنامه مدیریت فرهنگی ادبی و هنری کشور – بالاخص در هشت سال گذشته – نشان می‌دهد که ” قانون گریزی” و ” عملکرد ضد اخلاقی” بیش از دیگر امور درخشش دارد. شاخص‌ترین تاثیر این دو آسیب تخریبی را می‌توان در موارد زیر مرور کرد:

۱٫ تحقیر نخبگان و سرکوب ایده‌های نخبگانی
۲٫ سماجت نوآمدگان مصون از هر نوع پاسخگویی در ویران ساختن
۳٫ فرصت طلبی و فرصت سوزی توام با لجاجتِ مدیریتِ انتقام جو

آن‌هایی که طی این سالیان توفیق برخورداری از مواهب ضیافت مدیریت را داشته‌اند خود، با ساز و کار آسیب‌زایی‌های عمیق این عرصه آشنا هستند. شاید ذکر برخی از این آسیب‌ها بتواند تاثیری بر وجدان‌های بیدار داشته باشد. با هم یک نکته از هزاران را مرور کنیم:
 

· فروکاستن ارزش‌های حرفه‌ای با اتکا به دستور العمل‌های بوروکراسی شلخته حاکم بر سازمان‌ها و اداره‌ها
· پس زدن اشتیاق و فرصت همراهی و هم اندیشی کارشناسان دلسوز و فرهیخته
· مسند بخشیدن به بی تجربه‌ها
· تقلیل جایگاه خلاقان و آفرینشگران راستین حوزه‌های یاد شده
· ایجاد حلقه‌های رعب و وحشت در دل منتقدان و آسیب شناسان امور فرهنگ عمومی
· حذف و به انزوا راندن افراد صاحب تاثیر دلسوز
· وضع نمودن قوانین فاقد وجاهت عرفی و اخلاقی
· به هم ریختن پیاپی ساختارهای اداری اجرایی
· ریخت و پاش و حیف و میل کردن‌های سرمایه‌های ملی و استانی
· واسپاری فله‌ای، نوچه پرورانه و شتابزده امور حیاتی به مقاطعه کاران تاراج‌منش
· ایجاد حریم‌های امن برای نامدیران و تحمیل شدگان به بدنه مدیریت کشور

نتیجه‌ی برخی از این آسیب‌های نامدیریتی را می‌توان در موارد زیر بازخوانی کرد: 

· دلسردی و بی‌انگیزگی گسترده اندیشمندان، فرهنگیان، هنرمندان و ادیبان فرزانه در استقبال از مشارکت در امور فرهنگی، هنری
· بی اعتمادی عمومی نسبت به مطالبات معمول
· عدم وجود مرجع قانونی متناسب با جرائم مدیریتی
· تسری رفتار پادگانی در سطوح مختلف اجرایی و برنامه‌ای
· سرکوب بینش و دانش انتقادی
· عدم امکان ارائه نظرات و ایده‌های آسیب شناسی در ساختار نظام بوروکراسی مرتبط با فرهنگ، هنر و اندیشه

اگر شهروندان را اصلی‌ترین مخاطبان و مصرف کنندگان خدمات سازمان‌ها، ادارات و مراکز متولی سیاستگزاری و برنامه‌ریزی موضوعات فرهنگ، ادبیات و هنر بدانیم در چشم‌انداز امیدبخش تغییرات بر آمده در ساختار قدرت جایی برای مطالبات عمومی حقوق شهروندی تعریف کنیم، می‌توان به اصلاح مدیریت این حوزه نیز دلخوش بود و ایجاد این دلخوشی، هزینه چندانی ندارد.

گام نخست، گشایش گفتمان با صاحبنظران شایسته است که صاحبان تاثیر در ساختار قدرت اگر بخواهند می‌توانند آن را جایگزین کارکردهای کارگزاران سرکوب، تهدید و تحقیرهای پیشین سازند. بی شک تدبیر در انتخاب ِ مدیران ارشد فرهنگی هنری کشور می‌تواند نویدبخش برچیده شدن بساط لابی‌های تحمیل نامدیران به ارکان حیاتی کشور باشد.

متاسفانه عرصه فرهنگ، ادبیات، اندیشه و هنر همواره قربانی زد و بندهای سیاسی و طایفه‌ای و سوء تفاهم‌های بی پایه و اساس، غیظ و غضب‌های پادگانی و توپ و تشر مدیرانی تحمیلی بوده که در جدول میانگین سن خود، نه تنها بی‌تجربه اند که هیچ دانش و خاطره‌ای از سنن و پشتوانه‌های غرور آفرین فرهنگ و اندیشه سرزمین مان ندارند یا اگر دارند از دانش بکارگیری شان در مدیریت خود عاجزند. برای درک بهتر و بیشتر دامنه و شعاعِ تاثیر این ویرانگری‌ها به مدیریت‌های هشت سال گذشته نیم‌نگاهی بیندازید. بی‌شک خود در جمع‌بندی‌تان مشاهده می‌کنید که چه کسانی، با چه تجربیاتی و چگونه به مدیریت رسیدند.

سازمان‌هایی عریض و طویل با بودجه و هزینه‌های نجومی در پوشش بخشیدن به نیازهای فرهنگ عمومی و حقوق شهروندی مغفول مانده‌اند. برخی مراکز دولتی و نیمه‌دولتی بی‌ آن که حقی برای مخاطبان اصلی فرهنگ و اندیشه قائل باشند هزینه‌های بیراهه پویی‌های خود را بر سبد مالیات و مصرف اجباری شهروندان افزون ساخته‌اند.

فرهنگ شهر و حقوق شهروندی زخم‌خورده بی‌تدبیری‌ها، اعتدال گریزی‌ها و امیدکُشی‌های مفرط است. اگر فروش تراکم و زمین و آسمان شهر تبعاتی ویرانگر بر حقوق و فرهنگ شهروندی داشته و دارد، تاریکی و ویرانگری مدیریت مقاطعه‌کار، نان به نرخ روز خور، بهره‌کش، ماجراجو و فیل‌هواکن حوزه‌ی فرهنگ شهری تاسف‌بارترین فصل مدیریت خود را رقم زده است.

نگاهی به محصولات فرهنگی، برنامه‌ها و عملکرد آفرینش و اجرای مدیریت فرهنگ شهری بیندازید. نیم نظری به رفتار و موازی کاری‌هایی بیندازیم که در کارنامه‌های فصلی این مدیریت‌ها خاک می‌خورد. بودجه‌های مصرف شده را ببینید. نوع گفتمان‌های معمول‌شده را مرور کنید تا به عینه دریابید شگردها و رفتار پادگانی چه بر سر فرهنگ و اندیشه ما آورده و چه فرصت گفتمانی را از فرزانگان خاموش این قلمرو با شهروندان گرامی ضایع و زایل کرده است؟

مدیران بی تجربه، بی‌دانش، مغرور، حسود، انتقام‌گیر و مجهزبه ادوات و روحیه پادگانی، فاقد اخلاق حرفه‌ای، نا آشنا با نیازهای شریف روحی انسان‌ها، پول‌دوست و مقام‌دوست و فرصت‌طلب در حوزه‌های فرهنگی هنری روحیه نشاط و امید را در جان ما کشته‌اند. اندیشه، فرهنگ، ادبیات و هنر آوندهای حیات و زندگی تکرارناشدنی ما هستند. شاهرگ‌های حیات جامعه‌مان را طبیبانه و شرافتمندانه حریم‌داری کنید. امیدواریم با انتخاب‌های صحیح و هوشمندانه، سایه‌ی گماشتگان و نوچگان از سر فرهنگ، هنر، اندیشه و ادبیات کشور بر چیده و کار فرهنگ به اهلش سپرده شود.

اهالی خانواده اندیشه، فرهنگ، قلم و هنر همه زیر سقف قانون کشور زندگی می‌کنند، در تلخی‌های مدام و شادی‌های بادآورده صبورترین و شفاف‌ترین بوده و هستند با این حال قانون، آن گونه که باید نتوانسته در احقاق مطالبات حقوقی شان موثر افتد. امیدواریم این بخش از وجدان آگاه آن‌هایی که کلید اصلاح امور را در دست دارند در تصمیم‌گیری‌های حیاتی برای حوزه فرهنگ و اندیشه نیز محقق شود.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top