خوابگرد قدیم

رمان ممنوع «سوتیکده‌ی سعادت»

۲۰ مهر ۱۳۹۱

هفته‌ی کتاب‌های ممنوع تمام شد، اما کتاب‌های ممنوع بسیار اند و سانسور دولتی پابرجا ست.  آذردخت بهرامی، نویسنده‌ای که داستان‌هاش را دوست می‌دارم، رمانی ۳۵۰ صفحه‌ای دارد به نام «سوتیکده‌ی سعادت» که هشت سال نوشتن آن زمان برده و دو سال هم معطل مجوز شد و بعد از چند بار بررسی، عاقبت در عین ناباوری نویسنده ممنوع‌ازچاپ اعلام شد.

۹ سال پیش داستان «شب‌های چهارشنبه»ی او را که در جایزه‌ی بهرام صادقی برگزیده شد، در سایت این جایزه منتشر کردم و چندی بعد هم داستان «قله»ی او را در کتابخانه‌ی خوابگرد. فراخوانِ هفته‌ی کتاب‌های ممنوع برای او هم انگیزه شد تا بخشی از رمان ممنوع خودش را فرستاده تا همگی بخوانیم و لابدّ آفرین بگوییم به وزارت ارشاد که چه ساده ثمره‌ی سال‌ها عرق‌ریزی روح یک نویسنده را به باد می‌دهد و خوانندگان را نیز از لذتِ مطالعه‌ی آزادِ این دست کتاب‌ها محروم می‌کند!

به بهرامی پیشنهاد کرده‌ام به فکر انتشار اینترنتی این رمان باشد و حالا که ارشادی‌ها از خر شیطان‌شان پیاده نمی‌شوند، دستِ‌کم خودش پیاده شود، اما هنوز دودل است! به هر روی، فصلی از رمان «سوتیکده‌ی سعادت» را بخوانید:


سوتیکده‌ی سعادت
لاستیک فرسوده… عرض کنم خدمت‌تان، پاپاجانِ من مدیریت یک آژانس حمل بار، به اضافه‌ی ریاست فدراسیون اصناف رانندگان ترانزیت و هفت ـ هشت ـ ده تا هندوانه‌ی دیگر را با یک دستش حمل می‌کند. این جوری نگاهش نکنید که ذلیلِ زن جماعت ـ از هر نوع و دسته و تیره و نژادش ـ است، برای خودش کیا و بیایی دارد. غیر از کانتینرها و هیجده‌چرخ‌ها و کامیون‌هایش، سه چهار تایی «وولووی اف.هاش. دوازده» دارد، ده پانزده ‌تا هم ماموت یخچالی دارد و اگر راستش را بخواهید، وقتی آب می‌خورد، سیبک گلویش بالا و پایین می‌رود و من بدجوری عاشق آن اَپِلَش هستم! یک نیروهای ماورای آدمیزادی هم دارد، که به مُهره‌ی مار می‌گوید «برو واشر!»؛‌ منظورم از آن نیروهاست که می‌گویند هر کس داشته باشد، می‌تواند «آنجلینا» و «جنیفر» و «زِتا» و «نیکول» و بقیه‌ی بَر و بچز را یکجا در هوا پودر کند!!! مارک مهره‌ی مارَش هم Dual Bios است… [متن کامل]

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top