خوابگرد قدیم

باد ما را با خود خواهد برد

۲۳ بهمن ۱۳۸۹

امروز چهل‌وچهارمین سال‌روز درگذشت فروغ فرخزاد است. در روز و شبی چنین عجیب که نفس‌ها در سینه زنجیر است، این شعر شهره‌ی او شاید کمی آرامش ببخشد؛ شعری که انگار هم‌امروز آن را سروده است.

در شب کوچک من، افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره‌ی ویرانی ست

گوش کن
وزش ظلمت را می‌شنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می‌نگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را می‌شنوی؟

در شب اکنون چیزی می‌گذرد
ماه سرخ است و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
ابرها، همچون انبوه عزاداران
لحظه‌ی باریدن را گویی منتظرند
لحظه‌ای
و پس از آن، هیچ.

پشت این پنجره شب دارد می‌لرزد
و زمین دارد
باز می‌ماند از چرخش

پشت این پنجره یک نامعلوم
نگران من و توست

ای سراپایت سبز
دست‌هایت را چون خاطره‌ای سوزان، در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش لب‌های عاشق من بسپار

باد ما را با خود خواهد برد
باد ما را با خود خواهد برد

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top