خوابگرد قدیم

وقتی عددها سخن می‌گویند

۲۸ آبان ۱۳۸۹

محمدحسن شهسواری
بی‌هیچ مقدمه‌ای می‌روم سراغ چند عدد:
ـ از ابتدای سال جاری تا تا انتهای هفته‌ی پیش، ۸۸۰ مجموعه‌داستان و رمان فقط به نشرهای افراز، افق، ثالث، چشمه، ققنوس و نیلوفر، برای بررسی ارائه شده است. به احتمال زیاد، این عدد تا انتهای سال از ۱۲۰۰ کتاب داستان خواهد گذشت.

ـ سال گذشته ۱۵۰ مجموعه‌داستان و رمان چاپ شد. ۲۰ کتاب خوب دیده شد. ۳۰ کتاب تا حدودی دیده شد. ۱۰۰ کتابِ باقی‌مانده به طور مطلق دیده نشد. این عدد طی پنج سال گذشته می‌شود ۵۰۰. منظورم از دیده‌شدن، معرفی و نقد این آثار در روزنامه‌ها، سایت‌ها، جلسات ادبی و نامزد شدن در جوایز ادبی ست.

ـ سه سال پیش در جایزه‌ی داستان کوتاه شهر کتاب ۴۸۰ «نویسنده» شرکت کردند. سال بعد در جشنواره‌ی داستان‌های ایرانی در مشهد، تعدادِ «داستان»ها بیش از ۲۰۹۰ تا بود.
ـ بر اساس برآورد من، از سه تا ده هزار نفر در ایران، میل به دیده شدن از طریق ادبیات داستانی دارند. این تقریبِ گل و گشاد، به خاطر نبود آمار دقیق است.

از سوی دیگر
ـ هیچ مجله‌ی تخصصی ادبیات داستانی مستقل در ایران وجود ندارد.
ـ فقط دو سه روزنامه‌ی معتبر آن هم با تیراژ محدود به صورت هفتگی به ادبیات داخلی می‌پردازد.
ـ شمار سایت‌ها (نه وبلاگ)هایی که به صورت پی‌گیر به ادبیات داستانی داخلی می‌پردازند، به ۵ تا نمی‌رسد.
ـ جوایز ادبی (چه خصوصی و چه دولتی) هر سال با اعلام نامزدهای خود، در بهترین حالت، به همان پنجاه اثر دیده‌شده و تا حدودی دیده‌شده، می‌پردازند.
ـ هر نویسنده‌ای خود را مرکز جهان می‌داند و به نظر من اگر نمی‌داند، بهتر است این کار رها کند.

ساده‌ترین نتیجه‌گیری:
چرا نباید نود و نه درصدِ نویسندگان (آن سه تا ده هزار نفر) وقتی به هیچ شکلی دیده نمی‌شوند، نه تنها اعتقاد داشته باشند که مافیای ادبی وجود دارد بل‌که باور داشته باشند جوایز ادبی، روزنامه‌ها، سایت‌های فعال و ناشران پرکار، اضلاع قدرتمند این مافیا هستند؟

مهم‌ترین نکته:
مقصر اصلی این وضعیت نابسامان، نه جوایز ادبی هستند، نه ناشران فعال، نه روزنامه‌های مستقل و نه سایت‌های ادبی. خودِ نویسندگان هم که حتماً نیستند (چه دیده شده‌ها، چه کمتر دیده‌شده‌ها و چه مطلق ندیده‌شده‌ها). منظورم این نیست که دسته‌ی اول معصومانِ جامعه‌ی ما هستند، نه. اما بی‌شک ورشکستگانِ به‌تقصیر هم نیستند. انگشت اتهام را باید به سوی عامل اصلی این وضعیت گرفت؛ سیاست‌گذاران فرهنگی حکومت در این چند سال. کسانی که با جدیت تمام، بستر به وجود آمدن رسانه‌هایی که امکان دیده شدن نویسندگان را می‌دهند، از بین برده‌اند.
پس با زدن یکدیگر، مقصر اصلی را خوشنود نکنیم.

فعلاً سخن آخر:
برای کاستن از هولناکی دو سوی این معادله چه باید کرد؟ معادله‌ای که یک سوی آن فراوانی رو به گسترش نویسندگان است و سوی دیگرش تقلیل مداوم رسانه‌ها. با وجود این مطمئن‌ام تحقیر و توهین، چاره‌ی کار نیست. روی سخنم البته بیش‌تر با گروه صاحب رسانه است که بدون شک قدرتمندتر هستند. منظورم مسئولان جوایز ادبی، روزنامه‌ها، سایت‌ها و ناشران است.

این روزها شاهد توهین نویسندگان به صاحبان رسانه هستیم و از سوی مقابل شاهد تحقیر نویسندگان از زبان صاحبان رسانه. همواره اقلیت (در این معادله نویسندگان، به‌خصوص وقتی به لحاظ عددی در اکثریت باشد) به دلیل نداشتن رسانه، داد می‌زند و در بیش‌تر مواقع فحش می‌دهد. پس بسیاری از این توهین‌ها را می‌توان درک کرد و از آن‌ها گذشت. اما صاحبان رسانه باید توجه کنند  که به دام تحقیر طرف مقابل نیفتند. این امر دیگر نه طبیعی ست و نه قابل گذشت. 

به زودی وجوه دیگر این مسئله را بازخواهم کاوید.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top