خوابگرد قدیم

عیار ۱۴، نفس عمیق، پرویز شهبازی

۶ اسفند ۱۳۸۸

پوستر فیلم عیار ۱۴ ـ پرویز شهبازیاگر «نفس عمیق» پرویز شهبازی را دیده باشی و دوست‌اش داشته باشی، با تماشای «عیار ۱۴» کمی گیج می‌شوی. که چطور باید این فیلم را دوست بداری، بی آن که حواس‌ات به «نفس عمیق» باشد. شهبازیِ «مسافر جنوب» و «نجوا» با فیلم «نفس عمیق» کارگردانی خلاق و باهوش جلوه کرد که نه فقط پای اثرش که در جزء‌جزء فیلم‌‌اش «امضای شخصی» می‌گذارد. و مشکل فقط این است که «عیار ۱۴» فیلمی ست که امضای شهبازی را بیش‌تر در «اجزای» خود دارد تا «پای» آن.

«عیار ۱۴» فیلمی ست پر از ظرافت و خلاقیت هم در فیلمنامه هم در فضاسازی هم در شخصیت‌پردازی و هم در کارگردانی، اما «مضمون» کلی فیلم چیزی نیست که بشود آن را در ردیف دغدغه‌های به تعبیری روشنفکرانه و به تعبیر دیگر و درست‌تر، «امروزی» قرار داد. همین است که امضای شهبازی را از «پای» فیلم برمی‌دارد. و همین است که برای لذت بردن از فیلم او باید بی‌خیال نام سنگین شهبازی‌ای بشویم که دوست داشتیم بعد از نفس عمیق ببینیم. «عیار ۱۴» یک فیلم قصه‌پرداز کاملاً تکنیکی و تا حدی حتا «مکانیکی» ست. همان چیزی که سبب می‌شود احساس متناقضی در تماشاگر دل‌بسته به شهبازیِ «نفس عمیق» ایجاد شود. اما از این احساس که فاصله بگیریم و «عیار ۱۴» را به اصطلاح طلبگی «بماهُوَ عیار ۱۴» تماشا کنیم، راه برای کشف قدرت و خلاقیتی که در اجزای این فیلم موج می‌زند، به‌سادگی باز می‌شود.

شهبازی خودش پیش‌تر گفته بود این فیلم «درامی مردانه» است. اما عنصر «شر» در این درام مردانه به رغم همه‌ی قدرتِ عظیمی که در شکل‌گیری داستان و خصوصاً پیشرفت آن دارد، به دست شهبازی و به‌مرور، هویتی برعکس می‌یابد و عاقبت به جایی می‌رسد که خیر و شر جا عوض می‌کنند و «فروتن» که به قاعده باید همسایه‌ی عطوفت‌خانه‌ی تماشاگر باشد، جایش را به «دیرباز» می‌دهد که با آن شمایل کلاسیکِ «بدمنی» جان تماشاگر را می‌گیرد تا مبادا سانتی‌متری به او نزدیک شود! این اتفاق فقط در داستان نمی‌افتد. شهبازی این توانایی را دارد که بتواند با به‌کارگیری آن فضای عجیب برفی که انگار آینه‌ی نوپرداز بیابان‌های یک‌دست سینمای وسترن است، و با حفظ فاصله‌ی تماشاگر با «دیرباز» و نمایش رفتاری که در انتهای فیلم همه معنای جدیدی می‌یابند، به چنین موفقیتی در خلق «‌اشتباهی‌ترین بدمن» سینمای ایران دست یابد.

از آن سو، شخصیت اصلی فیلم  و ظاهراً خوب ماجرا در فرار نیم‌روزی خود چنان از دل تماشاگر می‌گریزد که عاقبت تلخ او هیچ احساس رقتی در تماشاگر برنمی‌انگیزد! و شهبازی این هوشمندی را هم دارد که هم آغاز فیلم را ساختارشکنانه با حمل جنازه‌ی فروتن آغاز کند، هم پایان‌بندی فیلم را آن پلان طولانی چشم‌نواز بگذارد تا لذت کشف چگونگی پایان درگیری «فروتن» با خود و نه با «دیرباز»، بر جان تماشاگر بنشیند و رسوب کند.

«عیار ۱۴» آکنده است از جزییاتی دقیق، زیبا، خلاقانه و لذت‌بخش با امضای پرویز شهبازی. از فضای مبهوت‌کننده‌ی برفی فیلم و رابطه‌ی عاشقانه‌ی شخصیت اصلی گرفته تا حتا دیالوگ‌هایی که هم نگارش و هم اجرای واقع‌گرایانه‌ی آن‌ها یکی از مهارت‌های اصلی شهبازی ست. گیرم که امضای شهبازی «پای» مضمون فیلم نباشد. ولی آیا نمی‌شود ریشه‌ی همین را هم در ساختار ممیزی سینمای ایران جست که کارگردانی مثل او را وامی‌دارد از میان چندین سوژه و فیلمنامه‌ی نزدیک‌تر به دنیای ذهنی شهبازی، فیلمنامه‌ای را دست بگیرد که فقط به او اجازه‌ی قدرت‌نمایی تکنیکی در قصه‌پردازی خلاقانه با لحن و زبان خاص او می‌دهد؟ «عیار ۱۴» ادامه‌ی «نفس عمیق» نیست، ولی ادامه‌ی قدرتمند پرویز شهبازی در فضای کنونی سینمای ایران است.

این را هم دلم نمی‌آید نگویم که این فیلم یکی از طلایی‌ترین دیالوگ‌های سینمای ایران را دارد. کامبیز دیرباز روبه‌روی پوریا پورسرخ نشسته. هم‌دیگر را نمی‌شناسند. دیرباز می‌گوید: «بهترین لحظه‌ی زندگی‌ت همینیه که توش هستی و مهم‌ترین آدم زندگی‌ت همینیه که جلوت نشسته.»


:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
خوابگرد و لینکده‌ی آن را در گوگل‌ریدر بخوانید.

آدرس فید مطالب خوابگرد
http://feeds.feedburner.com/khabgard/farsiblog

آدرس فید لینکده‌ی خوابگرد
http://feeds.feedburner.com/khabgard/linkade

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top