خوابگرد قدیم

مشق آفتاب

۲۴ تیر ۱۳۸۷

مشق آفتاببرای من که میان برخی جماعتِ کوته‌نگر، معروف‌ام به باندبازی، نفس سردبیری مینا اکبری و حضور کسانی چون حسن محمودی و نیز محمدرضا ساختمانگر به عنوانِ صفحه‌آرا در نشریه‌ی «مشق آفتاب» کافی ست تا در این‌جا بنویسم که فضای مطبوعات ایران چه‌قدر به وجود چنین نشریاتی نیازمند است که در حدِ فاصل فضای روشنفکری و جامعه‌ی عمومی می‌ایستند و این دره‌ی گشاد و عمیق را اندکی پوشش می‌دهند.

در فضای بسته‌ی مطبوعاتی ایران که روزنامه‌ها بود و نبودشان برای عامه‌ی مردم چندان فرقی نمی‌کند، و ماهنامه‌ها نیز همیشه مشتریان مخصوص و تخصصی دارد، تجربه‌ی موفق «شهروند امروز» نشان داده که هفته‌نامه‌ها و دوهفته‌نامه‌ها، خصوصا اگر رویکرد خبری ـ تحلیلی داشته باشند، کارکرد بیش‌تری برای آگاهی‌بخشی و پیش بردن مخاطبان دارند. اگر «شهروند امروز» را با نظرداشت محدودیت‌های ممیزی و فارغ از نظرگاه سیاسی خاص‌اش، پاسخگوی بخشی از نیاز مطبوعاتی جامعه‌ی روشنفکری ایران بدانیم، نشریه‌هایی چون «مشق آفتاب» می‌توانند پاسخگوی بخشی از نیاز عموم جامعه‌ای باشند که از یک سو از وجود روزنامه‌های آزاد در بیان محروم‌اند و از دیگر سو، در محاصره‌ی نشریاتِ ظاهراً «زرد» اما واقعاً «غیرحرفه‌ای» گرفتار شده‌اند.

البته «مشق آفتاب» به دلیل تحریریه‌ی حرفه‌ای، باتجربه و روشنفکری که دارد، می‌تواند به جذبِ طیفِ آسایش‌طلب‌تری از روشنفکران هم امیدوار باشد. در باره‌ی این نشریه‌ی خاص، این نکته هم برای من جالبِ توجه بود که مدیر مسئول آن امیر رضا خادم، از نظر سیاسی عملکرد اصول‌گرایانه‌اش بسیار بیش‌تر از گرایش‌های غیرسیاسی‌اش به چشم آمده؛ ولی با این وصف، آن‌قدر دورنگر و هوشمند بوده که بداند برای موفق شدن نشریه‌اش، با چه کسانی کار کند. مینا اکبری و همکاران‌اش هم در همین هفت شماره‌ای که منتشر کرده‌اند، میزان وسواس، حرفه‌ای‌گری و نوآوری خود را، خصوصاً در مباحث پرونده‌ای و حتا در آرایش صفحات به خوبی نشان داده‌اند و دست مریزاد به ایشان باید گفت.

اما این‌ها دلیل نمی‌شود که نگویم از نام «مشق آفتاب» ـ خصوصاً بخش آفتاب‌اش ـ برای چنین نشریه‌ای خوش‌ام نمی‌آید و آن را مناسب نمی‌دانم که البته کاری‌اش هم نمی‌شود کرد، لابُدّ. ولی به گمان‌ام بتوانند برای طراحی لوگوی آن کاری کنند که، بسیار نامناسب است و مخاطب‌گریز، و آن‌قدر ضعف گرافیکی دارد که نخستین‌بار روی دکه که دنبال‌اش می‌گشتم، واقعاً به زحمت پیدایش کردم! امیدوارم برای لوگوی آن فکری تازه کنند؛ هرچند اگر نکنند، گفتن‌اش در این‌جا دستِ‌کم این خاصیت را داشت که باندبازدانندگانِ من، بدانند که من  این نشریه را از روی دکه خریده‌ام و خوانده‌ام!

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top