خوابگرد قدیم

زنده‌باد…

۱۲ تیر ۱۳۸۶

زنده‌باد هم‌میهن
اگر پزشکی قانونی، قسمتی هم می‌داشت برای تشخیص و گواهی دادن آسیب‌های روحی جمعی، و اگر می‌شد همه‌ی ما امکان قانونی‌اش را می‌داشتیم برای شکایت به عنوان یک فرد واحد، از پیام‌آوران مرگ مطبوعات و آزادی، که چگونه ما را از اندک امید و شور زندگی هم انداخته‌اند در این حدود نه سال، باز هم امید نباید می‌داشتیم برای این که چنین عکس تلخی را دوباره و ده‌باره و صدباره نبینیم؛ چون ما اساساً بی‌اجازه زنده‌ایم و از سر لطف، زنده بودن‌مان را تحمل می‌کنند، چه رسد به این که زندگی کنیم و برای دفاع از زندگی، حق شکایت داشته باشیم!

ولی محد قوچانی، حسین یاغچی و مهدی یزدانی‌خرم ِ عزیز و دل‌شکسته، ما به خود نیستیم، ما به همه‌ی «هم‌میهنان» غافلی که یا از دشواری تأمین معاش، یا از راحت‌طلبی تجمل‌جویانه نیم‌نگاهِ دلسوزانه‌ای هم به چهره‌های درهم‌شکسته‌ی شما نمی‌اندازند، هم‌چنان متعهدیم و به نام آزادی، باز هم خواهیم ایستاد، تا حتا وقتی که به دست هم‌میهنان‌مان، سنگسار شویم! و تا پیش از سنگسار، از دوستانی چون مهدی یزدانی‌خرم، امیر احمدی آریان و همکاران‌شان در بخش ادب و هنر هم‌میهن می‌خواهم که خوابگرد را خانه‌ی خودشان بدانند، برای نوشتن تا نمردن!

زنده‌باد آموزش داستان
کارگاه داستان مهسا محب‌علی، از چهارم مردادماه در شهر کتاب برگزار می‌شود. این دوره، دوازده جلسه‌ای‌ست با شش موضوعِ «راوی سوم شخص محدود به ذهن»، «بینامتنیت»، «زاویه دید نمایشی»، «جریان سیال ذهن»، «راوی اول شخص با مخاطب» و «حضور نویسنده در متن». اگر می‌خواهید ثبت‌نام کنید و همت نوشتن داستان کوتاه برای هر مبحث را هم دارید، تا ۳۱ تیرماه فرصت دارید که با روابط عمومی شهر کتاب تماس بگیرید. اطلاعاتِ بیش‌تر را در صفحه‌ی ویژه‌ی شهر کتاب، در سایت هفتان ببینید.

زنده‌باد داستان کوتاه
بیش‌تر نویسندگانی که مجموعه‌داستان نخستِ‌شان نام‌آور می‌شود یا جایزه هم می‌گیرد، کسانی هستند که پیش از انتشار کتاب‌شان، برای اهل ادبیات غریبه نیستند. ولی دستِ‌کم برای من، کم پیش آمده مجموعه‌داستانِ نخستِ نویسنده‌ای که نمی‌شناسم‌اش، چنین گیرا و لذت‌بخش باشد. مجموعه‌داستان «هیچ» سعید بردستانی که تاریخ نشر ۱۳۸۵ ققنوس را دارد، مجموعه‌ای از داستان‌های اصطلاحاً بومی‌ست. اگر قرار باشد برای معرفی این مجموعه فقط یک دلیل بیاورم، «زبان» این داستان‌هاست. معمولاً بیش‌تر نویسندگان نسل جدید، آن‌قدر در زبان آثارشان دچار مشکل‌اند که بهتر است بگوییم «لکنت زبان» دارند. بعضی از آن‌ها هم که باهوش‌ترند و کمی کارکشته‌تر، نهایتاً از مرز پاکیزگی «نثر» نمی‌گذرند. اما این که سعید بردستانی در کتاب نخست‌اش، و در هر کدام از داستان‌های کوتاه و گیرایش، چنین خلاقانه از زبان بهره بگیرد، برای من بسیار غافلگیرانه بود و بر آن‌ام داشت تا در این‌جا کتابش را با افتخار معرفی کنم.

این چند سطر را با این مقدمه که دختر داستان نابینا شده، بخوانید تا شاید برای خواندن کل مجموعه که ۸۷ صفحه بیش‌تر نیست، مشتاق شوید:
“… پای زن و دختر به شهر هم کشیده می‌شود. اگر او را بخواهند به جراح بسپارند، باید هست و نیست‌شان را بفروشند، که می‌فروشند و نیمه جهاز زلیخا را آب کنند، که می‌کنند و باز هم اگر کم بیاورند، که می‌آورند، کدخدای آبادی به دادشان برسد، مردان تهِ جیبِ شوره‌بسته را بتکانند، زن‌ها پول سیاهِ مبادا را از زیر پلاس بیرون بکشند، باز هم اگر مبلغی کم باشد، که کم است، باید سیّدِ آبادی روضه‌های وقت و بی‌وقت بخواند و تن عزادار و کبود آبادی را کبودتر کند. تمام این‌ها یک طرف، و اگر زلیخا بعد از عمل هم نتواند ببیند، که نمی‌تواند، آه از نهاد آبادی بلند می‌شود…”
داستان « دخیل بر دستار شروه» از کتاب « هیچ» ـ سعید بردستانی ـ صفحه‌ی ۹)
این یادداشت کوتاه نشریه‌ی فروغ را هم که درباره‌ی همین موضوع است، از دست ندهید.

زنده‌باد روان‌شناس
متأثر از وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی سه دهه‌ی اخیر، تقریباً همه‌ی ما به روان‌شناس نیازمند شده‌ایم، ولی بعضی از ما، بیش‌تر. مشکل این است که آن‌ها که بیش‌تر نیازمندند، مراجعه به روان‌شناس را کم‌‌تر جدی می‌گیرند، و کاش چنین نبود…

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top