خوابگرد قدیم

در حاشیه‌ی جایزه‌ی ششم گلشیری

۱۵ دی ۱۳۸۵

از خاطرم نمی‌رود، خیلی وقت پیش عزیز فرهیخته‌ای به عنوان دبیر یک جایزه‌ی ادبی، هنگامی که آشفتگی دوستانش را در برابر نقدهای غیرمنصفانه، غیرحرفه‌ای و غیراخلاقی برخی دید، خیلی جدی گفت: به همه‌شان بگویید، برندگان ما این‌هایند، شما اگر مخالف‌اید، بروید هَم بکِشید، جایزه برگزار کنید و برندگان خودتان را اعلام کنید؛ ما هم استقبال می‌کنیم!

پس از جایزه‌ی ادبی مهرگان، چهارشنبه‌ی گذشته، مراسم جایزه‌ی ششم گلشیری هم برگزار شد و فردا هم منتقدان مطبوعات برندگان خود را اعلام خواهند کرد. طبیعی‌ست که بحث جوایز، بحث داغ فضای ادبی‌مان باشد این‌روزها. من یکی با مشتی «بزدل تنبل بی‌خاصیتِ بازنده» کار ندارم که پیش از این بر سر ماجرایی، دقیقاً با همین الفاظ از آن‌ها نام برده بودم. شمار این آدم‌های «بزدل تنبل بی‌خاصیتِ بازنده» که با نام‌های مستعار، زشت‌ترین و کثیف‌ترین واکنش‌ها را در فضای ادبی وب می‌پراکنند، باور کنید از تعداد انگشتان یک دست هم بیش‌تر نیست، و اصلاً ارزش توجه ندارند. اما به قضای یادداشتی که باید برای جایزه‌ی گلشیری می‌نوشتم، و ناخوش‌احوالی جسمانی‌ام در آن شب اجازه نداد، چند خطی می‌نویسم برای همه‌‌ی کسانی که به جوایز ادبی انتقاد دارند و سپس درباره‌ی جایزه‌ی گلشیری. [متن کامل]

اگر دو فرض را در نظر بگیریم، با وضعیت خنده‌داری روبه‌رو خواهیم شد؛ یکی این که همه‌ی جوایز ادبی، برندگان یکسانی داشته باشند، و دیگری این که نتیجه‌ی هر جایزه، مطابق باشد با آن‌چه دلخواه و پسند ماست. اگر همه‌ی جوایز برندگان یکسانی داشته باشند، وضع خنده‌دار می‌شود از آن رو که باید منکر هرگونه تنوع سلیقه، مرام، گرایش، و شناسنامه‌ی جوایز شویم؛ و عملاً چنین انکاری ما را در موضع ابلهان قرار می‌دهد. از این مهم‌تر، مگر قشنگی این جوایز، به گونه‌گونی دیدگاه‌ها و نتایج‌شان نیست؟ از «قشنگی» گذشته، چه ایرادی دارد که جامعه‌ی کم‌شمار خوانندگان ادبیات ایران، با شمار بیش‌تری از بهترین آثار ادبی سال آشنا شوند، و نیز چند نفری بیش‌تر از بهترین نویسندگان، احساس پشت‌گرمی کنند و پایدارتر بایستند؟

مشکل اصلی، مشکل دوم است: مطابق نبودن نتایج با سلیقه‌ی ما. چطور می‌شود تصور کرد یک جایزه، بتواند هماهنگ باشد با سلیقه‌ی تک‌تکِ ما؟ چنین چیزی اصلاً ممکن است؟ سوای این، سلیقه‌ی کدام یک از این همه منتقد و داستان‌نویس و… که داور جوایز نیستند، بر دیگری برتری دارد؟ اگر کمی منطقی باشیم، باید بپذیریم که برندگان هیچ جایزه‌ای لزوماً نباید سلیقه‌ی ما را هم پاسخ دهند. وقتی از جمعی داور، رأی «اکثریت»‌شان حاکم می‌شود، یعنی چه؟ جز این که حتا از داوران یک جایزه‌ هم هستند داورانی که نتیجه‌ی نهایی، باب میل‌شان نبوده؟ اگر جز این بود که نه حرفی از «اکثریت» بود و نه از رأی‌گیری نهایی و نه از جلسه‌ی اقناعی؟ خواهش می‌کنم در این مورد، این یادداشت شهلا زرلکی (داور مهرگان) را هم بخوانید.

با این حرف‌ها، پس چطور می‌شود جایزه‌ای را، یا نتایج جایزه‌ای را نقد کرد؟ کافی‌ست نقدی اگر وارد می‌کنید، یا مبتنی باشد بر دانسته‌هایی که بتوانید ثابت‌شان کنید، یا تکیه زده باشد بر آن‌چه از مرام، اهداف و شیوه‌ی داوریِ یک جایزه آشکار است. حالت سومی هم می‌ماند و آن، اجماع منفی‌ست؛ این که «اکثریت» جامعه‌ی منتقدان و نویسندگان، با توجه به سابقه و مرام یک جایزه، نتیجه‌ی یک جایزه را عادلانه ندانند؛ به شرط این که این «اکثریت» واقعاً وجود داشته باشد و یک یا چند نفر همفکر، خودشان را «اکثریت» ندانند که متأسفانه ما به چنین اخلاق بدی عادت کرده‌ایم و دست‌بردار هم نیستیم!

و اما جایزه‌ی گلشیری
چه خوش‌مان بیاید، چه نیاید؛ جایزه‌ی گلشیری «مطرح‌ترین» جایزه‌ی ادبی ایران است که دلیلش را هم همه می‌دانند. برای من یکی، جایزه‌ی گلشیری به‌خاطر دشواری‌های جان‌فرسایی که خانم فرزانه طاهری و همکارانش از سر می‌گذرانند تا آبرومندانه برگزارش کنند، خیلی دوست‌داشتنی‌ست. من به همه‌ی برندگان امسال این جایزه احترام می‌گذارم و مثلاً خیلی خوشحال‌ام که رمان «چهاردرد» منیرالدین بیروتی برنده شد، یا از احساس غرور حمیدرضا نجفی به خاطر برنده شدن مجموعه‌داستان اولش «باغ‌های شنی»، حس خوبی داشتم؛ ولی خب، از برنده شدن مشترک رمان «رؤیای تبت» فریبا وفی هم خوشم نیامد؛ اصلاً هم مهم نیست، چون به سلیقه‌ی شخصی من مربوط است. اما نقدی که بر این جایزه دارم، به بخش «رمان اول» مربوط می‌شود که داوران بنیاد نه نامزدش را اعلام کردند ـ که یکی بیش‌تر هم نبود ـ و نه برنده‌اش کردند.

تا جایی که من می‌دانم، خود زنده‌یاد گلشیری به نوآمدگان مستعد و توانای ادبیات نگاه ویژه‌ای داشت. ویژگی منحصربه‌فرد جایزه‌ی گلشیری هم همین دو بخش «مجموعه‌ی اول» و رمان اول» است. ضمن این که همه‌ی ما می‌دانیم که در سال‌های گذشته، حضور همین بخش، چه تأثیر شگرفی بر برندگان این بخش گذاشته که در آغاز راه داستان‌نویسیِ حرفه‌ای، از این «جدادیده‌شدن» پشت‌گرمی گرفتند و پیش رفته‌اند. به این بیفزایید چاپ تک‌داستان‌های برگزیده را در کتاب‌هایی با نام «نقش سال…» که باز گویای همت این جایزه و این بنیاد بر پشتیبانی از نوآمدگان جدی‌تر و تواناتر است. همه‌ی این‌ها مرامی‌ست که جایزه‌ی بنیاد گلشیری به آن مشهور شده و به خاطر آن نام نیک‌تری هم یافته است.

با این وصف، اعلام نکردن نامزد رمان اول سال و پیرو آن برنده‌نشناختن آن، جز نقض غرض چیست؟ هنگام اعلام نامزدها گفتند چون فقط یک رمان، در این بخش نامزد شده، نامش را اعلام نمی‌کنیم (گویا برای این که اگر برنده نشد، به نویسنده‌اش برنخورد). قابل فهم است این حرف، ولی مگر نامزدهای دیگر بخش‌ها قرار بود همه برنده شوند؟! و مگر وقتی برخی نامزدها در هر جایزه‌ای برنده نمی‌شوند، ناراحت می‌شوند که چرا به عنوان نامزد اعلام شده‌اند؟ و مگر نفس نامزدشدن یک کتاب، خود امتیاز نیست؟ این نخستین خطای جایزه‌ی امسال گلشیری بود که هم به خاطر تعارض با مرام این جایزه و هم به خاطر برخورد نابرابر نسبت به سایر بخش‌ها، می‌‌شود به آن ایراد جدی گرفت.

خطای دوم، برنده نشناختن همین یک اثر بود؛ خطایی که جایزه‌ی مهرگان امسال هم ـ البته در بخش مجموعه‌داستان ـ انجام داد. چگونه می‌شود برآیند نظر ۲۵ داور مرحله‌ی نخست این باشد که این کتاب، تنها کتابی‌ست که ارزش نامزد شدن در بخش «رمان اول» را دارد، ولی داوران مرحله‌ی دوم، خلافِ مرام جایزه رفتار کنند و آن را برنده اعلام نکنند؟ این کتاب در رقابت با کدام کتاب دیگر نتوانست رأی اکثریت را بیاورد؟ متأسفانه این اتفاق افتاد و در بیانیه‌ی دبیرخانه هم با جمله‌ای مبهم اعلام شد که به دلیل برنده‌نشدن این کتاب، از آوردن نام آن معذوریم!

اما این کتاب، چه بوده؟ شناختن این رمان، خیلی ساده است: تا جایی که من می‌دانم، فقط سه رمان اول قابل‌توجه در سال ۸۴ منتشر شد: «به گزارش اداره‌ی هواشناسی…» مهدی یزدانی‌خرم، «کسی به گلدان‌ها آب نمی‌دهد» آرش آذرپناه، و «بازی آخر بانو» بلقیس سلیمانی. کاملاً آشکار است که رمان «بازی آخر بانو»، کتابی بوده که بنیاد گلشیری و بعد، اکثریت داوران بخش رمان نخواسته‌اند از آن نامی ببرند. برای بلقیس سلیمانی بسیار متأسف‌ام که این خطای بنیاد، باعث چنین جفایی به او شد. کاش دست‌ِکم یکی از داوران بخش رمان گلشیری، جایی، در گفت‌وگویی یا نوشته‌ای، خبر رسمی می‌داد از نامزد‌بودن این کتاب، و نیز توضیح می‌داد که به‌رغم نامزدبودن انحصاری این کتاب، چرا این اثر به عنوان برنده اعلام نشد؟ نمی‌دانم اگر بلقیس سلیمانی از بنیاد بپرسد که چرا دست‌ِکم دعوتم نکردید به مراسم، چه پاسخی می‌شنود؟ این که ترسیدیم به خاطر برنده نشدن ناراحت شوید؟!

من از سیستم تایید کامنت استفاده نمی‌کنم؛ ولی چون نمی‌خواهم در این‌جا به حریم شخصی کسی تجاوز شود، نظرخواهی را بسته‌ام. اگر مایل‌اید نظری پای این یادداشت بنویسید، برایم ایمیل کنید تا بگذارم.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top