خوابگرد قدیم

اندر حکایت خلا رفتن عمران صلاحی!

۳ آبان ۱۳۸۵

هنوز هم گاهی گوش کردن به رادیو برایم لذت‌بخش است، خصوصاً اگر تنها باشم، یا در جمعی به اجبار، که بیرون رفتن و کتاب دست گرفتن و این‌ها هزار فحش و فضیحت خانوادگی و دوستانه پیشکش‌ام می‌کند. خدا بیامرزد پدر گوشی موبایل را و مادر هدفونی را که نجاتم می‌دهد این جور مواقع. برنامه هم برای گوش کردن هست تقریباً همیشه. مثلاً از جمعه‌شب ۵ آبان، ساعت ۲۱، برنامه‌ی «نام‌آوران» رادیو فرهنگ را خواهم شنید به هوای شنیدن صدای زنده‌یاد «عمران صلاحی».

این برنامه، آن‌طور که سردبیرش در وبلاگش نوشته، تا ۱۰ آذرماه، هر جمعه، ویژه‌ی عمران است. سوای صدای عمران (و حتا طنّازی‌های او)، خانواده‌اش، و نیز آدم‌هایی چون رضا سیدحسینی، علی باباچاهی، مدیا کاشیگر، مفتون امینی و… درباره‌ی او حرف‌ها زده‌اند. [اطلاعات دقیق را می‌توانید در این‌جا بخوانید.] پخش این برنامه‌ی مفصل رادیویی از صدا و سیمایی که درگذشت «عمران» (کارمند قدیمی صدا و سیما) را هیچ‌گونه تسلیت رسمی‌ای نگفت، ظاهراً عجیب است، ولی مگر کجای مملکت ما با جای دیگرش جور است که این یکی باشد؟

یادداشت کوتاهی را هم جناب داوود غفارزادگان بر گردنم گذاشته که این‌جا بگذارمش. اصل ماجرا این که چندی پیش در وبلاگی، نقل قولی شده بود از آقای غفارزادگان در مورد ماجرایی درباره‌ی عمران صلاحی. آن نقل‌قول نصفه‌نیمه بود و می‌شد که اشتباهی در تاریخ ثبت شود و خاله‌خشتک‌بازها را خوش آید. القصه، ماجرا را به روایت آقای غفارزادگان، بی حذف و اضافه می‌آورم تا اگر در این فاصله برای کسی یا کسانی در مورد این ماجرا، سوءتفاهمی پیش آمده، رفع شود:

“یک بار در یک مراسم رسمی، شعری از «عمران» برگزیده شده بود و من هم همان‌طور که آبونه‌ی همه‌ی جوایزم، داستانی ازم انتخاب شده بود. عمران طنّاز هم نمی‌خواست دلِ جایزه‌بده‌ها را بشکند، هم نمی‌خواست بالای سن برود. چند نفر مانده به اسمش، گفت تنگم گرفته، و رفت دستشویی و قضیه‌ی بالا رفتن به خیر و خوشی گذشت، و «امیرخانی» بعد از کلی چک و چانه، جایزه‌ی عمران را که نمی‌خواستند بدهند، رفت گرفت آورد، و داد به عمران. جایزه به خاطر یکی از شعرهای عمران بود که در مورد امام حسین گفته بود. توی راه، عمران گفت طنز روزگار را ببین؛ من یک عمر است طنز می‌نویسم، این‌ها به خاطر چه به من جایزه می‌دهند. می‌گفت من از این شعرها دارم و هنوز هم اسم امام حسین را که می‌شنوم، بغض می‌کنم، اما کار اصلی‌ام طنز است به خدا.”

پی‌نوشت:
بنابر تازه‌ترین خبرهای رسیده، عمران صلاحی‌ که مدتی‌ست معلوم نیست کجا رفته، گویا این‌جا تشریف دارند!

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top