خوابگرد قدیم

براندازی نرم با فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی!

۳۱ تیر ۱۳۸۵

هر ده شماره‌ی روزنامه‌ی ـ پفک نمکی ـ  جام‌جم را که درهم بچّلانی، به زحمت یک مطلب به‌دردبخور از آن بیرون می‌زند، ولی دیروز، در صفحه‌ی آخر این روزنامه، یادداشتی انتقادی چاپ شده بود از عبدالرّضا رضایی‌نیا در واکنش به برخی فضولی‌های سیاست‌ورزان و سیاست‌مالان در امر ادبیات که نمی‌شود از آن گذشت. به هر زحمتی بود آقای رضایی‌نیا را تلفنی پیدا کردم. گفت که برای چاپ شدن همین یادداشت هم ناچار شده‌اند چند سطری را حذف کنند. دل پری داشت. گفت که انگیزه‌‌ی اصلی‌اش از نوشتن این یادداشت، نگرانی از حساب و کتاب‌های امنیتی خاصی‌ست که بر اساس همین اظهارنظرهای الکی انجام می‌‌شود و […]. خواستم به یادداشتش لینک بدهم، ولی اگر شما لینکی در سایت روزنامه‌‌ی جام‌جم پیدا کردید، به من هم بدهید تا همه‌ی فحش‌هایم را به این روزنامه و خصوصاً سایت مزخرفش پس بگیرم. «نگاه» چیره بر یادداشت رضایی‌نیا آن‌قدر برایم ارزشمند بود (به‌خصوص با توجه به وضعیّت سیاسی کشور و نیز اوضاع رسانه‌ها) که خودم آن را تایپ کردم تا بگذارم این‌جا تا بخوانید.

پای سیاست در کفش ادبیات
عبدالرضا رضایی‌نیا: مشکل در تعاملات سیاسی و فرهنگی از آن‌جا آغاز می‌شود که متر و معیارها در تحلیل و سنجش فرهنگ و سیاست عوض شود و تحلیل‌ها وارونه. یحتمل که در هر دو عرصه مشکل ایجاد شود. به‌تازگی آقای اسدالله بادامچیان در نوشته‌ای با عنوان «راه‌کارهای اپوزیسیون جدید در استراتژی براندازی نرم» یکی از راه‌کارهای اپوزیسیون را چنین ذکر کرده است: “از شعرای متعهد مانند حمید سبزواری، مردانی و مرحومه سپیده کاشانی یادی نشود و به جای آن‌ها از امثال فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی تجلیل شود.” [ادامـه]

کمی پیش‌تر نیز آقای گنجی در یادداشتی با عنوان نیمای غزل و رسالت روشنفکری آورده است: “اگر کسی گمان برد جامعه با نشستن و بازی با مفاهیمی نظیر آزادی، جامعه‌ی مدنی، تساهل، حقوق بشر، سکولاریسم و تفکیک عرصه‌ی عمومی از عرصه‌ی خصوصی دموکرات خواهد شد، آب در هاون می‌کوبد […] شهامت شاعره‌ی بزرگ ایران توأم با مسئولیت مدنی‌ست. شعر و فکر او، دانش و منش او، چه در حیطه‌ی ادبیات و چه در حیطه‌ی اجتماع از همین یک وصف برخوردار است و […] نوآوری ایشان (سیمین بهبهانی) نشان می‌دهد آن شهامت و نوآوری که در عرصه‌ی تعهد اجتماعی از ایشان دیده‌ایم، در کار هنری و شاعرانه‌ی او هم آشکار و تأثیرگذار است.”

هر دو نوشته ورای جهت‌گیری متضادّ، در یک نقطه به هم می‌رسند و آن سیاسی دیدن و سیاسی کردن عرصه‌ی ادبیات به مفهوم منفی کلمه است که به گمان من نه به سود سیاست است، نه به سود ادبیات و فرهنگ. بی‌شک همه آزادند درباره‌‌ی هرچه می‌خواهند اظهار نظر کنند، اما اظهارنظرهای غیرتخصصی، جنجالی  و ماجراجویانه درباره‌ی فرهنگ و ادبیات تنها مایه‌ی غبارآلودن فضای فرهنگی جامعه خواهد بود. این‌جاست که بر هر دو طیف و طایفه و همه‌ی طیف‌ها و طوایف سیاسی دیگری که بدون برخورداری از دانش و اشراف لازم درباره‌ی فرهنگ و ادبیات اظهارنظر می‌کنند، خطابی رواست.

به آقای گنجی که به شهادت مکتوبات و مواضع، شیدای مدرنیته و سکولاریسم و ایدئولوژی‌ستیزی‌ست، باید خاطرنشان کرد مرز میان ادبیات و سیاست در انگاره‌ی مطلوب ایشان بسی پررنگ‌تر از مرز میان دیانت و سیاست است و به لحاظ تأکید بر حذف و طرد عناصر غیرعقلانی، طرد شعر و تفکر شاعرانه از عرصه‌ی سیاست از واجبات داعیه‌داران آن منش و روش است. هم‌چنان که طرد عرفان و هر گونه گرایش متافیزیکال. به‌علاوه ایشان که از داعیان جریان ایدئولوژی‌ستیزی به شمار می‌روند، می‌توانند با تورّقی سطحی در اشعار بهبهانی به‌روشنی دریابند که سیمین بهبهانی، خوب یا بد، درست یا غلط، از ایدئولوژیک‌ترین شاعران روزگارند و شعر ایشان به‌ویژه در زیرساخت‌های تئوریک سنخیتی با علائق فکری امقاثل گنجی ندارد. البته حضور در محافل و میتینگ‌های سیاسی، له یا علیه این و آن، امری علی‌حدّه است؛ فرامتنی‌ست که در چشم اهل فنّ به متن سنجاق‌شدنی نیست. تعابیر معروف میشل فوکو و رولان بارت را می‌توان به‌خاطر آورد: “مرگ مؤلّف”.

به آقای بادامچیان نیز که بر دلدلگی نسبت به سیاست دینی اصرار می‌ورزد باید خاطرنشان کرد به حکم دیانت و انصاف و تقوای دینی، نمی‌توان و نباید در ارزش‌گذاری‌ها جز به عدالت حکم کرد. علاوه بر آیات الهی نظیر “دشمنی با گروهی، شما را وادار به بی‌عدالتی نکند. عادل باشید که به تقوا نزدیک است”، یک داوری درخشان ادبی در نهج‌البلاغه به یادگار مانده است که هم برای اهل ادبیات ارزشمند است، هم برای اهل سیاست. امیر مؤمنان(ع) در پاسخ فردی که پرسید: ” شاعرترین شاعران عرب کیست؟” ابتدا تذکار دادند که مقایسه‌ی شاعران با یکدیگر چندان به صواب نزدیک نیست، زیرا اینان در یک وادی نتاخته‌اند… اما افزودند که اگر از مقایسه گریزی نبود، امر.القیس برترین شاعر عرب خواهد بود که حضرت از او با وصف الملک‌اضلیل ـ امیر گمراهان ـ یاد می‌کنند تا تأکیدی باشد بر تفاوت ارزشگذاری ادبی و ارزشگذاری اخلاقی.

برمی‌گردیم به بحث خودمان. انصاف این است که رویکرد عمده‌ی شعری هر ۵ شاعر یادشده ـ در نگاهی کلّی ـ در رده‌ی شعر متعهّد دسته‌بندی می‌شود؛ متعهد به تعهدی اجتماعی، که با همه‌ی اختلاف مراتب، هیچ نسبتی با سکولاریته و براندازی نرم ندارد و اگر تنگی مجال نبود، می‌شد درباره‌ی ویژگی‌های شعر هر یک از شاعران یادشده به تفصیل و با ذکر نمونه‌ها و شواهد سخن گفت.

القصّه، ما جماعت شاعران، با وجود داشتن دیدگاه‌های اجتماعی و سیاسی متفاوت بر این سیر و صرا‌ط‌ایم که شعر خوب را از هر شاعری ارج نهاده  و گرامی بداریم و شعر سست را از هر شاعری ـ با هر گرایش سیاسی  و اجتماعی ـ طرد کنیم، و بر این باوریم که شعر ضعیف بر ارج مضمون نخواهد افزود؛ سهل است که مایه‌ی وهن آن خواهد بود.

همین‌گونه باید افزود که نقد ادبی، عرصه‌ی سخن لغو نیست که بیهوده نام کسی را هزار بار بر زبان آورند و نام کسی را نادیده بگیرند. بدیهی‌ست که اگر از سخن از شعر نو باشد، از شاعران یادشده نام فروغ به میان خواهد آمد. البته فروغ در دفتر واپسین، نه فروغ دیوار و اسیر. و اگر سخن از غزل نو باشد، بهبهانی دشت ارژن به بعد یاد خواهد شد، نه بهبهانی ترانه‌های رمانتیک و شعرخای سانتی‌مانتال پیش از آن. و اگر سخن از غزل انقلاب و دفاع مقدّس باشد، نصرالله مردانی ِ خون‌نامه‌ خاک نام برده می‌شود. و اگر سخن از ترانه‌سرایی باشد، نام حمید سبزواری به ذهن متبادر خواهد شد. می‌ماند روان‌شاد سپیده کاشانی که با همه‌ی استعدادی که در شعر و ترانه نشان داد، متأسفانه با کوچ به سرای باقی، مجال درخشش به شایستگی و بایستگی نیافت.

مخلص کلام این که نقد ادبیات و شعر و فرهنگ ـ خوشبختانه یا متأسفانه ـ پیرو رهنمود بازار سیاست و پسند و ناپسند بازیگران آن عرصه نیست. اگر چنین بود، بخش عمده‌ی میراث گران‌بهای ادب و عرفان و فرهنگ اسلامی و ایرانی ـ با استناد به اختلاف مشرب‌ها و اذواق و احوال پدیدآورندگان آن ـ نابود می‌شد  و به دست ما نمی‌رسید.

خواهش ما از اصحاب سیاست این است که علی‌الحساب همان مشکلات و معضلات وادی سیاست را رتق و فتق کرده، از اظهارنظرهای نامستدلّ و احساسی در امور دیگر از جمله ادبیات صرفِ‌نظر فرمایند تا بر مشکلات شارعان این مرز و بوم افزوده نشود. در دو سرا مأجور باشند!
عبدالرضا رضایی‌نیا / روزنامه‌ی جام‌جم / ۳۱ تیر ۱۳۸۵

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top