خوابگرد قدیم

یادداشت‌های روزانه + هموطن سلام

۳۱ شهریور ۱۳۸۴

گاهی وقت‌ها به سبک زیتون (علیها‌الرحمه) نوشتن بهترین راه خلاص شدن از موضوعات پراکنده‌ای‌ست که آدم می‌خواهد توی وبلاگش بنویسد. پس بدون ترتیب و بدون شماره‌گذاری می‌نویسم با این آرزو که وبلاگ زیتون از فیلتر درآید تا باز هم روان رنجور و مچاله‌‌شده‌مان با خواندن نوشته‌هایش کمی نرم شود و زندگی تحمل‌پذیرتر.

خبر بدی شنیدم که تا نمونه‌اش برای کسی اتفاق نیفتاده باشد، عمق جانسوزی‌اش را نمی‌فهمد. خسرو نقیبی تلفنی و بی‌رحمانه خبر داد که همسایه‌ی وبلاگی‌مان حمیدرضای عزیز برادرش را به‌خاطر تصادف از دست داده. خاک سرد است حمید‌جان. صبور باش و پناه آن دو نفری باش که روزگارشان تلخ‌تر از توست در این ایام.

مهرداد قاسم‌فر سردبیر “ایران جمعه” هم وبلاگ‌نویس شده، اسم وبلاگش را هم گذاشته چراغ. لابد در این یکی دو ماه حضورش در وب کلی هم شاکی‌ست که چرا وبلاگش مخاطب چندانی ندارد. مهردادجان، ما که موی‌مان سپید شد در این فضا هنوز می‌نالیم از بحران مخاطب چه رسد به نوآمدگانی که تازه مثل تو خیلی آرام‌اند و اهل جنجال و هارت و پورت نیستند. به هر حال صبور باش و پایدار. یک ضرب‌المثل قدیمی وبلاگی هست که می‌گوید یک خواننده‌ی ثابت به از هزار لینک خراب! نگاهش کنید.

احمد غلامی دبیر ادب و هنر روزنامه‌ی شرق تازگی‌ها کتابی را منتشر کرده که به قول مهدی یزدانی خرم “هم از نظر ساختارى و هم از منظر معنایى با تمام آثار قبلى او تفاوت دارد.” اسم کتاب «تذکرهالانسان» است و آن‌قدر جذابیت دارد که یزدانی‌خرم آن را به عنوان پیشنهاد کتاب هفته معرفی کرده. خودم را نمی‌بخشم، ولی آقای غلامی حتما می‌بخشد که بیش از یک ماه می‌گذرد از یادداشتی که می‌خواستم برای کتاب قبلی او ـ تو می‌گی من اونو کشتم ـ بنویسم. دو پاراگرافش را نوشتم و تنبلی اجازه نداد تمامش کنم. حیف شد، یادداشت خوبی می‌شد احتمالا. حیف به این خاطر که وقتی نوشته‌ای را به زمان وامی‌گذارم ضرورت نوشتنش در ذهنم از بین می‌رود. این دو سه خط یادآوری هم شاید برای خلاص شدن از عذاب وجدان باشد. امیدوارم احمد غلامی شب به خوابم نیاید و آرام بخوابم! فعلا این یادداشت را بخوانید تا بعد.

دو سه روز پیش محمدحسن شهسواری لطف کرد و رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» را برایم آورد که نویسنده‌اش «فرخنده آقائی» آن را برایم فرستاده بود. هنوز دستش نگرفته‌ام برای خواندن، ولی دیدم که ۳۵۰ صفحه است، در قالب یادداشت‌های روزانه نوشته شده، آخر داستان ثبت شده “ناپل ـ پروجیدا مهر ۱۳۸۰” و بالأخره این که در هیچ‌جای کتاب گویا عامدانه ذکر نشده که این رمان است یا چیز دیگری، فقط در شناسنامه‌ی کتابخانه‌ی ملی‌اش به عنوان «داستان‌های فارسی» ثبت شده. ناشر کتاب هم خود فرخنده آقائی‌ست. ممنون‌ام. به زودی می‌خوانمش. راستی یادم رفت بگویم خانم آقائی پایین امضای هدیه‌اش، تداوم سایت هفتان را آرزو کرده. باز هم ممنون!

به قول خنک و لوس مجری‌های برنامه‌های تلویزیونی که مخاطب‌شان را خر فرض می‌کنند و با لحن تصنعی مسخره‌ای می‌گویند: “حالا که صحبت از فلان شد، خدمت‌تون عرض کنم که…” من به‌جای شما خودم را به خریت می‌زنم و می‌گویم: حالا که صحبت از هفتان شد، این را خبر را هم از روزنامه‌ی سلام هموطن در این‌جا نقل می‌کنم تا کمی روح‌تان شاد شود. فقط این مقدمه را داشته باشید که چند روز پیش سایت قفسه را یکی از کاربران هفتان معرفی کرده بود و تیترش را هم گذاشته بود «قفسه دات کام». این مقدمه را بچسبانید به متن زیر به نقل از روزنامه‌ی «هموطن سلام»:

“قفسه دات کام عنوان پایگاه جدیدی‌ست که توسط مهدی گلسرخ تبار به عنوان کتابخانه‌ی مجازی فارسی راه‌اندازی شده است […] اگر می خواهید کتاب‌های دوست‌داشتنی وبگردهای فارسی‌زبان را بخوانید، حتما به این پایگاه و سایت www.haftan.com مراجعه کنید.”

آدرس سایت را داشتید؟ رابطه‌اش با هفتان را چه‌طور؟ برای این که خدای ناکرده فکر نکنید دروغ می‌گویم، این هم لینک خبر در سایت خود روزنامه.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top