خوابگرد قدیم

خواب‌های روزانه + گله‌های وبلاگی

۱۳ اسفند ۱۳۸۳

دختر بوکسوری که محبوبه‌ی من بود و عجب تیکه‌ای بود!
حالا که نه تکلیف‌مان با جنگ احتمالی آمریکا با ایران روشن شد و نه کسی به داد آن بنده خدای محکوم به ۱۴ سال حبس رسید و نه توانستیم اربابان فیلترینگ را مجبور کنیم کمی با ما راه بیایند؛ دست‌ِکم تکلیف اسم بهترین فیلم اسکار ۲۰۰۵ را برای ما روشن کنید. BBC فارسی نوشت “در عنوان Million Dollar Baby واژه‌ی نوزاد (baby) به عنوان اصطلاحی عامیانه برای اشاره به زنان به کار برده شده.” پس اسم فیلم «دختر میلیون‌دلاری»‌ست. خبرگزاری مهر نوشت «بچه‌ی میلیون دلاری». یک خبرگزاری دیگر که الآن یادم نیست کدام بود، نوشت «محبوبه‌ی میلیون‌دلاری». یکی از منتقدان سینما دیدم که نوشته «تیکه‌ی میلیون‌دلاری». بهمن فرمان‌آرا هم که پوز همه را زد و نوشت «بوکسور میلیون‌دلاری». تو را به هر که دوست دارید، تکلیف ما را با این یک مورد کوچولو دست‌ِکم روشن کنید. بالأخره این وبلاگستان باید به یک دردی بخورد یا نه؟

گله‌ی وبلاگی ۱
چندی پیش برای علیرضا تمدن که وبلاگ بر ما چه گذشت را می‌نوسد، این‌ را نوشتم که «هر وبلاگی به‌خاطر هویت مستقلی که دارد، برای من ارزشمند است؛ ولی مگر می‌شود همه‌ی آن‌ها را در صفحه‌ی وبلاگ ثبت کرد و خواننده‌ی همیشگی آن‌ها بود؟ برای همین من شخصا بخشی از وبگردی‌هایم را از طریق لینک‌های موجود در وبلاگ‌های دیگران، به‌طور تصادفی انجام می‌دهم. اما نمی‌دانم تازگی‌ها این چه روشی‌ست که برخی وبلاگ‌نویسان از جمله خود تو پیش گرفته‌اید و لیست وبلاگ‌های‌تان را در پایین‌ترین و دور از دسترس‌ترین نقطه‌ی ممکن قرار می‌دهید و به جای آن انبوهی تاریخ آرشیو و نوشته‌های آخر و خرده‌ریز‌های دیگر را بالاتر از آن می‌گذارید. من این وضعیت را یک اشکال می‌دانم.» [ادامـه]

حالا این انتقاد را عمومی‌تر طرح می‌کنم و اضافه می‌کنم که قرار دادن لیست بلاگ‌رولینگ در پایین‌ترین بخش ممکن در وبلاگ‌تان، یعنی کاستن از تأثیر وجهی از کارکرد خاص رسانه‌ای وبلاگ. به‌خصوص آقایان و خانم‌هایی که وبلاگ‌های نسبتا مشهورتری دارید و برخی‌تان حتا از دوستان بسیار عزیز من‌اید. این کار را نکنید. درست است که نخستین و اصلی‌ترین استفاده‌کننده از این لیست، خود شما هستید؛ ولی با اهمیت دادن به جایگاه قرار گرفتن این لیست در وبلاگ‌تان، خواننده‌های غیروبلاگ‌نویس را که معمولا اتفاقی به وبلاگ‌تان آمده‌اند، به وبگردی بیش‌تر و مطالعه‌ی وبلاگ‌های دیگر دعوت می‌کنید. این موضوع اگر برای شما مهم نیست، برای من بسیار مهم است؛ هم‌چنان که می‌بینید. وبلاگستان فارسی به اندازه‌ی کافی با بحران مخاطب روبه‌رو هست و وبگردان عبوری بیش از آن که به ردیف طولانی تاریخ‌های بایگانی شما، و موضوعات نوشته‌های اخیر شما و میزان بازدید از وبلاگ شما و انواع و اقسام خرده‌ریزهای دیگر توجه کنند، به لینک‌های ثابت و متغیر شما به جاهای دیگر توجه می‌کنند. برخی هم ـ خصوصا آن‌ها که وبلاگ مستقل دارند ـ اساسا از قراردادن بلاگ‌رولینگ و لینکده‌شان در صفحه‌های داخلی و مستقل خودداری می‌کنند که من هر چه فکر می‌کنم دلیلش را نمی‌فهمم و اسمش را می‌گذارم ناآگاهی و استفاده‌‌نکردن از امکانات رسانه‌ای وب و امیدوارم متوجه این خطا باشند. همین‌جا بگویم که این انتقاد، برای معدود دوستان بلاگرم صرفا شکل یک انتقاد معمولی ندارد؛ بلکه از این رفتار آن‌ها به شدت گله‌مندم؛ تا چشمم درآید!

گله‌ی وبلاگی ۲
همیشه تلاش کرده‌ام تا جایی که امنیت ـ اخلاقی و سیاسی ـ خدشه‌دار نشود، هیچ محدودیتی برای کامنت‌کذاشتن در خوابگرد ایجاد نکنم. این که کامنت‌های خوابگرد با همان فونت، با همان رنگ و با همان عرض متن اصلی منتشر می‌شوند، نشانه‌ی توجه من به کامنت‌هاست. بارها و بارها دیده‌ام و دیده‌اید که چه گفت‌وگوهای جذابی درمی‌گیرد در همین فضا. از همه‌ی این‌ها گذشته، کامنت برای من نقش حضور نشانه‌ای از مخاطب را بازی می‌کند و بدون آن احساس می‌کنم در خلأ می‌نویسم. اما نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده اخیرا که به‌جز پای یادداشت‌های تند سیاسی و مناقشه‌برانگیز وبلاگ‌ها و از آن طرف، یادداشت‌های تحریک‌کننده‌ی شخصی برخی وبلاگ‌ها، بازدیدکنندکان بیش‌تر یادداشت‌های عمومی، فرهنگی و اجتماعی حال کامنت گذاشتن ندارند. به قول دوستی انگار ملت کسر شأن‌شان می‌شود پای یادداشتی که می‌خوانند، نظر بدهند! خود من بسیار حسرت می‌خورم از این که چنین امکانی را از خودم گرفته‌ام؛ آن هم به‌خاطر سوءتفاهمی که مدت‌ها پیش از شیطنت کسی در کامنت‌گذاشتن به نام من پیش آمد. البته اگر جرأت کنم شاید در آینده دوباره شروع کنم، ولی بیش‌تر وبلاگ‌نویسان آشنا می‌دانند که یا از طریق لینک دادن به یادداشت‌شان نظرم را داده‌ام و یا این که با ایمیل نظرم را گفته‌ام. درست است که وبلاگ عرصه‌ی شتاب است و بی‌دقتی؛ ولی چرا وقتی پای یادداشت‌های آن‌چنانی می‌رسد، همه هم سرعت‌مان را کم می‌کنیم و هم دقیق می‌شویم و نظرمان را هم ثبت می‌کنیم؟ نمی‌گویم پای هر یادداشت به‌به و چه‌چه کنید، ولی دست کم جایی که نویسنده نظر شما را پرسیده و یا در مورد موضوعی شما را به گفت‌وگو دعوت کرده که می‌توانید چیزی بنویسید؟

صادقانه اعتراف می‌کنم که من شخصا وقتی پای تهیه‌ی یادداشتی زحمت زیادی می‌کشم و یقین هم دارم که خواننده‌های بسیار زیادی آن را با دقت می‌خوانند  و یقین هم دارم که دست‌ِکم صد نفرشان می‌توانند یا ایرادی به متن من بگیرند و یا نکته‌ای بر آن بیفزایند؛ آن وقت مجموع نظرات‌ به زحمت به ۱۰ مورد می‌رسد که دو سه تایش هم ربطی به موضوع ندارد، واقعا دچار احساس ناخوشایندی می‌شوم. منطقا می‌دانم که همه‌ی آن‌ها که انتظار دارم، آن را خوانده‌اند، ولی از نظر روانی احساس می‌کنم دارم در خلأ می‌نویسم. این تنها در مورد این‌جا نیست؛ بیش‌تر وبلاگ‌های نام‌آشنا که در عرصه‌ی فرهنگ، اندیشه و اجتماع، یادداشت‌های گه‌گداری می‌نویسند به همین وضعیت دچارند. اگر کسر شأن‌تان می‌شود، که هیچ! اگر نمی‌شود صریحا می‌گویم که من در وبلاگم به نظرات خوانندگانم احتیاج دارم. با نظرات آن‌هاست که احساس زنده‌بودن می‌کنم، پخته می‌شوم، آبدیده می‌شوم، آگاه‌تر می‌شوم، کاستی‌ها را جبران می‌کنم، احساس هویت می‌کنم، ایده می‌گیرم، عصبانی می‌شوم، خوشحال می‌شوم، امیدوار می‌شوم، ناامید می‌شوم، لبخند می‌زنم، اخم می‌کنم، و زندگی می‌کنم. چرا زندگی را از آدم‌های ابلهی مثل من که وبلاگ برای‌شان جدی‌ست، دریغ می‌کنید؟

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top