خوابگرد قدیم

نویسندگان از خوانندگان دور شده‌اند؛ گفت‌وگو با سیامک گلشیری

۶ مرداد ۱۳۸۳

اشاره:
اول خردادماه ۸۳ پرونده‌ی کوچکی در همشهری جمعه درآوردم که به برخی از نویسندگان نسل چهارم می‌پرداخت. البته در همان‌جا توضیح داده شده بود که این نسل‌بندی‌ها بیش‌تر برای سهولت در کار ژورنالیستی به‌کار می‌آید تا چیز دیگر. در این پرونده‌ی کم‌حجم (چهار صفحه‌ی روزنامه) مجال پرداختن به بسیاری از نویسندگان این نسل نبود که در همین‌جا از همه‌ی این بزرگواران عذر می‌خواهم. از جمله قسمت‌های این پرونده، مصاحبه با چهار نویسنده از این نسل بود که شما پیش از این مصاحبه با خانم‌ها «ناتاشا امیری» و «مهسا محب‌علی» را در همین پنجره پشتی دیده‌اید. اما دو مصاحبه دیگر هم انجام داده‌ام که به دلیل مشکلات سایت روزنامه‌ی همشهری، نمی‌توان آن‌ها را از طریق این سایت مطالعه کرد. بنابر این بد ندیدم که آن‌ها را در این‌جا بیاورم. این دفعه مصاحبه با «سیامک گلشیری» را خواهید خواند و در آینده‌ی نزدیک مصاحبه با «رضا امیرخانی» را. از آن جایی که سیامک گلشیری بدون شک در میان نویسندگان جوان از پرکارترین و پرمخاطب‌ترین آن‌هاست، با او بیش‌تر درباره‌ی نقش و تاثیر مخاطب روی نویسنده و به تبع آن، نویسندگان ایرانی، صحبت کردم. [متن کامل]

متن مصاحبه با سیامک گلشیری:

:: ابتدا بهتر است درباره‌ی تاثیر مخاطب بر روند نوشتن شروع کنیم. به نظر شما این تاثیر از چه جنبه‌هایی اهمیت دارد؟

سیامک گلشیری: بدون شک هر نویسنده اگر بخواهد کارش را چاپ کند به مخاطب فکر می‌کند. مگر این‌که بخواهد خاطره بنویسد، آن هم برای خودش. بنابراین هیچ شکی نیست که مخاطب بر نویسنده تاثیر دارد. البته این تاثیر بر نویسندگان مختلف متفاوت است. مثلا فرض کنید نویسندگان قرن ۱۹سعی می‌کردند همه چیز را برای مخاطب بگویند و هیچ چیز از ذهن او پنهان نماند. بعضی از نویسندگان دوران ما هم همین کار را می‌کنند. بازاری‌نویس‌ها از همین جمله‌اند. نویسندگان مدرن به خاطر احترام به شعور مخاطب بسیاری چیزها را پنهان می‌کنند. در واقع خود مخاطب را در بازی شرکت می‌دهند. کاری می‌کنند که فکرش را به کار بیندازد و بسیاری از بخش‌ها را در ذهنش بسازد. با این همه، به نظرم در بسیاری از مواقع در لحظه‌ی نوشتن، مخاطب نقش تعیین‌کننده‌ای ندارد. به گمانم چیزی که در لحظه‌ی نوشتن اهمیت دارد، لذت نوشتن است؛ خود نوشتن. در غیر این صورت کار تبدیل به اثری آبکی می‌شود. منظورم این است که بعید است کسی که در تمام مدت نوشتن به مخاطب فکر می‌کند و این که آیا اثرش با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند یا نه، بتواند کار خوبی خلق کند.

:: حالا می‌رویم سراغ ادبیات داستانی معاصر ایران. تاثیر مخاطب را بر نویسندگان این چند دهه چه‌طور می‌بینید؟

سیامک گلشیری: در دوره‌های مختلف، این تاثیر متفاوت بوده‌ است. من گاهی فکر می‌کنم نویسندگان دوره‌ی «صادق هدایت» بیش‌تر به مخاطب فکر می‌کردند. تقریبا تمامی داستان‌هایشان کشش دارند. اما به تدریج که از آن دوران فاصله می‌گیریم، می‌بینیم که تاثیر مخاطب کم‌تر شده است. یعنی یک جور فاصله بین‌شان افتاده. البته نه همه‌ی نویسندگان. اما می‌خواهم بگویم خیلی‌ها از مخاطب فاصله گرفته‌اند.

:: تاثیر مخاطب را بر نویسندگان نسل جوان چه‌طور می‌بینید؟ آیا به روال سابق است؟ بهتر شده یا بدتر؟

سیامک گلشیری: ارتباط بیش‌تر نویسندگان این نسل با مخاطب بی‌اندازه کم شده. نمی‌دانم دلیلش چیست. فقط می‌دانم خیلی از داستان‌ها کشش ندارند. خواننده در حالت عادی یک صفحه را که می‌خواند، دلش می‌خواهد رغبت کند که صفحه‌ی بعد را هم بخواند. به عقیده‌ی من اگر نویسنده توان این را نداشته باشد که خواننده را دنبال خود بکشد، باید نوشتن را کنار بگذارد. اصل نوشتن همین است. یعنی همین چیزی که «فورستر» می‌گوید: «بعد چه می‌شود؟». من اعتقاد ندارم که آدم همه‌اش به مخاطب فکر کند اما در نهایت خواننده است که کار را می‌خواند. نویسنده گاهی می‌باید به این هم توجه کند که ما قرار است تاثیری بر جامعه داشته باشیم. در ضمن ما با مخاطبی هم طرف‌ایم که هر چند در روزگار ما کتاب نمی‌خواند اما خیلی باهوش است. سرشان را نمی‌شود کلاه گذاشت ولی دنبال قصه هم هستند. حالا به هر شیوه‌ای که نویسنده می‌خواهد بنویسد.

:: خود شما تا چه حد به مخاطب  فکر می‌کنید؟ البته گفتید که موقع نوشتن هیچ، ولی به هر حال می‌بینیم که آثار شما در میان نویسندگان نسل جوان از پرمخاطب‌ترین‌هاست. دلیلش چیست؟

سیامک گلشیری: اوایل که کارم را شروع کرده بودم خیلی به این مسئله فکر می‌کردم. اولین کارم را با این فکر که مخاطب زیادی پیدا کند نوشتم که خوشبختانه مجوز نگرفت. با این همه، نوع نوشتن من به گونه‌ای‌ست که مخاطب را جذب می‌کند. شاید ذهنم این گونه شکل گرفته. اما بد نیست این را هم بگویم روزهایی که می‌نویسم حالم خوب است. خودم را پر از انرژی حس می‌کنم، اما زمان‌هایی که دست به قلم نمی‌برم، به خاطر گرفتاری‌ها یا چیزهای دیگر، بی‌اندازه کسل هستم. به نظرم همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که بیش از هر چیز الان برایم لذت نوشتن است که اهمیت دارد.

:: من هم مثل شما اعتقاد دارم که این نسل خیلی از مخاطب دور شده. گمان می‌کنید دلیل اصلی‌اش چیست؟ آیا شرایط اجتماعی باعث این مسایل شده و یا خودخواهی نویسندگان این نسل دلیل اصلی‌ست؟ شما چه فکر می‌کنید؟

سیامک گلشیری: نمی‌دانم. فقط این را می‌دانم که نوشتن دانش خاص خود را می‌خواهد. سر کلاس، در اولین جلسه به دانشجویانم می‌گویم که اگر رمان نمی‌خوانند سر کلاس من نیایند. چون این کلاس‌ها مطلقا نمی‌تواند به کسی که کتاب نمی‌خواند، کمک کند. تازه آن را هم باید حتما به شکل آکادمیک بخوانند. باید از ادبیات قرن ۱۸ و ۱۹ شروع کنند. حتا تاکید به ادبیات تنها هم نمی‌کنم. توصیه می‌کنم فیلم ببینند، نقاشی ببینند. حالا چرا ادبیات کلاسیک بخوانند یا فیلم ببینند؟ به خاطر این‌که ذهن‌شان قصه‌گو بار بیاید. ذهن را برای تخیل آماده کنند. این مهم است که نویسنده بتواند تخیل کند. ببینید، ذهن قصه‌گو و شهرزادگونه بار آوردن، فقط از این طریق به عمل می‌آید. این اولین دانشی‌ست که داستان‌نویس باید داشته باشد. گاهی از نویسندگان نسل خودم کتاب‌هایی می‌خوانم که فکر می‌کنم نویسنده قبل از این‌که رفته باشد رمان و داستان خوانده باشد، فیلم دیده باشد، کازابلانکا را دیده باشد، رفته کتاب‌های داستان‌نویسی خوانده. کلاس داستان‌نویسی رفته، بعد می‌خواهد داستان‌نویس شود. اصلا ممکن نیست. پست‌مدرنیسم هم که این روزها کمک کرده که نویسندگان هر چیزی را بنویسند و به عنوان داستان بیرون بدهند.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top