خوابگرد قدیم

یادداشت‌های روزانه + آموزش آن‌لاین داستان‌نویسی

۲۸ فروردین ۱۳۸۳

:: حالا که به برکت و رحمت خداوند که بی‌کران و لایزال و گونی‌گونی بر من می‌بارد و نمی‌گذارد که مثل گذشته باشم؛ همان بهتر که گه‌گاه از این یادداشت‌های روزانه بنویسم و شرمنده نباشم. به اعتقاد من اسف‌بارترین وضعیت انسانی، زمانی‌‌ست که شکوه فردیت و استقلال انسان لگدمال شود. همه‌ی ابهت وجود انسان به توانایی خارق‌العاده‌ی او در فکرکردن و حکمرانی در قلمروی ذهنی و اجتماعی خویش برمی‌گردد، و هنگامی که این توانایی زیر یوغ شرایطی خاص تبدیل به عجز و لابه و التماس در نگاه و زبان می‌شود، برای من یکی که بدترین و دردناک‌ترین تابلو از هیبت انسان تشکیل می‌شود. شاید به‌خاطر داشتن همین احساس است که با مجازاتی به اسم اعدام هم، با هر شرایطی مخالف‌ام؛ چون آن لحظه ـ هرچند کاملا قانونی و ناگزیر ـ دردناک‌ترین لحظه‌ی زندگی یک انسان است که از شکوه قدرت بالقوه‌ی او چیزی باقی نمانده است، جز نگاه ملتمسانه‌ای که تنها دل را ریش می‌کند. و شاید باز به‌خاطر همین احساس باشد که از دیدن صحنه‌ی یک تصادف که انسانی لت‌وپار زیردست دیگران جان می‌کند، چندشم می‌شود و… این روزها بیش‌تر به فکر این موضوع هستم، چون در برابر یک موقعیت این‌چنینی دیگر قرار گرفته‌ام؛ انسانی که نه مجازاتش اعدام است، نه زندانی‌ست، نه تصادف کرده و نه اسیر است، اما از همه‌ی هیبت و شکوه مادرانه‌اش، تنها نگاهی باقی مانده که تماشایش دلم را ریش می‌کند و جانم را بی‌طاقت. چند روز در کما بودن، شاید آرام‌ترین لحظات زندگی این مادر در این چندماه بود، اما دوباره به‌هوش است. نه خوابیدن، نه درازکشیدن، نه نشستن، نه توان نفس‌کشیدن، نه یارای غذاخوردن، نه قدرت آشامیدن و نه هیچ نشان دیگری از شکوه انسان بودن. تنها و تنها نگاه و نگاه، و ناله‌هایی از عمق وجود که طاقت من یکی را دیگر تاق کرده است… و خداوند مهربان است.

:: در چند روز گذشته، ساکن و ساکت در کنار بستر مادر، فرصت خواندن آخرین رمان «حسین سناپور» را پیدا کردم. به سناپور به‌خاطر نوشتن رمان «ویران می‌آیی» دست‌مریزاد می‌گویم. اگر حوصله‌ای بود، درباره‌ی این رمان، مستقلا خواهم نوشت.

:: از کسانی که برای من داستان و یا نوشته‌های دیگری می‌فرستند، خواهش می‌کنم چندخطی هم توضیح بدهند که از من چه انتظاری دارند؟ صرفِ فرستاندن یک داستان یا نوشته یعنی چی؟ فقط بخوانم؟ نقد بشود؟ منتشر کنم؟ نظرم را بگویم؟ برای کسی بفرستم؟ لطفا همراه داستان و نوشته‌تان بگویید که از من چه انتظاری دارید و درضمن بضاعت سواد و دانش من را هم درنظر بگیرید.

:: تا چندی پیش که هنوز انگیزه‌ای داشتم برای نوشتن در روزنامه‌ها، یادداشتی هم درباره‌ی مجموعه‌ی طنز «کوچه‌ی اقاقیا» در روزنامه‌ی شرق نوشتم و ضمن مقایسه‌ی فنی آن با «باغچه‌ی مینو» نقاط قوت آن را به‌عنوان یک مجموعه‌ی طنز تلویزیونی برشمردم. از آن روز تا به‌حال، هر وقت که یادداشتی درباره‌ی تلویزیون در خوابگرد می‌نویسم، برخی دوستان ایراد می‌گیرند که «در آن‌هنگام چه‌طور از سریال مبتذل باغچه‌ی مینو تعریف کرده‌ام.» اشتباه اول این دوستان این است که سریال «کوچه‌ی اقاقیا» را با «باغچه‌ی مینو» اشتباه می‌گیرند. اشتباه دوم‌شان این است که فرقی میان نقد فنی یک برنامه، فیلم و یا سریال با یک گزارش انتقادی قائل نمی‌شوند. اشتباه سوم‌شان این است که در لجنزار برنامه‌های صداوسیما، قدرت تشخیص برنامه‌های غیرسیاسی نسبتا بی‌اشکال و درست را از دست داده‌اند که این اشکال گردن خود صداو سیماست بیش‌تر. اشتباه چهارم‌شان هم این که موقعیت رسانه‌ای وبلاگ و روزنامه‌ را یکی می‌دانند. من اگر انگیزه و حوصله داشته باشم، و اگر با برنامه‌ی خوبی هم برخورد کنم که تصادفا از تلویزیون پخش شود؛ بازهم مایل‌ام درباره‌اش بنویسم. اما تکرار می‌کنم آن‌چه در مطبوعات نوشته‌ام و یا احیانا خواهم نوشت، نقد فنی بر اساس مبانی برنامه‌سازی در تلویزیون است که گمان می‌کنم در این زمینه، اندک تخصصی به‌خاطر تحصیلات و تجربه‌ام داشته باشم. پس بگذارید بازهم بگویم که سریال «کوچه‌ی اقاقیا» یک سریال بهداشتی و تمیز طنز بود و سریال «باغچه‌ی مینو» یک سریال مزخرف بی‌در و پیکر؛ والسلام.

:: دارم کمی روده‌درازی می‌کنم اما حیفم می‌آید به تازه‌ترین یادداشت محمدحسن شهسواری در پنجره‌ی پشتی اشاره نکنم. تیترش را آن‌بالا، سمت راست می‌بینید: چندوچون بهترین داستان‌های مسابقه‌ی بهرام صادقی [۱]. از اول قرار گذاشته‌بودیم که هم من و هم او درباره‌ی ۴۴داستانی که به مرحله‌ی دوم مسابقه رسیدند، چیزهایی بنویسیم. این فرصت هنوز برای من پیش نیامده ولی شهسواری شروع کرده است. اگر بدقولی نکند، از این به بعد هر هفته تا ده‌روز یک‌بار چندتا از داستان‌‌های مرحله‌ی دوم را درحد چندخط نقد و بررسی می‌کند. اولین شماره‌اش را اگر بخوانید می‌بینید که برای برخی از دوستان علاقه‌مند به داستان‌نویسی می‌تواند حتا آموزش آن‌لاین داستان‌نویسی باشد. این کار شهسواری برای خود من انگیزه‌ی دوباره‌ای ایجاد کرده تا یک‌بار دیگر داستان‌های برتر مسابقه را بازبخوانم و نظر شخصی شهسواری را هم درباره‌ی تک‌تک آن‌ها بدانم. شما هم بسم‌الله!

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top