خوابگرد قدیم

قــم، شهـر بـی‎دفـاع

۳ اردیبهشت ۱۳۸۲

اگر در تعاریفی که از شهرهای مختلف ایران وجود دارد نقاط مشترک بسیاری بیابیم، قم اما دیگرگونه شهری ست که تعریف و توصیفش شکلی انحصاری دارد. یکی دو روز گذشته را به دیدار آشنایی در قم گذراندم. یادآوری خاطرات تلخ و شیرین اقامت دو سه ساله‎ام در این شهر، در سال‎های دور هم به کمک آمد تا به ویژگی‎های انحصاری این شهر نگاهی دوباره بیندازم.
بخش عمده‎‎ای از تعریف اجتماعی هر شهر را مردم آن تشکیل می‎‎دهند و تصور عمومی که مردم ایران از قم دارند، شهری ست که آب شوری دارد با انبوهی از ساکنان روحانی، اقلیتی از مردم غیرروحانی که بیش‎‎تر کسبه‎‎ی دور حرم هستند و یا کارمند اداره‎‎‎های دولتی و بالاخره یک جای بسیار بزرگی به نام حوزه علمیه، همین!
به طور کلی شاید بتوان بافت اجتماعی شهر قم را به چهار دسته‎ی کاملا متفاوت تقسیم کرد. نخست همان جماعت روحانی و طلاب هستند که نه در یک جای بزرگی به اسم حوزه علمیه که در مدارس گوناگونی که هر یک وابسته به یکی از مراجع و یا مرکز دینی هستند، درس می‎خوانند و تدریس می‎کنند. بیش از نیمی از این طلاب به عنوان یک شهروند قمی در این شهر خانه و زندگی دارند اما کمتر از نیمی از آن‎ها مقیم همین مدارس هستند که در آینده یا در همین شهر ساکن خواهند شد و یا به زادگاه خودشان بازخواهند گشت، البته اگر در فاصله‎ی این سال‎ها نتوانند به مراکز وابسته به قدرت متصل شوند. این جماعت بزرگ به طور عمده مهاجرند و اصالت قمی ندارند. دسته‎ی دیگر بازاریان و کسبه و تاجران شهر هستند که یا در خود شهر به کسب و کار مشغول‎اند ویا این که پایگاههایی در تهران برای خود دست و پا کرده‎اند ولی همچنان رفت و آمد خود به قم برایشان جدی ست. دسته‎ی سوم قشر انبوه متوسط و فقیر جامعه‎ی شهری قم هستند که نه از جامعه‎ی مذهبی روحانیان نشانی دارند و نه از رفاه و فرهنگ خاص طبقات بازاری و تجار. این جماعت انبوه خود در دو دسته‎ی متفاوت و در دو سوی شهر ساکن‎اند. بخشی از آن‎ها متعلق به خانواده‎های اصیل قمی هستند که بیشتر در دو محله‎ی معروف چهارمردان و آذر ساکن‎اند و دسته دیگر جماعت انبوه ترک‎زبانی هستند که به شکلی بسیار متراکم در محله‎هایی مثل نیروگاه و پایین راه‎آهن زندگی می‎کنند. فرهیختگان این دو جماعت اخیر غالبا در ادارات دولتی مشغول کارند و یا کاسبی‎‎های کوچکی را اداره می‎‎کنند اما جمعیت کثیر آن‎ها یا در فقر و عقب‎افتادگی شدید زندگی به سر می‎کنند و یا این که با کار در گاوداری‎های حاشیه‎ی شهر به امرار معاش می‎پردازند. محله‎ای مثل چهارمردان یا آذر، تراکم فشرده‎ای ست از کوچه‎های غالبا گلی بلند با عرضی بسیار کم در حدی که یک گربه به راحتی می‎تواند از بامی به بام دیگر بپرد. در کوچه پس کوچه‎های این محلات به جز روابط نامشروع مردانه، دار ودسته بازی و ناهنجاری‎های اجتماعی ناشی از عقب‎افتادگی فرهنگی و خصوصا فقر حضور کاملا ملموسی دارد. در محلات قرینه‎ی آن بزرگ‎ترین معضل اما زاد و ولد بسیار است و رهاشدگی فرزندان در کوچه و خیابان و زندگی در خانه‎هایی به غایت کوچک و ناجور. هنوز در این شهر و در این محلات به عنوان مرکز یک استان کلاس‎های چهل نفره تشکیل می‎شود و معلمی که تجربه‎ی چند سال تدریس در یک روستای پرت در حواشی اصفهان را دارد، با تدریس در مدارس این محله‎های شهر قم، عقب‎افتادگی فرهنگی آنان را وحشتناک توصیف می‎کند.
اما از میان جماعت روحانی و طلاب شهر نیز باید ه دو دسته‎‎ی درون آن توجه ویژه کرد.
نزدیک به ده هزار نفر از این طلاب مهاجرانی از کشورهای دیگرند که در میان آن‎‎ها می‎‎توان حتا طلبه‎‎ی امریکایی نیز یافت. خوش‎‎شانس‎‎ترین این طلاب خارجی توانسته‎‎اند در مراکزی چون معاونت برون مرزی صدا و سیما مشغول کار شوند و جدی‎‎ترین آن‎‎ها هم یا در مراکزی چون سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی مشغول تحصیل و فعالیت‎‎اند و یا به کشورهای خود بازگشته‎‎اند و به عنوان یک روحانی مشغول کارند. البته در میان اینان بوده‎‎اند طلابی که پس از بازگشت به کشور خود یا اساسا پیشینه‎‎ی تحصیل دینی خود در ایران را فراموش کرده‎‎اند و یا حتا در مواردی به اصطلاح نمکدان شکسته‎‎اند و در خدمت تبلیغ مذاهب و تفکرات دیگر برآمده‎‎اند. اما مهم آن که از همین جماعت حدود ده هزارنفری، نزدیک به هفت هزار نفر یا افغانی هستند و یا عراقی که شمار زیادی از آن‎‎ها از روی ناچاری به کسوت طلبگی درآمده‎‎اند و به وضعیت جدید زندگی خود عادت کرده‎‎اند. به هرحال درسی می‎‎خوانند و هرماه مبلغی به عنوان شهریه دریافت می‎‎کنند.
با حل مسئله‎‎ی عراق، اکنون شمار زیادی از طلاب عراقی، یا از روی احساس ناسیونالیستی و یا به خاطر اهمیت بیشتری که برای حوزه‎‎ی نجف قائل‎‎اند، باری بازگشت به کشورشان عزم جزم کرده‎‎اند. در میان دیگر طلاب خارجی هم که ذاتا به تحصیل علوم دینی علاقه‎‎مندند، هستند کسانی که قصد مهاجرت به نجف را دارند.
و اما اساسی‎‎ترین بخش این جماعت روحانی که تاثیرشان حتا در حاکمیت نیز بروز روشن دارد، اصطلاحا آیات عظام شهر قم هستند. شهر قم مثل همه‎‎ی شهرها ساختار اداری و مدیریتی کلاسیکی دارد اما در هیچ‎‎یک از شهرهای ایران چیزی به نام “بیوت” وجود ندارد. نقش اساسی در تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شهر قم به عهده‎‎ی همین بیوت است که حرف و نظرشان در حد یک حکم حکومتی نافذ است. بالاترین دامنه‎‎ی نفوذ بیوت را می‎‎توان در فشارهایی که به صدا و سیما می‎‎آورند برای نشان نداندن ساز دید و کوچک‎‎ترین نمونه‎‎ی آن را می‎‎توان در خود شهر قم یافت که خیابانی در مسیر مستقیم خود ناگهان به دو قسمت چپ و راست تقسیم می‎‎شود و پس از گذشتن از خانه‎‎ای بزرگ، دوباره به هم می‎‎رسد! هرچند از استقلال رای بیوت در برابر حاکمیت نسبت به گذشته کاسته شده اما هنوز هریک از جناح‎‎های قدرت برای شروع به هر اقدام نوینی تلاش می‎‎کنند تا نظر مساعد بیوت را تامین کنند. نمونه‎‎ی بارز آن دستور رهبری برای استان شدن قم بود که بلافاصله نیز انجام شد و بهره‎‎ی نمایان شهروندان قمی از این تغییر وضعیت مهم تا کنون تنها این بوده که قرار است حرم حضرت معصومه را نیز به سیاق مشهد گسترده کنند.
قم در فاصله‎‎ی ۱۲۰ کیلومتری پایتخت قرار داد اما شهر بی‎‎دفاعی ست چون هزار و یک متولی دارد. در این شهر مردمانی زندگی می‎‎کنند که خیلی چیزها را خودشان انتخاب نکرده‎‎اند. قم شهر بی‎‎دفاعی ست چون امور روزمره‎‎ی مردم عادی آن دردست مهاجرین است. قم شهر بی‎‎دفاعی ست چون هر ناراضی ایرانی سرمنشا نارضایتی خود را به این شهر منسوب می‎‎کند. قم شهر بی‎‎دفاعی ست چون با همه‎‎ی شهرهای ایران فرق می‎‎کند. قم شهر بی‎‎‎دفاعی ست چون پسران حاج حسین را دیگر نمی‎‎‎توان شمرد و هرجای آن را که نگاه می‎‎‎کنی تابلو زده‎‎‎اند ” سوهان حاج حسین و پسران”!

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top