وقتی دوربین از بالا، جنازهی مثله شده را بر قلهای پر برف به نمایش میگذارد گویی پیام قاتل را اعلام میکند که: ببینید من چه خدای بیرحم و در عین حال هنرمندی هستم! اما چرا؟
فیلم آدمبرفی
بر اساس رمانی از یو نسبو
کارگردان توماس الفردسن
سال ساخت ۲۰۱۷
لاله زارع : اگر جناییخوان باشید و خورهی رمانها و فیلمهای جنایی شاید خواندن رمان آدمبرفی اثر یو نسبو یا دیدن فیلمی که از روی همین رمان ساخته شده از نظر مضمون برایتان چندان هم هیجانانگیز بهنظر نیاید حداقل نه تا وقتی که آخرین صحنهی آن را نخوانده یا ندیده باشید!
فیلم آدمبرفی با تصاویری بدیع شروع میشود که کم از یک تابلوی زیبای نقاشی ندارد. بیننده بلافاصله وارد ماجرا نمیشود که برعکس گشت و گذاری خواهد داشت در اسلوی پربرف و مرموز آن هم با دوربینی که با فیلمبرداری دایان بیبی قاببندیهای هنرمندانهای از یک شهر یخزده را شکار کرده است. بعد اولین تصویرها شکل میگیرند. یک آدمبرفی با شال قرمز که در ادامهی فیلم محور اصلی یک پازل پیچیده میشود.
زنانی در اسلو کشته میشوند. همهشان در روزهای برفی. کاراگاه هری هول (نقش اصلی رمانهای جنایی نسبو) باید نخ متصلکنندهی این جنایتها را پی بگیرد تا به سرنخ برسد؛ به قاتل خونسرد و بیرحم. اما این نخ یا نشانهها تصادفی به دست نمیآیند.
قاتل خودش مایل است کاراگاه هول او را دنبال کند نه برای قدرتش در قساوت که برعکس برای تصویر کردن قتل به عنوان عملی هنرمندانه و قابل ستایش. تصویر زنی مثله شده که پیکرهاش در هم نریخته و اجزای بدنش به همان نظمی که از یک کالبد انسانی سراغ داریم روی برف با لکههای سرخ چیده شدهاند گواه این مدعاست. وقتی دوربین از بالا جنازهی مثله شده را بر قلهای پر برف به نمایش میگذارد گویی پیام قاتل را اعلام میکند که ببینید من چه خدای بیرحم اما هنرمندی هستم! اما چرا؟
هری هول دائمالخمر، تنها، تلخ و مایوس است. مایکل فسبندر با آن چهرهی متناقضش که همزمان بیرحمی و معصومیت را با هم در خود دارد انتخاب مطمئنی برای بازی این نقش بوده است. او خوابآلوده و منگ به دنبال قاتل میگردد. نشانهها را یکی یکی دنبال میکند و سرانجام با وجود اختلالات روانی بسیار به مدد هوش و جزئینگری غریزیاش به گره آخر میرسد و آن را میگشاید.
در کتاب البته زمان کافی برای پرداختن به جزییات بیشتری وجود دارد و گنجاندن آن همه جزییات که گاهی پیشداستانهایی برای معرفی عمیقتر شخصیتها هستند در یک فیلم دو ساعته عملاً ناممکن است و شاید برای همین است که دیدن این فیلم حتی از خواندن کتاب هم سختتر باشد و تمرکز بیشتری بطلبد. بمباران مخاطب با این همه جزییات کمی گیجکننده است و اگر مخاطب تازه اهل دیدن فیلمهای جنایی شده باشد شاید خسته و عصبانی شود. خواننده و فیلمبین حرفهای اما نه از این همه اطلاعات مسلسلوار که از پیجویی یک قتل زنجیرهای با همان الگوهای شناخته شده مایوس خواهد شد.
اگر آن قاببندیهای حرفهای یا بازی فسبندر را قلم بگیریم فیلم آدمبرفی دستاورد درخشان دیگری در گرهگشایی حداقل برای خورههای ژانر جنایی ندارد. ممکن است حتی از نیمههای داستان حدس بزنید قاتل کیست اما نباید عجله کنید. دلیل آن همه شکوه که قاتل در معرض نمایش گذاشته؛ آن قتلهای فجیع اما هنرمندانه که زنان را نشانه رفته در پایان فیلم معلوم میشود. در صحنهای که هری هول با قاتل رو در رو میشود و به او گوشزد میکند اشتباه کرده! تصویر آخر تکاندهنده است. گمان اشتباه و پافشاری بر آن فاجعهآفرین است و اگر کسی در چنین دامی بیفتد وای به احوالش! دیدن این فیلم به خاطر مضمون انسانیاش برای علاقهمندان ژانر جنایی جذاب خواهد بود.
برای خواندن مطالب ما میتوانید به کانال جناییخوانی در تلگرام مراجعه کنید.
بدون نظر