گفتوگوی هنینگ مانکل درباره جنایینویسی؛
چون جامعه تغییر میکند، من مطمئنم که داستان جنایی هم پوست خواهد انداخت. باید تاکید کنم که ژانر جنایی یکی از کهنترین ژانرهای ادبی است و اگر از من بپرسی چرا، به نمایشنامههای یونان باستان برمیگردم.
ترجمه از صالح رستمی
هنینگ مانکل از آن دست نویسندگانی است که وقتی آثارش را میخوانی، برای دوبار احساس حسرت میکنی. اول برای این حسرت میخوری که چرا زودتر او را نشناختی و زودتر دنیای ادبیات او را کشف نکردی و دوم برای آن که چرا شمع زندگی این نویسنده سوئدی زود خاموش شد. زَک او یِه نویسنده و روزنامهنگار سوئدی که اغلب آثارش مرتبط با هندوستان است، در مصاحبه زیر با هنینگ مانکل، از هند و آینده ادبیات پلیسی میپرسد. مصاحبه زیر در سال ۲۰۰۹ و قبل از سفر هنینگ مانکل به هند انجام شده است.
از اینکه دیگر دربارهی والاندر نمینویسی ناراحت نیستی؟
من از خداحافظی با والاندر ناراحت نیستم، اما میتوانم ناراحتی خوانندگان را بفهمم. میدانی، زندگی کوتاه است و چیزهای بیشتری برای نوشتن وجود دارد. باید توجه کنی که داستان جنایی تنها ۲۵ درصد از نوشتهها و کارهای ادبی من را تشکیل میدهد.
بگذار از هند بپرسم، چه چیزی دربارهی هند برایت جذاب است؟
وقتی به گاندی فکر میکنم، حس میکنم او از معدود کسانی است که تا ۵۰۰ سال دیگر هم دربارهاش حرف خواهند زد. در حالی که انسانهای زیادی فراموش خواهند شد. در طول این سالها من به واسطه خواندن حماسه مهابهارتا به هند نزدیکتر شدم، کتابی که تاثیر عمیقی روی من گذاشت.
سری «والندار» بنظر میرسد که متاثر از تغییرات دنباله دار جامعه بوده است. درسته؟
بیست سال پیش بود که اولین سری این مجموعه را نوشتم و در آن زمان اتفاقهای جالبی رخ داد. وقتی من شروع به نوشتن این مجموعه کردم متوجه شدم که جرم و جنایت به خاطر فروپاشیدن دیوار برلین و باز شدن دروازههای اروپا به سمت اروپای شرقی، در حال تغییر و تحول است. پیشتر جرم و جنایت در شهرهای بزرگ مثل استکهلم روی میداد اما حالا، تو حتی میتوانی توی یک دهکده کوچک مواد مخدر بخری. نگاه کن ایستد (ایستد شهری است که وقایع مجموعه والاندر در آن روی میدهد) کجاست، یک جای دور افتاده در جنوب سوئد، شهری که نزدیک مرز کشورهای اروپایی قرار دارد.
انتخاب شهر ایستد به عنوان مکان رمانهایت مُد شده.
آره، متاسفم که این را میگویم، اما امروزه داستانهای جنایی بدی توی سوئد نوشته میشوند، به خاطر این که نویسنده بدون هیچ دلیلی مکان رمانش را یک دهکده کوچک انتخاب کرده. اگر رمان شما در گوتلند بگذرد، فقط بخاطر این که تعطیلات را توی یک کلبه کوچک در گوتلند میگذرانید، باید بگم کار شما خیلی احمقانه است. جز یکی دو تا استثنا، اغلب داستانهای جنایی که در سوئد چاپ میشوند، آشغال اند.
بنظر شما در آینده داستان جنایی چه رخ خواهد داد؟
چون جامعه تغییر میکند، من مطمئنم که داستان جنایی هم پوست خواهد انداخت. باید تاکید کنم که ژانر جنایی یکی از کهنترین ژانرهای ادبی است و اگر از من بپرسی چرا، به نمایشنامههای یونان باستان برمیگردم. تراژدی مدهآ اورپید درباره چه چیزی است؟ داستان مادری که بچههایش را به خاطر حسادت میکشد. تفاوت داستانهای جنایی امروز با آن دوره این است که پلیس به آن اضافه شده.
چیزی وجود دارد که جنایی نویسان از آن درس بگیرند؟
نویسنده باهوش از قبل میداند که داستان جنایی مثل یک آینه میماند. آینهای که یک وسیله بسیار موثر برای نشان دادن تضادها در جامعه است، تضاد میان زن و مرد، تضاد میان رویا و حقیقت، تضاد میان فقیر و غنی و همچنین تضادهایی که درون خود ما وجود دارد.
داستان جنایی یک راه بینظیر و موثر برای قصه گویی درباره زندگی انسان است. حتما نباید قتل توش باشد. میتواند درباره یک جرم جزئی باشد. درام همیشه دربارهی درگیری و تضاد است. فقط یک نگاه به همین مهابهارتا بنداز، درباره چیست؟ منظور من این است: داستان جنایی آینهای برای نشان دادن چیزهاست.
میدانستی شخصیت پلیس تو ،کورت والاندر، در هند هم طرفدار دارد؟
هیچ ایده ای نداشتم. از طرفی وقتی به یک نمایشگاه کتاب در آرژانتین برای سخنرانی رفتم، انتظار داشتم که هیچ کسی نیاید. اما هزار نفر آمدند. انگار که والاندر حرف دل مردم را میزند. نگرانیهای او دربارهی اجرای قانون و توسعه مردم سالاری بنظر میرسد در آرژانتین مهم باشد. هر چه پیرتر میشوم، بیشتر میفهمم که والاندر شاید کسی باشد که مردم حس میکنند میتوانند با او حرف بزنند. چیز مهمتر دربارهی والاندر «سندرم دیابت» است. یک بار از یک دکتری پرسیدم آیا چیزی تحت عنوان «مریضی ملی» وجود دارد؟ و او هم گفت: «دیابت!» و خب، در رمان بعدیم والاندر به دیابت مبتلا شد و محبوبیت این شخصیت چند برابر شد. مردم واقعی دیابت میگیرند، در حالی که به مغز هیچ کسی خطور نمیکند که جیمز باند وسط یک صحنه اکشن بایستد و به خودش انسولین بزند. احتمالا والاندر یکی از محبوبترین مردم سوئد است و خب والاندر یک آدم واقعی نیست! یک بار پدر زنم، انیگمار برگمن، چند سال قبل از مرگش برگشت و به من گفت: «این والاندر لعنتی تو از من هم معروفتره!»
برنامه بعدیت چیه؟
میروم خانه و کتاب جدیدم را مینویسم. کتابی که توش از تجربههای خطرناکی که داشتم، خواهم نوشت. یحتمل یک سهگانه خواهد شد. همچنین میخواهم با خانوادهام وقت بگذرانم. باید بگویم خیلی خوشحالم که هنوز زنم دوست دارد که ببیندم.
برای خواندن مطالب ما میتوانید به کانال جناییخوانی در تلگرام مراجعه کنید.
بدون نظر