جمجمه جوان و بیتابوت دو رمان لاله زارع هستند که به فاصله یک سال روانه بازار شدهاند. شاید بهتر باشد پیش از پرداختن به هر رمان به شکل جداگانه درباره وجوه مشترک این دو رمان حرف بزنم تا خطوط کلی کار معلوم شوند.
جمجمه جوان/ بیتابوت
نویسنده: لاله زارع
نشر : هیلا، ققنوس
مهسا فروهر: هردو اثر لاله زارع در ژانر جنایی و زیر ژانر پلیسی – معمایی نوشته شدهاند. در هر رمان، داستان قتل متفاوتی طرح میشود اما وجه مشترک آنها روزبه افشار، کارآگاه جوان دایره دهم آگاهی تهران است که مسئول حل پروندههاست. در لابلای طرح این دو معما ما به آهستگی شخصیت این پلیس جوان را هم میشناسیم. به طوری که در جلد دوم تقریباً میدانیم او از چه گذشتهای آمده و مهمترین خصوصیات فردیاش چیست. نویسنده به خوبی در هر جلد جیرهای مختصر از زندگی افشار برای خوانندگانش کنار گذاشته تا آنها را با جلدهای بعدی به دنبال افشار و سرنوشتش بکشاند. سرنوشتی که خودش لایههای تاریک و دردناک زیادی دارد.
یک پلیس ایرانی ایرانی
در کنار افشار، کارآگاه بهمنی قرار است نقش متعادلکننده را بازی کند. آنها دو وجه متفاوت با هم دارند. روزبه افشار شخصیتی درونگرا و منزوی دارد، در حالیکه سروان بهمنی، شخصیتی برونگرا، شاد و اجتماعی است.آنها مانند دو قطب مخالف یک آهنربا هستند. اگرچه قرار دادن دو شخصیت متضاد در کنار هم کار تازهای به شمار نمیرود و لاله زارع از این لحاظ چندان نوآوری خاصی نداشته اما شاید بتوان نوع نگاه دو مامور دایرهی جنایی به حل پروندهها را از ویژگیهای برجستهی کارهای او بهشمار آورد.
بهمنی نماینده واقعی پلیسهای ایرانی است. همانهایی که همهمان توقع داریم اینجا و آنجا ببینیم. همانها که عاشق بازجوییهای فنی تخصصی با مشت و لگد هستند.
افشار اصرار دارد معمای قتلها را با تکیه بر نظام فکری خاص خودش و تحلیلهای ذهنی حل کند چیزی که در اداره پلیس ایران نه اینکه نباشد اما چندان مرسوم و رایج نیست. در مقابل بهمنی نماینده واقعی پلیسهای ایرانی است. همانهایی که همهمان توقع داریم اینجا و آنجا ببینیم. همانها که عاشق بازجوییهای فنی تخصصی با مشت و لگد هستند.
باید دید آیا نویسنده از تقابل این دو شخصیت هدف خاصی را دنبال میکند یا صرفاً خواسته جنبه تزئینی جالبی به کارهایش بیفزاید. هرچند نگاهی به ساخت شخصیتی دیگر آدمهای قصهها نشان میدهد لاله زارع تلاش دارد شخصیتهای جالب و ماندگار بسازد. مثلاً اینکه نویسنده به نحوی درباره مکنونات قلبی،کمبودها، حسرتها و زوایای شخصیتی شخصیتها، پرداخته که خواننده حتی میتواند برای قاتل نیز همدردی کند.
تهران نوآر
بستر جغرافیایی که دو رمان در آنها روایت شده است تهران معاصر است. در جمجمه ما به قلب تاریخی پایتخت سفر میکنیم. شاید خواندن رمانی با فضای تهران برای ساکنان این شهر دلنشینتر باشد تا برای من که چندان آشنایی خاصی با این مناطق ندارم اما در هرحال فضاهایی که ساخته شدهاند به فهم بیشتر ماجرا کمک میکنند و مانعی بر سر آن نیستند. در بیتابوت هم دوباره با بافت قدیمی شهر سر و کار داریم و البته حومهها و شمال شهر تهران. حال و هوای وهمآلودی که در بیتابوت است جذابتر از کار درآمده و معلوم است نویسنده با اعتماد به نفس بیشتری راجع به لایههای زیرین تهران دست به روایت زده است.
از دیگر ویژگیهای مثبت مشترک در هر دو رمان میتوان به ایجاز آنها اشاره کرد که باعث خوشخوان شدن هر دو رمان شده است. همچنین نویسنده تلاش کرده در کنار طرح و بسط یک معمای جنایی، جنبههای اخلاقی مستتر در آن قتل را هم واشکافی کند. جنبههایی کاملاً ایرانیزه شده و مختص جامعهی ایران.
ناموس زیر اتاق خواب
در جمجمه جوان داستان از جایی شروع می شود که در پی گود برداری از یک ساختمان قدیمی در خیابان مروی، جمجمهای بر سر چنگک لودر از دل اتاق خواب خانه بیرون میآید. شروعی ترغیبکننده برای مخاطبی که تصمیم دارد یک رمان معمایی بخواند. داستان مظنونان زیادی ندارد. در واقع تنها یک مظنون دارد: همسر مقتول! زنی زیبارو که پدر مقتول معتقد است او به خاطر خیانت و بیوفایی شوهرش را کشته است. پرونده ده سال در دایره جنایی حل نشده باقی مانده تا کارآگاه افشار سر میرسد. یکی از محورهای اصلی داستان به قضاوتهای ناعادلانه و حرف حرفکهایی میپردازد که پشت سر یه زن جوان، زیبا و مجرد وجود دارد.
همچنین تاثیر رسانه در زمان پیدا شدن استخوانها و دامن زدن به موضوعات مختلف از جمله جذام و حتی سیاسی کردن قضیه نقشی جذاب در داستان ایفا میکند و در نهایت این سوال را پیش میآورد که زندگی ما ایرانیها چقدر بر اساس این مسائل حاشیهای ساخته شده است؟
شاید مدت زمان طولانی پنهان ماندن قتل و تلاش مجدانهی قاتل یا قاتلان برای کشف نشدن راز کثیفی که پشت آن پنهان مانده است (ده سال) به خوبی بگوید که زندگی ما تقریباً بر پایه همین حرفها ساخته شده و پیش میرود به حدی که حاضریم ده سال از عمرمان را برای پنهان کردن یک راز در رنج و بدبختی بگذارنیم.
اما انتظاری که در جمجمه جوان چندان برای مخاطب برآورده نمیشود باز نشدن علت واقعی قتل در رمان است. شاید بهتر بود لاله زارع روی این بخش وقت بیشتری بگذارد. این سوال وجود دارد که آیا ممیزیهای اداره ارشاد باعث ماجرا بوده یا خود نویسنده نتوانسته از پس واشکافی ماجرا به خوبی بربیاید؟
حل معما از هیچ
در سرویس بهداشتی یکی از ایستگاههای راه آهن جنازهی مثله شدهی زنی در چمدان پیدا میشود. تنها سرنخ سروان افشار یادداشتی است پیچیده در پارچهای سبزرنگ که در چمدان قرار دارد. بیتابوت هم به مانند جمجمه جوان شروعی جذاب دارد و شاید بتوان گفت نویسنده با خودش رقابتی راه انداخته که آیا میتواند از هیچ یک معما را حل کند یا نه؟
اگر در جمجمه جوان محور اصلی داستان قضاوت و ناموس بود، بیتابوت درباره خرافات و امیدهای پوچ است. این رمان به واشکافی ذهن سرخورده و ماتم زدهی جوانانی می پردازد که تنها دستاوردشان در زندگی غم و حسرت است و بس. توهماتی که سعی در ساختن آن داریم تا مرهمی بر روی ذهن و جسم خستهمان بگذاریم تا شاید آرام و قرار بگیریم.
لاله زارع سعی کرده بیطرفانه جامعه خرافاتزده را روایت کند و نشان بدهد چطور وقتی همهی ایرانیها از هر قشر و طبقهای از همهچیز و همهجا ناامید شدهاند تصمیم گرفتهاند خوشبختیشان را در امور ماورایی جستجو کنند.
بیتابوت علاوه بر جنایی و معمایی بودن دارای جنبههای تریلر و دلهره آور نیز هست که نویسنده به خوبی از پس آن بر آمده است و شاید بتوان امیدوار بود در جلدهای بعدی تحرک بیشتری از افشار و همکار درشتجثهاش بهمنی در رمانها ببینیم و هیجان بیشتری تجربه کنیم.
برای خواندن مطالب ما میتوانید به کانال جناییخوانی در تلگرام مراجعه کنید.
بدون نظر