خوابگرد

مترجمِ خائن، مترجمِ مرده‌شور و مترجمِ گربه‌شور!

رضا شکراللهی: دیروز، ۳۰ سپتامبر برابر با ۹ مهرماه، روز جهانی ترجمه بود. از سال ۱۹۵۳ این روز را به افتخار سنت جروم، که انجیل را ترجمه کرد، جشن می‌گرفتند، اما به پیشنهاد فدراسیون بین‌المللی ترجمه، از سال ۱۹۹۱، این روز وجه بین‌المللی و جهانی پیدا کرد. به همین مناسبت، دوست قدیم و نازنینم مسعود سالاری یادداشتی را برای خوابگرد فرستاده است که در ادامه می‌خوانید.

من فقط این را به این جستار اضافه کنم که بنا به نظریه‌ی آذرتاش آذرنوش، تا حدود هزار سال پیش، ترجمه فقط به نقل و بیان از زبانی به بیان دیگر محدود نبود؛ تفسیر و شرح مطلب نیز بخشی از کار مترجم در سده‌های نخست قمری شمرده می‌شد، که در دربار حاکمان و هم در میان دانشمندان رواج داشت. از سده‌ی چهارم به بعد، به‌مرور، ترجمه فقط به همان نقل و بیان از زبانی یه زبان دیگر اطلاق شد و دیگر به کار تفسیر و شرح متن ترجمه نگفتند. در ایران امروز، گسترش امکانات فنی (اینترنت، ابزارهای مدرن و…) در کنار نیازهای اقتصادی (شغلی) و اجتماعی (وجهه) به اضافه‌ی نیاز روزمره‌‌ی مخاطب که سرعت دریافت اطلاعات برای او بسیار مهم‌تر از مسائل دیگر است، موجب پدید آمدن نوعی ترجمه در حد فاصل ترجمه‌ی رسمی و ترجمه‌ی ادبی شده که، از نظر کیفی، من آن را مدل «گربه‌شور» می‌نامم. هم‌چنان‌که مسعود سالاری نیز در بند پایانی این جستار اشاره کرده است، نمونه‌های فراوانی از ترجمه‌ی مدل «گربه‌شور» را می‌توان در انبوه مقالات و کتاب‌های اینترنتی و هم در مجلات و آثار برخی ناشران رسمی دید و با مرور آن‌ها عذاب الیم کشید!

مسعود سالاری:

مسعود سالاری

«ترجمه‌ی ادبی» یعنی برگردانِ متون آفرینشی (رمان، شعر، …) و «ترجمه‌ی رسمی» یعنی برگردانِ متون و اسناد رسمی (شناسنامه، سند زمین، …) از زبان «مبدأ» به زبان «مقصد». هر دو نام ترجمه دارند اما حساب‌شان را باید از هم جدا کرد. اساساً شاید بتوان گفت که تنها وجه اشتراک «مترجم ادبی» و «مترجم رسمی»، به جز نام «مترجم»، تنها «زبان‌دانی» و توانایی آن‌ها برای یافتن برابرنهاد در زبان مقصد یا همان «گزاردنِ» متن است. باقی همه تفاوت است.

در نگاه نخست باید گفت انگار عنصر «امانت‌داری» یا «وفاداری» به متن اصلی (که در برابر «خیانت» قرار می‌گیرد) وجه مشترک این دو نوع ترجمه را شکل می‌دهد. اما ماهیت و خویش‌کاری امانت‌داری در این دو نوع ترجمه با هم فرق دارد. در این زمینه، در زبان‌های گوناگون ضرب‌المثل‌هایی برای توصیف ترجمه و مترجم وجود دارد که بعضی از آن‌ها از حوزه‌ی زبانی و مکانی گویش‌وران آن زبان‌ها خارج شده و جهانی شده‌اند. مثلی هست که می‌گوید «ترجمه مثل زن است؛ یا زیبا و خیانتکار است یا زشت و ‌وفادار.» این مَثَل که ریشه‌ی فرانسوی دارد و به فرهنگ‌های دیگر راه یافته و نیز مَثَل‌ها و گزاره‌های دیگرِ شبیه به این، ناظر است به همان عنصر امانت در ترجمه‌ی ادبی.

تعبیر «زیبای خیانتکار» را نخست ژرژ مونن[۱] فرانسوی برای توصیف یک متن شیوا و رسا ولی دور از متن مبدأ به کار برد و آن را فراگیر کرد. کلر پاسکال[۲] در کتاب روح زبان‌ها[۳] گفته‌ی مونن را چنین نقل می‌کند: «این‌ها (این گونه ترجمه‌ها) مرا به یاد زنی در شهر تور[۴] می‌اندازند که خیلی دوستش داشتم. هم زیبا بود، هم بی‌وفا.»

ضرب‌المثل ایتالیایىِ «مترجم خائن است»[۵] هم در مورد مترجم ادبى مصداق دارد، زیرا به ورود مترجم ادبى به ماهیت متن اشاره دارد. این ضرب‌المثل از یک سو اغراق‌آمیز و بدبینانه است زیرا بیشتر در مورد مترجمانى به کار می‌رود که نسبت به متن مبدأ به حد کافى وفادار نمى‌مانند. اما از سوی دیگر، ایهامی تعمدی دارد برای آن که نشان دهد مترجم ادبى تا چه اندازه مى‌تواند در متن اصلی دخل و تصرف کند. در واقع انگار «خائن بودن» لازمه‌ی «مترجم (خوب) بودن» است. یعنی مترجم ادبی باید خائن باشد، در غیر این صورت مترجم خوبی نیست. یا به بیان دیگر، کار مترجم ادبی در اصل خیانت است.

ترجمه‌شناسان ادبی و نظریه‌پردازان مکاتب ترجمه در موضوع امانت‌داری رویکردهای گوناگونی را، از اعتقاد کلاسیک به دقت و امانت‌داری کامل تا نفی آن یا نمود آن، به شکل مؤلفه‌های دیگر بیان کرده‌اند. ژواکیم دوبله[۶] نویسنده‌ی قرن شانزدهم فرانسه، در کتاب معروف خود «دفاع از زبان فرانسه و تنویر آن»[۷]، مترجمانی را که «شکوه» متن اصلی را از بین می‌برند «خیانتکار» نامید.[۸] اما در زبان‌شناسی مکتب پراگ که بر «پیام‌رسانی» زبان تأکید دارد، امانت‌داری ترجمه هم بر همین مبنا تعریف می‌شود. رومن یاکوبسن، زبان‌شناس این مکتب معتقد است که مترجم پیامی را که از منبعی درمی­یابد، ثبت و منتقل می­کند. در این معنا، امانت‌داری در ترجمه‌ی ادبی بیش از هر چیز عبارت است از حفظ «پیام» متن ادبی زبان مبدأ در هنگام انتقال به زبان مقصد. از میان متأخران نیز هانری مشونیک[۹]، ترجمه‌شناس فرانسوی که خود عنوان «ترجمه‌شناسی»[۱۰] را برای این دانش نمی‌پسندید، رویکردی شاعرانه به ترجمه دارد و معتقد است آن‌چه مترجم باید از متن اصلی حفظ کند، موسیقی، ضرب‌آهنگ و مؤلفه‌های این‌چنینیِ کلام است و واژه و معنا به نوعی تالیِ این مؤلفه‌ها هستند.

همه‌ی نظریه‌ها و رویکردهای زبان‌شناختی و ترجمه‌شناختیِ ادبی به کیفیت آفرینشگری در ترجمه‎ی ادبی توجه دارند، چرا که ترجمه‌ی ادبی خود گونه‌ای آفرینشگری است. هر کدام از مکاتب ترجمه‌شناسی، زمانی که در مورد ترجمه‌ی ادبی سخن می‌گویند، کمابیش یک پیش‎فرض آشکار یا تلویحی دارند و آن این که مترجم در هنگام برگرداندن گزاره‌های زبانی متن مبدأ، مشغول آفرینشگری در متن مقصد هم هست. در واقع، مترجم هم نوعی نویسنده است و لذا آن طور که پیر بوردیو[۱۱] می‌گوید، صاحب «مجموعه‌‌ی عادت‌ها» یا habitus ویژه‌ی خود است. این تعبیر بوردیو، که در ظرف عینی‌گرایی و نگاه اوبژکتیو ویژه‌ی خودِ او بیان شده، سویه‌ی عمل‌گرایانه و واقع‌نگرانه‌ای دارد. بنا به این رویکرد، مترجم ادبی فردی عمل‌گرا و عینی‌نگر است و تنها یک دستگاه ترجمه یا ابزار مجازی هم‌چون نرم‌افزارها و وبسایت‌های مخصوص ترجمه مثل مترجم گوگل نیست. او کسی است که مانند نویسنده، اما به شیوه‌ی خود، در متن مداخله می‌کند و بر آن اثر می‌گذارد. به عبارت دیگر، مترجم ادبی هم مانند نویسنده‌ی متن اصلی، در انتخاب کلمات و ساختارهای نوشته‌اش، سلیقه، دانش، عادات، معیارها و تجربه‌های شخصی و حرفه‌ای ویژه‌ای دارد که ممکن است الزاماً با habitus نویسنده هم‌خوانی نداشته باشد.

به همان میزان که مترجم ادبى نقش آشکارکنندگى، شفافیت و افشاگرى دارد، مترجم رسمى رازدار و محافظه‌کار است. مترجم ادبى باید به کنهِ اثر مبدأ اشراف داشته باشد و بهتر است که شأن نزول و شرایط پدیدارى آن را بداند و براى همگان فاش کند. درست برعکس او، مترجم رسمى نه وارد چیستى و چرایى متن مى‌شود و نه وارد نتیجه و تبعات آن. اگر هم بر حسب اتفاق در جریان آن قرار گرفت، حق افشاى آن را ندارد؛ نه از نظر قانونى، نه از نظر اخلاق حرفه‌ای و نه از نظر اصول و پرنسیپ‌های انسانى از قبیل رازداری، آبروداری و نظایر این‌ها. او چون حق ورود به ماهیت متن را ندارد، نمى‌تواند در مورد نویسنده‌ی متن، افراد ذی‌نفع یا دخیل در آن و اعمال و پیشینه‌ى آن‌ها داورى کند. مترجم ادبی می‌تواند بیرون از کار ترجمه‌ی خود، نسبت به نویسنده‌ی اصلی، نقد و موضع‌گیری داشته باشد و این چیزی است که می‌تواند پیش یا پس از کار ترجمه صورت پذیرد. او حتا حق دارد درباره‌ی شخصیت‌های واقعی در ژانرهای ادبیِ مستند، تاریخی، خاطره یا خودزندگی‌نامه اظهار نظر کند. اما مترجم رسمی به طور مؤکد از این کار منع می‌شود.

در متن سوگندنامه‌ی مترجمان رسمی در هر کشوری، علاوه بر «امانت‌داری»، بر «رازداری» نیز تأکید شده و مترجم از خیانت منع شده است. متن سوگندنامه‌ی مترجمان رسمی ایران چنین است:

«به خداوند متعال سوگند یاد می‌کنم که در امر ترجمه قلم و زبان خود را جز به راستی و حقیقت به کار نبرم و در سِمَت مترجمی رازدار و امین باشم.»

منظور از «خیانت» در امانت، ورود او به درون‌مایه و ماهیت سند و تغییر آن برای منفعت شخصی یا هر علت دیگری است. منظور قانون‌گذار از رازداری نیز پرهیز از افشای محتوای متن نزد افراد بی‌صلاحیت است. نزدیک به همین مضمون هم در متن سوگندنامه‌ی کارشناسان مترجمی رسمی دادگستری فرانسه وجود دارد. مترجم فرانسوی سوگند می‌خورد که در هنگام ترجمه، «شرافت» و «وجدان» داشته باشد. او باید از «فاش کردن» دانسته‌هایی در مورد ذی‌نفعان که در اختیارش قرار می‌گیرد خودداری کند و آن‌ها را برای مقاصد شخصی به کار نبرد.

هویت نویسنده‌ی نوشتار رسمی هم از اساس فاقد هرگونه اهمیت و اعتبار است، یعنی مثلاً به هیچ روی مهم نیست که شناسنامه را چه کسی نوشته یا ترجمه کرده. اما نام فردِ دارنده‌ی شناسنامه اهمیت بسیاری دارد، چون سند در تعلق انحصاری اوست. شناسنامه یک کلیشه است که فردی گمنام آن را نوشته و با نوشتن نام یک فرد در آن، به طور انحصاری از آنِ او می‌شود و برای هیچ‌کس دیگری استفاده ندارد. مترجم شناسنامه هم به نوعی گمنام است، زیرا فقط عنوان رسمی او در دستگاه قضایی اهمیت دارد. هرچند ممکن است از نظر حرفه‌ای، تجربه و کیفیت کارش از بقیه مترجمان بهتر یا بدتر باشد.

یک قصه یا رمان، نویسنده‌ای دارد که باید شناخته و هویت فکری‌اش دانسته و فهمیده شود. آدم‌های داستان معمولاً خیالی هستند و رازشان آشکار و دنیایشان فاش می‌شود. به همین شکل، مترجم ادبی نیز که به نوعی آفرینشگر همان داستان در زبان دیگری است باید شناخته شود، زیرا حتا اگر نامی از او برده نشود، اثری از رفتار و عادت ترجمه‌ی خود بر جای می‌گذارد. این را مقایسه کنید با مترجم رسمی که کارش نباید متفاوت از عرف باشد و بهتر است که رد پای شخصی در کارش دیده نشود. او در بهترین حالت باید همانند بقیه‌ی همکارانش برای کار خود مناسب‌ترین دایره‌ی واژگانی و کلیشه‎های ترجمه‌ی رسمی را به کار بگیرد. در حالی که مترجم ادبی برای نشان دادن مهارت‌های خود از قبیل گزینش واژه‌ها و گزاره‌ها، آزادی نزدیک به مطلق[۱۲] دارد، مترجم رسمی آزادی بسیار محدودی دارد و مهارت او در یافتن برابرنهادهای هرچه درست‌تر و به‌جا‌تر برای واژگان و گزاره‌های تخصصی (اغلب در زمینه‌ی حقوقی) خلاصه می‌شود.

مترجم ادبی گرچه می‌تواند سفارش ترجمه هم بپذیرد، در انتخاب متن برای ترجمه آزاد است. ساز و کار انتخاب متن ادبی برای ترجمه در کشورهای مختلف با یکدیگر متفاوت است، اما آزادی انتخاب برای مترجم ادبی به طریق اولی در همه جا وجود دارد. حکایت جبر و اختیار در ترجمه‌ی متن برای مترجم رسمی متفاوت است، زیرا، درست برعکس، حیات شغلی او به سفارش وابسته است. مترجم رسمی گرچه در رد یا قبول سفارش تا حدودی آزادی انتخاب دارد، اما در انتخاب خود متن برای ترجمه، تنها از طریق سفارش شخصی یا دستور و مأموریت اداری می‌تواند عمل کند.

«مترجم مرده‌شور است!» این ضرب‌المثل صنفی در فارسی بیشتر ناظر است به خویشکاری مترجم رسمی. درست مثل مرده‌شور (همان مرده‌شوی) که در عوض دستمزد، جنازه را برای دفن حاضر می‌کند بی آن که نام و نشان و جایگاه صاحبِ کالبد در زمان حیات برایش مهم باشد، مترجم رسمی هم شغلش ترجمه و آماده کردن متن برای استفاده در زبان مقصد است بی آن که منشأ متن و مورد استفاد‌ه‌ی آن برایش اهمیت داشته باشد. او «کارشناس» دادگستری در زمینه‌ی زبان است. یعنی همان‌ گونه که کارشناس پزشکی، ورزشی و غیر این‌ها در زمینه‌های تخصصی خود نظر می‌دهند و به دستگاه قضا برای قضاوت، تصمیم‌گیری و حکم دادن کمک می‌کنند، مترجم رسمی هم یکی از بازوهای کمکی مقامات قضایی یا مسئولان رسمی است. هر چه او ترجمه می‌کند، چه شفاهی[۱۳] چه کتبی، برای قاضی یا دیگر مقامات رسمی قابل قبول است. اما از سوی دیگر چون از دخول به ماهیت متن منع شده، ارزش متن یا تولیدکننده‌ی آن برایش هیچ اهمیتی ندارد.

عنوان «مترجم رسمی» یا «سوگندخورده»، که مقامات رسمی به فردِ معتمدِ خود می‌دهند، او را از مترجم ادبی متمایز می‌کند. مترجم ادبی رسمیت تعریف‌شده یا حکومتی خاصی ندارد، گرچه ترجمه می‌تواند شغل اصلی و اعلام‌شده‌ی او باشد. به تعبیر دیگر، مترجم ادبی عنوانی نیست که تعریف اداری داشته باشد. حداکثر می‌تواند تعریفی باشد بر اساس قراردادی نانوشته میان مترجم و مخاطب او و در رسمی‌ترین حالت، میان مترجم و ناشر متن یا ارباب رسانه. شغلی خودخوانده است که لزوماً به مدرک رسمی و دانشگاهی نیاز ندارد و تکیه‌اش بر دانش، تجربه و اندوخته‌های فکری در حوزه‌ی زبان و ادبیات است.

طبعاً مترجم ادبی می‌تواند با توسعه‌ی دامنه‌ی واژگان و آشنایی با نحو ویژه‌ی متون حقوقی، مترجم رسمی هم باشد، اما هر مترجم رسمی الزاماً و به راحتی قادر به ترجمه‌ی ادبی نیست. مترجم ادبی در عین کار ترجمه، مشغول آفرینشگری هم هست. بنابراین اگر بخواهد مدارک رسمی را ترجمه کند، نیاز چندانی به قوه‌ی خلاقه ندارد و تنها باید قاموسی را از بَر و کلیشه‌هایی را رعایت کند. از این رو، در حالی که «واجد شرایط بودنِ» مترجم رسمی با استانداردهای فنی و اداری سنجیده می‌شود، توانایی مترجم ادبی را تنها باید نزد منتقد ترجمه و مخاطب آن محک زد.

جرج بارو[۱۴]، سفرنامه‌نویس بریتانیایی در قرن نوزدهم، ترجمه را در بهترین حالت یک «پژواک» می‌داند. این پژواک در ترجمه‌ی ادبی به نوعی یک اثر بازآفرینی شده است، در حالی که در ترجمه‌ی رسمی انعکاس دقیق‌تر همان چیزی است که در نوشتار مبدأ آمده است. ترجمه‌ی ادبی به جانمایه‌ی نوشتار اصلی نزدیک‌تر است، در حالی که ترجمه‌ی رسمی تنها به واژه‌ها و دلالت آنها وفادار می‌ماند. خلاصه آن که، ترجمه‌ی ادبی گزاردنِ روح یک نوشتار آفرینشی است، چون ادبیات چیزی جز روح دادن به واژه‌ها نیست. اما ترجمه‌ی رسمی برگردانِ معناییِ صورت یک متن اداری خالی از روح و زیبایی است. از همین روست که ادبیات جهان را تنها با واژه‌نامه و نرم‌افزار، آن گونه که شوربختانه این روزها در ایران باب شده، نمی‌توان بازنمود. در پس لغت‌نامه‌ها و گوگل‌ترنسلیت‌ها و ویکی‌پدیاها، اندوخته‌ای از سواد و تجربه هم باید مدد کند تا در زبان فارسی حاصلی درخور از متن ادبی مبدأ به دست آید. وگرنه گاه برای درک زیبایی و شاید حتا برای فهم ساده‌ی متن مبدأ، صرفه با آموختن و خواندن زبان اصلی است تا خواندن جملات نازیبا و نامهفوم بعضی از مترجمان فارسی.

۱-  Georges Mounin
۲ – Claire Pascal
۳ – L’esprit des langues
۴ – Tours

[۵] – «Traduttore, traditore»

۶ – Joachim DU BELLAY
۷- Défense et illustration de la langue française
۸- «Mais que dirai-je d’aucuns, vraiment mieux dignes d’être appelés traditeurs que traducteurs? vu qu’ils trahissent ceux qu’ils entreprennent exposer, les frustrant de leur gloire…» («اما از این دسته که بیشتر لایق نام خیانتکارند تا مترجم چه بگویم؟ آنها کسانی را که می‌خواهند شکوه اثرشان را به نمایش بگذارند، ناامید می‌کنند»).

[۹]– Henri Meschonic

[۱۰] – Traductologie

[۱۱]– Pierre Bourdieu

[۱۲]– می‌گویم آزادی «نزدیک» به مطلق زیرا ویراستار نیز گاهی در تغییر متن ترجمه نقش دارد.

[۱۳]– ترجمه‌ی شفاهی که اغلب به طور همزمان انجام می‌شود، یکی از پربسامدترین انواع ترجمه‌ی رسمی است، اما در ترجمه‌ی ادبی کاربرد خاصی ندارد. مورد نادرِ آن زمانی است که مترجم ادبی، برگردان متنی را برای شرکت‌کنندگان در یک نشست ادبی یا شب شعر قرائت می‌کند.

[۱۴] –  George Borrow