سوسن تقوایی
درآمد:
زبان از آن رو که محمل و مرکب اندیشه است، عنصری است که در تمام قالبهای نگارشی اهمیت زیادی دارد. این عنصر در داستان از آن جهت که قالبی ذوقی و انشایی است، اهمیت بیشتری مییابد. خوانندهی داستان، در وهلهی اول، داستان را جهت انبساط خاطر، انگیزش احساسات، تفریح و تفنن میخواند؛ لاجرم برایش فرق دارد که روح و معنای قصه را بر چه مرکبی دریافت کند؛ اسبی کهر، استری چموش یا خری لنگ.
انواع زبان:
زبان داستان ممکن است به یکی از شکلهای زیر باشد:
شاعرانه، عامیانه، ساده نزدیک به زبان گفتار، فاخر یا تلفیقی، بومی.
زبان شاعرانه، دیریاب است و خواننده چون درگیر سجعها و جناسها و آرایهها میشود جز در مواردی معدود وجهی ندارد.
زبان ساده، معمولاً خشک است و از غمازیها و طنازیهای روحنواز بیبهره.
زبان فاخر: ثقیل و پر طنطنه و طمطراق است و خواننده را در پیچ و واپیچهای تعقیدها و تکلفات کلامی گیر انداخته، وی را از معنا دور میکند.
زبان بومی: خاص است و فقط در ژانر خودش مینشیند.
زبان داستان میتواند بنا به اقتضای موقعیت، تلفیقی از همهی زبانها باشد.
توانمندیهای زبانی
نویسنده برای اینکه اثری خواندنی و دریادماندنی خلق کند، لازم است علاوه بر ذهن خلّاق و قصهگو، از یکسری توانمندیهای زبانی که ذیلاً برمیشماریم برخوردار باشد.
ـ گنجینهی واژگان غنی
ـ ذهن موسیقایی
ـ سلیقهی خاص و ذوق ادبی
ـ تسلط بر زبان
ـ روح طناز و غماز
ـ نکتهسنجی و ریزبینی
ـ جسارت در انحراف از زبان معیار و ارتکاب هنجارشکنی.
ـ و…
نویسنده با داشتن ویژگیهای فوق، میتواند با استفاده از امکانات زبانی، دست به گزینش و چینش مطلوب کلمات بزند، ترکیبهای تازه بسازد و پیشنهادهای تازهای برای زبان داشته باشد. با توجه به هارمونی، در زنجیرهی کلام، موسیقی درونی خلق کند و با جرئت و جسارت از قوانین عدول کند و اثری را خلق کند که از لحاظ ارزشهای زبانی با روح و ذات قصه برابر باشد.
ویژگیها و ظرافتهای زبانی
«لبخوانی» از جمله آثاری است که در آن به صورت و معنای قصه توجه کافی شده است. قصهها همچنان که چارچوب ساق و سالمی دارند، از ظرافتهای زبانی نیز بهرهمندند. فیالواقع، زبان در لبخوانی علاوه بر داشتن وجه مرکبیت، آرایه و پیرایه است. نویسنده با شگردهای خاص خود به زبانِ داستان چاشنیهایی را داده و ملاحتی بخشیده که در یاد خواننده میماند.
ذیلاً به ذکر برخی از ویژگیهای زبانی لبخوانی میپردازیم:
ـ نثر جاندار با آرایهی جانبخشی
در لبخوانی، با استفاده از آرایهی جانبخشی، اسنادهای مجازی و تشبیههای غیرجاندار به جاندار، زبان داستان، زنده و پویا شده است.
فعلهای حرکتی
نویسنده با استفاده از فعلهای حرکتی به جای فعلهای ایستا، تشبیهها و استعارههایی که در آن مشبه غیرجاندار و مشبهبه جاندار است، دست به خلق زبانی زنده و سترگ زده است: «و بدانی آن چیزی که دارد میرقصد، یک نخل فرتوت است»(ص۹).
در محور جانشینی کلمات میتوانست به جای میرقصد، فعل تکان میخورد یا حرکت میکند بیاید؛ اما نویسنده با آوردن فعل میرقصد، حرکتی ارادی و آگاهانه را به جمله تزریق کرده که موجب پویایی زبان شده است.
«تصویرها توی هم میروند اتوبوسهای کنار جاده بر سقف آسمان راه میروند»(ص ۱۷) : اسناد مجازی «درختها به رقص میافتند»(ص ۱۷)
بحران و فعلهای کوبشی
بحران: در جاهایی که قصه به یک بحران میرسد، نویسنده با استفاده از فعلهای کوبشی، جملات کوتاه و ضرباهنگ تند بحران را نشان میدهد؛ چون که خواننده حس میکند در بحران با راوی و با آدم قصه شریک است و حس اضطراب و صدای نفسنفسزدنهای شخصیت در گوش خواننده میپیچد. به این تکهها توجه کنید:
«رقص گرفتم. گر گرفتم. آن طورکه میخواستم، نمیسوختم، ولی میرقصیدم. دور خودم. توی خودم. به آتش دست میزدم. به خودم. آتش پنجه میکشید، به بالا، به پایین. دستم را گرفته بود و با هم میچرخیدیم. از من فراتر میرفت. بزرگتر میشد و تنم را پخش میکرد توی هوا»(ص ۲۹).
ایجاز و اطناب
ایجاز و اطناب، به تناسب و اقتضای موقعیت، نثر لبخوانی را پخته وسخته کرده است. اطنابهای هنری نیز همچون ایجاز در زینتگری نثر دست دارند.
نمونههای اطناب
– جاده توی کوه پیچ میخورد و میرفت بالا. جاده توی کوه پیچ میخورد و میرفت پایین(ص ۲۳).
در نمونههای بالا بخشهایی از جمله میتوانست به قرینهی لفظی حذف شود. جاده توی کوه پیچ میخورد و بالا، پایین میرفت؛ اما نویسنده با تکرار جمله، حس و حال پیچخوردن را در شیب و نشیب جاده را تداعی میکند.
ـ میتوانم دوبرابر بیشتر زنده باشم و دوبرابر بیشتر بمیرم(ص ۱۷).
ـ ویرم گرفته بود تکه گوشتی، استخوانی از جاییش بکنم و بخیه بزنم به پیشانیاش. بشود گاو شاخدار، بشود اسب تکشاخ.
ـ رویا دم گرفته بود، بالا میرفت، پایین میآمد، بازی میکرد.
در مثال فوق میشد فعل را یکی کرد و به جای دو جمله یک جملهی بالا و پایین میشد، آورد.
میرقصیدم. دور خودم. توی خودم، به آتش دست میزدم،.به خودم. آتش پنجه میکشید، به بالا، به پایین… ص۵۰
ایجاز و نمونههای آن
از مواردی که رعایتش در همهی انواع گفتاری و نوشتاری (جز در موارد خاص)، شایسته و بایسته است، و در لبخوانی با جدیت لحاظ شدهاست ایجاز است. خلاصهگویی که با حذف ارکان بدیهی جمله، صورت میگیرد، نثر را دلنشینتر کرده و مانع از کسالت خواننده میشود.
حذف به قرینهی لفظی
یکدرمیان، سوت میزد و داد. (میزد: حذف به قرینه لفظی، ص۶۵)
هوا، گرگزا بود. آفتاب و جابهجا تکهابری (بود: حذف فعل به قرینه لفظی، ص ۶۲) و بارانی که ریز میزد.
حذف ارکان جمله
وای اگر یک بندری سیاهچرده یا چاق به پستم میخورد؛ تو بگو سیبزمینی (کنایه و حذف برخی ارکان جمله: انگار سیبزمینی بودند که رگ نداشتند، ص ۴۷)
جملات استثنائی
همه میگفتند: نانت توی روغن است؛ بگو خداحافظ نظامیگری. سلام بخور و بخواب! (استفاده از جملات استثنایی بدون فعل سلام و خداحافظ در مقام کنایه، ص۴۲)
تعادل در آرایهها
از موارد دیگری که نثر لبخوانی را دلنشین و جاندار کردهاست، کاربرد آرایههای ادبی در حد تعادل است. این آرایهها از آنجا که بهصورت غیرارادی در نثر ظهور یافته و حکایت از ذهن پرعاطفهی نویسنده و موزونی طبیعی زبانش دارد، بیآنکه نثر را شاعرانه کرده باشد، در آن تنیده شده و نوعی موسیقی درونی را در زبان، باعث شده است.
آرایههای متجلی در لبخوانی، با ذکر نمونه به این قرار است:
استعاره: یکی را گذاشت توی جیب، یکی را هم انداخت توی حلق چنار(ص ۲۴).
ترس سربازی نبود، واهمهای بود که همیشه وقتی قرار بود جای جدیدی برود یقهاش را میگرفت(ص ۲۳).
اسناد مجازی: انگار زمان پیش او زانو میزد.
این جا شبها باد میآید. میپیچد میان پاها وطرهها. گاهی هم توی حلقها گیر میکند و زوزه میکشد و نمیگذارد درست بفهم چه خبر است(ص ۱۰۲).
استعاره و اسناد مجازی: آسمان باردار بود(ص ۲۹)
انارها کوچک و بیآب بودند. پوسته کرده بودند و جابهجا ترکیده بودند و انگار با قیافههای آفتابسوختهشان میخندیدند(ص ۳۴).
استعارهی مکنیه: ترس سربازی نبود، واهمهای بود که همیشه وقتی قرار بود جای جدیدی برود یقهاش را میگرفت (ترس، یقهاش را میگرفت)
ایهام و استعاره: نیمساعت اول خواب فشار میآورد، اما بعد رؤیا سرک میکشید.
ایهام: نیمساعت اول خواب فشار میآورد، اما بعد رؤیا سرک میکشید.(ص۴۱)
تشبیه: برج آزادی که برایش پادیس مردهای قدیمی بود که شلوارهای پاچهگشاد میپوشیدند(ص ۲۲).
روی سر یکی از دکلها چند سیم انداختهاند، مثل طرههای پریشان زنی خوابزده که موهایش تا پایین پایش میرسد.
کنایه: کسی چیزی زیرمیزی باجگاه نمیخواد.(ص۸۹)
مَجاز: از بوفهی روبهروی بهداری، خرسیرکن بخرند.(ص۴۳)
مراعاتالنظیر: هوا گرگزا بود. آفتاب و جابهجا هم تکهابری و بارانی که ریز میزد.(ص۶۲)
مراعاتالنظیر و کنایه: بدهند دست فارِس تا پای او گیر نباشد.(ص۶۱)
تشخیص: انگار زمان پیش او زانو میزد.(ص۵۵)
اغراق: عقرب بود که از زمین و آسمان میبارید.(ص۴۶)
تضاد: رؤیا دم گرفته بود. بالا میرفت، پائین میآمد.(ص۵۰)
سجع: آجودانش هم آمده بود تا خسارات و کسوراتش را بنویسد.(ص۶۱)
واجآرایی: حیات، قشقائی بود؛ از قشقائیهای اقلید؛ قد کوتاه و عینک تهقرابه و پشت قوز کرده.(ص۷۳)
گل از سر وصورت سنگ شرّه میکرد.
در نمونهی فوق، به جز استعاره، واجآرایی بهخصوصی که در حرف سین است نیز موجب پویایی و تحرک نثر شده است.
تکرار: صنعتی است که گاه در واجها و گاه در کلمات رخ مینماید. در واجها سبب افزایش موسیقی درونی متن شده و در کلمات، علاوه بر موسیقی، اطناب را نیز باعث میشود.
بالا بودن بسامد تکرار در کلمات، در ساخت ترکیبها، نسبت به تکرار در حروف و واجآرایی، از ویژگیهای لبخوانی است.
گیجواگیج پریدیم بیرون.(ص۳۱)
شبشبی آمد توی سنگر.(ص۳۹)
سرخِ سرخ، انگار آتش میبارید از آنها.(ص۵۰)
دور خودم، توی خودم، به آتش دست میزدم. به خودم.(ص۵۰)
لباسهایم رشتهرشته میشد.
تکهتکه گوشت از تنم جدا میشد. ریشریش. سبک میشدم. سبکتر.(ص۵۰)
به جهرمی میگفت بارو بارو و میخندید.
خندهخندهشان را که دیدیم نفس راحتی کشیدیم.(ص۶۷)
احساس میکنم کسی با کمترین وزن ممکن، پاکشانپاکشان میرود سمت آن.(ص۱۱۰)
امکانات زبانی و انحراف از زبان معیار
زبان معیار، بیدستکاری، برای داستان، زبانی ماشینی، بیروح و نخنماست. نویسندهی باذوق و توانمند و مسلط بر زبان و آگاه از امکانات زبانی، با دستکاری و دخل و تصرف در زبان، زبان خاص خود را خلق میکند و اثرش را با زبان خود تولید میکند؛ همچنان که در شعر، اختیارات شاعری، دست شاعر را در گریز از تنگناهای وزن، باز میگذارد، زبان داستان نیز امکانات و اختیاراتی را به نویسنده میدهد. نویسنده میتواند تا حد مجازی، که آن حد را رسایی و قبول مخاطبان تعیین میکند، از نحو زبان عدول کند، ارکان جمله را جابهجا کند، بخشهایی از کلام را به قرینه حذف کند، آرایه بیاورد، اطناب و ایجاز را در کلام موجب شود و گاه کاربردهای دیگری را از کلمات و ترکیبات به اهل زبان پیشنهاد دهد.
نمونههایی از ترکیبات نو
با صدای خروسکی.
تو دیگه واجبالکتابی.
هوا گرگزا بود.
پشنگههای گِل…
به قول پدر، شتر دژبان پنبهدانه کرده بودند. (ص۴۲)
جابهجایی ارکان جمله
با دیدن هر صحنهای که لرزه میانداخت به تنم. (آمدن متمم بعد از فعل ص۴۷)
برادرش ناخنهایش را کشیده بود؛ همه را. (آمدن بدل بعد از فعل ص۴۸)
هی بگردم و بچرخم دور خودم. (آمدن قید بعد از فعل ص۴۸)
شربت اکسپکتورانت کدئین را اگر کامل میخوردی، جواب میداد ولی سرت میشد صدمن. (آمدن حرف شرط وسط جمله و مسند بعد از فعل، ص۴۵)
به آشپزی میماند این کار. (آمدن مبتدا بعد از فعل ص۴۶)
زبان تصویری
نویسنده در لبخوانی، با زبان جزئینگر و توجه به بار معنایی و تصویریِ متفاوتی که روی هر کلمه است، توصیفها و تصویرسازیهایی دقیق و قابل تجسم کرده که موجب خلق فضاهای ملموس شده است:
«خون، روی آب، طرحهای ابر و بادی عجیب و غریبی میساخت .از آدم دو سر گرفته تا حیوانات عجیبالخلقهی ماقبل تاریخ. بعد بینشان جنگ میافتاد و میرفتند توی سینه هم و توی این هیر و ویر یکهو یک حیوان جدید جایشان را میگرفت.»(ص۶۳)
زبان بومی و مؤلفههای اقلیمی
داستانهای بومی، به دلیل اهمیتی که در مردمشناسی، روانشناسی و جامعهشناسی دارد بخش مهم و قابلاعتنایی از گنجینهی ادبیات داستانی ما را تشکیل میدهد و از آن جهت در ادبیات ما بسیار حائز اهمیت است. نگارش داستانهای بومی از آن جهت که نیازمند اطلاعاتی در باب فضای مورد اشاره داستان دارد تبحر زیادی را میطلبد که کار هر نویسندهای نیست. لبخوانی را شاید نتوان به جرئت یک اثر بومی به شمار آورد و به نظر میرسد مؤلف هم اصراری بر آن ندارد، اما به دلیل وجود برخی عناصر و اصطلاحات اقلیمی، میتوان گفت اثری است که جغرافیا، شناسنامه و هویت دارد.
رگههایی از عناصر و اصطلاحات اقلیمی
مکانها: جهرم، قیر، سیمکان، هکان، رودخانهشور، مصلی، بهارستان و…
محصولات: لیمو، تنباکو و…
اصطلاحات: دزد و دروغ، دلش کشیده، تو دلش بود، باروبارو، خرماچپان، باقلهای به جای فاویسمی، چوله و…
سخن آخر:
به نظر میرسد لبخوانی با توجه به دانش ادبی ابوذر قاسمیان و وسواسی که در انتخاب کلمات دارد و نیز حضور رضا شکراللهی به عنوان ویراستار تخصصی، از لحاظ نثر و زبان اثری کمنقص و قابل اعتنا شده. نثرش، شستهرفته و سالم و زبانِ آن غنی، چاشنیدار و دلنشین است و اگر در آن تأمل بیشتری شود قطعاً حرفهای بیشتری برای گفتن دارد و به قولی از ذخیرهی خوارزمشاهی: پس این مقدمه از بهر آن تمهید کردیم تا بدانند که غرض از شراب خوردن چیست.