سالار کاشانی: صبح یک روز گرم از تیرماه سال هزار و سیصد و نود و شش خورشیدی، مردی در متروی شهرری تهران با گلولهی مستقیم پلیس کشته شد. گزارش این قتل با روایتهایی متناقض از منابعی مختلف همراه بود، اما دستکم این روایت در جامعه مشهور شد که دعوا بر سر «امر به معروف و نهی از منکر» درگرفته است. گویا روحانیای، در ایستگاه مترو، «معروفی» را به دختری امر میکند، مرد مقتول با تیغ به جان روحانی میافتد و پلیس با اسلحه به جان مرد مقتول. داستانی تکراری از مواجههی آمران به معروف و ناهیان از منکر با سرکشانِ زندگی روزمره. این نوشته، گوشهای از داستان امر به معروف و نهی از منکر در تاریخ معاصر ایران است؛ داستانِ نسبت دادن معانی متفاوت و متضاد به یک مفهومِ شرعی، که شاید حاصل آن کمک کند دریابیم امر به معروفی که امروز میشناسیم، چگونه تبدیل شد به آنچه هست و چگونه در چارچوب گفتمانهای حاکم بر عرصهی قدرت و سیاستِ ایران معنا یافت. ترسیم طرحی تماموکمال از سرگذشت تاریخی این پدیده، نیازمند مجالی فراختر از این یادداشت کوتاه و مطالعهای جامعتر از این است که پیش رو دارید. من تنها میکوشم معانی نسبت دادهشده به این مفهوم را در دو اپیزود تاریخی توصیف کنم: یکی عصر مشروطه و دیگری روزگار کنونی. توضیح این نکته ضروری است که در این متن، در جستجوی یافتن «معنای اصیل» امر به معروف و نهی از منکر در اسلام نیستم.
امر به فرمانبری، نهی از سرکشی
عصر مشروطه
روزگار مشروطهخواهی، سرآغاز پدیدآمدن درکی نو از وضع ایران در قیاس با اوضاع متحول جهانی بود؛ درکی که ایرانیان را به پشت سر گذاشتن بساط کهنهی نهادی و گفتمانیشان و درانداختن طرحی نو برای رهاشدن از «نقصانها و عقبماندگی»های جامعه و سیاست در ایران برانگیخت. همزمان در این روزگار، ایرانیان با مجموعهای از مفاهیم جدید فلسفی و سیاسی آشنا شدند که از غرب میآمد. مشروطهخواهانِ نخستین، راز توسعهی چشمگیر غرب را در کشف همین مفاهیم جدید تشخیص دادند و کوشیدند هموطنانشان را نیز با آنها آشنا کنند. اما دشواریِ کار روشنفکرانِ مشروطهخواه این بود که مفاهیم جدید هیچ پیشینه و مابهازایی در سنتهای فکری و گفتمانهای سیاسی ایرانی نداشتند.
استراتژی بسیاری از روشنفکران و نیز برخی روحانیان زمان، برای فایق آمدن بر این مشکل، تطبیقِ مفاهیم جدید با برخی طرحوارههای فرهنگیِ[۱] آشنا در تاریخ دور و نزدیک ایران و اسلام بود. به عبارت دیگر، مشروطهخواهان کوشیدند درکی را که خود از مفاهیم جدید غربی داشتند، در قالب مفاهیم و صورتهای فرهنگی آشنا و نهادمند شده در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی برای هموطنانشان توضیح دهند. حاصل کار آنان، نه فقط تفسیر مفاهیم جدید در چارچوب فرهنگی و تمدنی ایران بود، بلکه در بسیاری از موارد، به اختراع مفاهیمی تازه انجامید که نسبتی با مفاهیم اولیهی غربی نداشتند. این کوشش، هستهی مرکزی مشروطهی ایرانی بود که پیامدهایی وسیع در تاریخ معاصر ایران برجانهاد، به شکلگیری گونهی ایرانیِ نهادهای مدرن از جمله دولت و جامعهی مدنی انجامید و به طور خلاصه، «مدرنیتهی ایرانی» را به عنوان یکی از اقسام مدرنیتههای چندگانهی[۲] جهانی به وجود آورد.
یکی از مهمترین مفاهیم جدید مطرح در این روزگار، مفهوم آزادی ـ و متعلقات آن یعنی آزادی بیان و آزادی مطبوعات ـ بود. در اروپا، این مفهوم بر پیشفرضهای هستیشناختی و انسانشناختیای مبتنی بود که در فرهنگ و سنت ایرانی مابهازایی نداشتند. در ایران اسلامی، پیش از آن، مفهوم حریت یا آزادگی را در اختیار داشتیم که مفهومی متعلق به عرفان اسلامی بود و از آن ـ به طور خلاصه ـ معنای رهایی از بندگی غیرخدا مراد میشد و ارتباط مستقیمی با مفهوم تازه نداشت. نویسندگان و متفکران عصر مشروطه، برای فهمیدن و فهماندن این مفهوم، چارهای جز ترجمهی آزادیِ غربی به عناصر آشنای فرهنگ ایرانی ـ اسلامی نیافتند. برخی از آنان مفهوم جدید آزادی را با همان مفهوم آزادگیِ ازپیشموجود آمیختند و این مخلوقِ معنایی جدید را مبنای عاملیت سیاسی قرار دادند. اما شاید برای شهروند امروزیِ جمهوری اسلامی ایران، مایهی شگفتی باشد که برخی از این متفکران، برای معنادادن به مفهوم «آزادی بیان»، از طرحوارهی فرهنگی «امر به معروف و نهی از منکر» در فقه اسلامی کمک گرفتند.
میرزایوسفخان مستشارالدوله، در «فقرهی پنجم» رسالهی «یک کلمه» که تلاشی است برای تطبیق روح مواد مندرج در اعلامیهی حقوق بشر با روح اسلام[۳]، به مسئلهی آزادی بیان در برابر ستم قدرتمندان اشاره میکند و در اهمیت آن مینویسد «هر که به نظر بصیرت بنگرد، اغلب خوبیها و آسایش و آبادی و امنیت فرنگستان از وجود این قانون است» و در توضیح فواید آن میگوید «هرکس از اعلی و ادنی، هر چیزی که در خیر و صلاح و رفاه مملکت و ملت به خیالش برسد، با کمال آزادی مینویسد و منتشر میکند. اگر خیال و تصورات او مقبول امت باشد. تحسین، و در صورت عکس، منع و تقبیح خواهند کرد». او در اثبات عدم ناسازگاری این اصل با روح اسلام از جمله به آیهی ۱۰۴ سورهی آل عمران[۴] اشاره میکند که آیهای است دربارهی فریضهی «امر به معروف و نهی از منکر»[۵]. «فقرهی ششم» در رسالهی او، مربوط به آزادی مطبوعات است که به گفته میرزا حسین خان، مطالب آنها را یا در موضوع «علوم و معارف» دستهبندی میکنند که «در شرف آنها آیات و احادیث بسیار است» و یا مطالب سیاسی و اجتماعی مندرج در رسالات و روزنامههاست که «آزادی مزبور داخل در امر به معروف و نهی از منکر» یا حق مدافعهی مظالم است[۶].
به جز مستشارالدوله، فقیه نامدار زمان، یعنی محمدحسین نائینی نیز در رسالهی معروفش ـ تنبیهالامه و تنزیهالمله ـ و در تأیید ضرورت محدود ساختن قدرت حکومت، اشاراتی مستقیم به امر به معروف و نهی از منکر دارد. او مینویسد، محدود ساختن حکومت به حدودی، که همان خواستهی مشروطیت است، «در عنوان امر به معروف و نهی از منکر و حفظ نفوس و اعراض و اموال مسلمین و دفع تطاول ظالمین مندرج است»[۷]. او دفع نیروی بیدادگر و «قلع اصل شجرهی ملعونهی استبداد» را در تمسک به «اخبار غیبی پیغمبر و امامشان» میداند «که فرمودند: «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلَتَنْهَوُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیُسَلِّطَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ شِرَارَکُمْ، فَلَیَسُومُنَکُمْ سُوءَ الْعَذَاب» و به خاطر اهمال در انجام وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر است که ایرانیان در انقیاد حاکمان مستبد قرار گرفتهاند. بنابراین بر همهی ایرانیان واجب است که «تهاون[۸] این امر به معروف و نهی از منکر را بیش از این روا ندارند. اساس عدل را که موجب بقاء ملک است، اقامه و بنیان ظلم را که مایه انقراض است، منهدم سازند. رقاب و حقوق مغصوبه ملّیّه را استنقاذ[۹] و ریشهی شاهپرستی که سلسلهجنبان تمام خرابیها است از مملکت براندازند، لذّت عدل و احسان را به کام سلطان بچشانند و از مقام راهزنی و چپاولگری و قصّاب بشر بودن ترقّیش داده، به تخت سلطنتش بنشانند»[۱۰].
چنانکه از این اشارات برمیآید، معنایی که در این دوره میرزایوسف و حسین نائینی میکوشند به امر به معروف و نهی از منکر نسبت دهند، سازوکاری است برای جلوگیری از ستم بیرویهی قدرتمندان از طریق تذکر عموم مردم به آنها؛ و اینجاست که امر به معروف (در این معنا) با آزادی بیان و آزادی مطبوعات پیوند مییابد و مقوم مشروعیت آن در ایرانِ اسلامی میشود. امر به معروف و نهی از منکر در این معنا ـ و به زبان هابرماسی ـ پیامی است که از زیستجهان به سیستم انتقال مییابد و با این خوانش، میتواند وجهی رهاییبخش داشته باشد. به عبارت دیگر امر به معروف و نهی از منکری که این دو تن از آن سخن میگویند، از قاعدهی هرمِ سلسلهمراتب قدرت برمیآید و رأس هرم را مخاطب قرار میدهد. چنین برداشتی از مفهوم امر به معروف و نهی از منکر در مذهب شیعه، در یک وضعیت تاریخی خاص امکانپذیر شده است: در شرایطی که شیعه و علمای شیعه در جایگاه صاحبان قدرت سیاسی ننشسته باشند. تنها در این جایگاه است که شیعیان و عالمان شیعه میتوانند، صاحبان قدرت را، برای پرهیز دادن آنها از ستم بر مردمان، مورد خطاب قرار دهند. این وضعیت با استقرار نظام سیاسی جمهوری اسلامی در ایران، دچار تحولاتی بنیادین میشود.
عصر جمهوری اسلامی
تا پیش از عمومیت یافتن نظریهی ولایت فقیه نزد علمای شیعه و نشستن خودِ آنان بر سریر قدرت، شیعه و علمای شیعه بنا بود «بَر» قدرت باشند، نه در قدرت. در نظریهی سیاسی شیعه، حکومت تنها از آنِ خدا و برگماشتگانِ معصومِ خدا، یعنی پیامبر و اهل بیتِ اوست. در زمانهی غیبتِ معصوم، که دسترسی به این جریان الهی مسدود است، ناگزیر هر حکومتی «حکومت غاصب» خواهد بود. از این رو قرار گرفتن شیعه تحت سلطهی حاکمیت غاصب، آن معنای خاص نسبت داده شده به امر به معروف و نهی از منکر را واجد دلالتهای سیاسی میکند. تأسیس جمهوری اسلامی و قرار گرفتن گروهی از علمای شیعه در مقام صاحبان قدرتِ دولتملتی مدرن ـ که بنا بود بر همهی ابعاد زندگی اجتماعی ایرانیان سلطه براند ـ در تاریخ شیعه و برای شیعیان ایرانی، امری غیر منتظره بود. این تحول، بنیانهای نظام معنایی سیاست در ایران را به لرزه افکند و تحولاتی عمیق در همهی عرصههای زندگی ایرانیان پدید آورد.
متناسب با چنین تحولی بود که پدیدههای دینی/سیاسیای همچون امر به معروف و نهی از منکر نیز به تدریج متحول شدند. با قرار گرفتن روحانیون ـ متولیان امر به معروف و نهی از منکر ـ در مناصب سیاسی و حکومتی، پدیدهی امر به معروف چون بسیاری از دیگر پدیدههای مذهبی مشابه، از عرصهی زیستجهان به عرصهی سیستم انتقال یافت. «ستاد»ها و «گشتها» ی امر به معروف تشکیل شد و برای آن قانونی ویژه به تصویب رسید.
مطابق این قانون نهادهای دولتی متعددی همچون «وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان بسیج مستضعفین، شهرداریها و سایر نهادها و دستگاههای فرهنگی مکلفند شرایط اقامه امر به معروف و نهی از منکر و بالابردن سطح آگاهیهای عمومی در این خصوص را از طریق آموزش و اطلاعرسانی فراهم کنند[۱۱]» و قوهی قضائیه مکلف شد «بهمنظور تسریع در رسیدگی به جرائم موضوع این قانون شعب ویژهای را اختصاص دهد[۱۲]». ستاد امر به معروف و نهی از منکر در ایرانِ عصر جمهوری اسلامی، به ارگان رسمی اجرای آن تبدیل شد. اعضای این ستاد را منصبدارانی همچون «وزیر کشور، وزیر اطلاعات، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزیر آموزش و پرورش، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، وزیر صنعت، معدن و تجارت، نماینده تامالاختیار رئیس قوه قضائیه، رئیس سازمان صدا و سیما، فرمانده نیروی انتظامی و رئیس سازمان بسیج» تشکیل دادند[۱۳] و انجام وظایفی چون «تعیین الگوهای رفتاری» برای جامعه و «تعیین سیاستها و خطمشیهای اساسی در زمینه ترویج و اجرای امر به معروف و نهی از منکر و پیشنهاد آن به مبادی ذیربط» را بر عهده گرفتند[۱۴].
مقایسهی معنای نسبت دادهشده به پدیدهی امر به معروف در این قانون ـ و نیز معنای حاکم بر افکار عمومی ایرانیانِ عصر جمهوری اسلامی دربارهی این مفهوم ـ با معنایی که به عصر مشروطه تعلق داشت، از تفاوتی اساسی با آنچه امر به معروف و نهی از منکر مینامیم، حکایت دارد. امر به معروف و نهی از منکر در عصر جمهوری اسلامی، به پیامی تبدیل شد که از رأس هرمِ سلسلهمراتب قدرت به قاعدهی هرم ارسال میشود و هدف آن چیزی جز کنترل اذهان و بدنها مطابق خواست قدرت و ایدئولوژی حاکم بر نظام سیاسی نیست. امر به معروف و نهی از منکر، اکنون سازوکاری است که به کار یکدست ساختن چهرهی جامعه، کنترل افراد و برساختن بدنهایی مطیع و فرمانبردارِ خواست قدرت ـ بیشتر در زمینههایی مثل پوشش یا روزهخواری در ماه رمضان ـ میآید و ستادها و گشتهای امر به معروف، ابزارهای قدرتاند برای به کرسی نشاندن این خواست در همهی سطوح جامعه و در همهی ابعاد زندگی روزمره.
حرف آخر
قصدم از کنار هم نشاندن این دو معنای متفاوت از پدیدهی امر به معروف و نهی از منکر، «درست» یا «نادرست» دانستن یکی از آنها، یا ترجیح یکی بر دیگری نبود. قصدم این بود که نشان دهم چگونه رفتارهای سادهی فردی و روزمرهی ما، مثل خوردن، پوشیدن و تعامل با جنس مخالف، با ساختارهای تاریخیِ سیاسی و اجتماعی پیوند مییابند؛ اینکه چگونه عناصر مذهبی مسلط بر افکار و رفتارمان که به نظر همواره ثابت و مصون از تغییر میرسند، در گذر از فاصلهی کوتاهِ تاریخیِ یکصدسال، دچار تغییر بنیادی میشوند؛ اینکه چگونه یک مفهوم واحد میتواند در یک مقطع تاریخی معنای امر به آزادی و نهی از ستم بدهد و در مقطعی دیگر معنای امر به فرمانبری و نهی از سرکشی؛ و اینکه چگونه حادثهی درگیری و قتلی در ایستگاه متروی شهرری تهران در تیرماه هزار و سیصد و نود و شش، با تحولات تاریخی بزرگمقیاس جامعه و گفتمانهای سیاسی حاکم بر آن مرتبط است.
[۱] Cultural Schemas
[۲] Multiple Modernities
[۳] – برای مطالعهی شرحی از این رساله، نگاه کنید به : طباطبایی، سیدجواد (۱۳۹۲)، تأملی دربارهی ایران، جلد دوم: نظریهی حکومت قانون در ایران، بخش دوم: مبانی نظریهی مشروطهخواهی، تهران: انتشارات مینوی خرد
[۴]– وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
و باید از میان شما گروهى باشند که مردم را به نیکى فراخوانند و آنان را به کار پسندیده وادارند و از کار زشت و نکوهیده نهى کنند. اینانند که نیکبخت خواهند بود.
[۵] – مستشارالدوله، یوسف (۱۳۸۸) یک کلمه، به کوشش باقر مؤمنی، تهران: شادگان، صفحه ۹۰-۹۱
[۶] – همانجا: صفحه ۹۱-۹۲
[۷] – نائینی، محمدحسین (۱۳۸۲). تنبیه الامه و تنزیه المله. به تصحیح سید جواد ورعی. چاپ اول. قم: بوستان کتاب، صفحه ۷۹
[۸] – به معنای سهلانگاری کردن
[۹] – به معنای رهانیدن
[۱۰]– همانجا، صفحه ۱۶۶-۱۶۷
[۱۱] – قانون امر به معروف و نهی از منکر، مادهی ۱۰
[۱۲] – همانجا، مادهی ۱۱
[۱۳] – همانجا، مادهی ۱۹
[۱۴] – همانجا، مادهی ۱۶