«دنیا به سلحشورهاش نیاز داره و یه روزی میآد که غیر این هیچی ارزش نداره.»
سرگرد لوسش گریر
محمدحسن شهسواری: هیچ خوانندهای به اندازهی خوانندهی رمان ژانر تکلیفش روشن نیست. اگر علاقهمندِ کارهای جنایی معمایی باشد، یکراست میرود سراغ چنین آثاری، و اگر ترسناک، همینطور و اگرهای دیگر. اگر هم از ژانری خوشش نیاید، اوضاع به همین منوال است.
یک نفر هم ممکن است غواصی در آثار آخرالزمانی (Apocalyptic) برایش اندوختههایی درخور داشته باشد. کمابیش، تمام آثار آخرالزمانی در پی بازسازی اسطورهی هبوط هستند؛ آن زمان که آدم و حوا از پی گناه نخستین، بهشت برین با همهی نعمتها و امکاناش را از دست دادند و برهنه و بیپناه به زمین وحشی پا گذاشتند. در جهانِ پس از هبوط، آنچه اهمیت دارد نخستینهاست. غریزیترین تواناییها و خصوصیات بشری. اتفاقاً بشر پس از ورود به جهان مدرن و برخورداری از بهشت مدرنیته و انقلاب صنعتی، برای واکاوی و غور در وضعیتهای نخستین، سعی در بازتولید اسطورهی هبوط کرد تا واکنشهای اصیل خود را بکاود و به ذاتش پی برد. پس بیراه نیست اگر «رابینسون کروزوئه» جزو اولین رمانهاست، که به نوعی گرفتار آمدن انسان در چنین وضعیتی را نمایش میدهد.
آثار آخرالزمانی عمیق سویهی نگاه خود در وضعیتهای نخستین را بر وجوه خاصی از سرشت بشر میافکنند. مثلاً در سریال مردگان متحرک (The Walking Dead)، «فرانک دارابونت» تمرکز خود را بر ساختار قدرت سیاسی میگذارد و امیال و اذهان بشری را در این وجه میکاود. «استیفن کینگ» در رمان «تلفن همراه» بیشتر به تاثیر خودآگاه بشر و آسیبپذیری مفرط آن و البته اهمیت این بخش از روان انسان میپردازد.
سهگانهی عظیم گذرگاه (با نامهای گذرگاه، دوازده و شهر آینهها)، که نگارش آن ده سال از عمر نویسندهاش جاستین کرونین را بلعیده، تازهترین شاهکار رمانهای آخرالزمانی است که مانند بیشتر رمانهایی از این دست از تأثیرات ژانرهای ترسناک، علمیتخیلی و فانتزی بهره برده است.
بازیهای فرمی در گذرگاه
گذرگاه در مضمون، کمابیش مانند اکثر رمانهایی از این دست به وجه حماسی این ژانر توجه دارد که در آن ایثار فرد در برابر جمع در درجهی اول اهمیت است. اما آنچه این اثر عظیم را از همگنانش متفاوت میکند (طوری که نویسندهی مغروری و کمابیش حسودی چون استیفن کینگ را هم به تحسین واداشته) استفادهی گاه مفرط نویسنده از تکنیکهای روایی است. در رمان، برای پیشبرد داستان، بهراحتی از جریان سیال ذهن، تکگویی درونی، فلاشبک و فلاشفورواردهای فراوان استفاده میشود. و جالب اینکه همهی این تکنیکهای روایی منطق خود را دارند. مثلاً در مورد فلاشبک و فلاشفوروارد در بخشهایی از شهر آینهها، به واسطهی سفر ذهنی قهرمان به آینده و گذشته، خواننده بدون هیچ واسطهای با ذهن قهرمان مماس میشود و در رمان حرکت میکند.
یا مثلاً نویسنده با شجاعت هر جا که برای رمانش مناسب بوده دیالوگها را شکسته و هر جا تمایل داشته آنها را کتابی آورده است. کاری که اگر نویسندهی ایرانی انجام دهد، ما در کلاسهای داستاننویسی یا جلسات نقد ادبی پشت دستش را داغ میکنیم. در واقع برای نویسنده اتمسفر رمان از رعایت ساختار زبان مهمتر بوده است. چنین ذوقآزماییهایی، این افسانه را که خوانندهی رمان ژانر سطحی و کمسواد است، زیر سؤال میبرد. چون سهگانهی گذرگاه در بازار فروش هم توفیقهای فراوانی داشته و قرار است سریالی هم بر اساس آن ساخته شود.
دستاورد عظیم دیگر گذرگاه شخصیتپردازی شخصیتهای پرشمار آن است. واقعاً ده سال تلاش نویسنده برای آفرینش شخصیتهایی تا این حد متنوع، که آدم را به یاد آثار کلاسیک همچون جنگ و صلح میاندازد، حلالش باد.
تشکر ویژه از آقای مترجم گذرگاه
به علت فضای خاص ادبی ما، که نوشتن و ترجمهی ژانر را عملی سطحی و دست دوم میداند، معمولاً مترجمان خوشذوق ما از ترجمهی آثار ژانر فراریاند. به همین سبب است که آثار ژانری در بازار نشر ایران ترجمههایی اغلب مزخرف دارند. به همین دلیل، من شخصاً دست آقای محمد جوادی (که او را پیش از این با ترجمههای خوبش از ۲۶۶۶، معروفترین رمان روبرتو بولانیو و رمانهای نویسندهی معاصر «جوزف بویدن» میشناسیم) به سبب ترجمهای چنین پاکیزه و یکدست از سهگانهای با این حجم میفشارم.
اگر مانند من کشتهمردهی ژانر آخرالزمانی هستید، کمربندهایتان را محکم ببندید و برای خواندن سه هزار صفحه رمانِ کممانند آماده شوید.
سهگانهی گذرگاه و دوازده و شهر آینهها، جاستین کرونین، ترجمهی محمد جوادی، انتشارات کتابسرای تندیس