خوابگرد

واژه‌نامه‌ی هجوآمیز گوستاو فلوبر

در نکوهش کلیشه: واژه‌نامه‌ی ایده‌های همه‌گیرِ گوستاو فلوبر

عرفان مجیب: گوستاو فلوبر تنها از بورژواها و صنعتی شدن و فانتزی و ژورنالیسم، که در فرانسه‌ی قرن نوزدهم مثل پونه در لانه‌اش سبز می‌شد، متنفر نبود. شاید جدی‌ترین دشمن فلوبر، بعد از مناسک و رفتارهای بورژوازی، بلاهت بشر و نتیجه‌ی مستقیمش «کلیشه» و از همه مهم‌تر کلیشه‌های بورژوازی بود. تنفر گوستاو فلوبر از کلیشه‌ها، هم در آثار داستانی‌اش قابل ردگیری است و هم از لای سطور نامه‌ها و یادداشت‌های پرشماری که از او به جا مانده، بیرون می‌زند. برای نمونه گوستاو فلوبر در ۱۸۷۱ در نامه‌ای به ژرژ ساند می‌نویسد: «هر چه می‌کشیم از بلاهت بی‌نهایت است. کی می‌شود که از شر گمانه‌زنی‌های تهی و ایده‌های همه‌گیر رهایی یابیم؟ هر چه را می‌خوانیم، بدون بحث می‌پذیریم. مردم به جای آزمودن شنیده‌ها، مدام اظهار فضل می‌کنند.»

یکی از کارهایی که گوستاو فلوبر برای مبارزه با کلیشه‌ها انجام داد، گردآوری رساله‌ای بود که بعدها ناشرش عنوان «واژه‌نامه‌ی ایده‌های همه‌گیر» را بر آن گذاشت، چون از بخت بد، خود فلوبر آن‌قدر عمر نکرد تا سهمی در انتشارش داشته باشد. یادداشت‌هایی که فلوبر در سال‌های دهه ۱۸۷۰ برای به چالش کشیدن کلیشه‌های بومی جامعه‌ی فرانسه‌ی تحت حاکمیت امپراتوری دوم فرانسه نگاشته بود، در نهایت، ۱۵ سال پس از مرگش در سال ۱۹۱۳ منتشر شد.

وقتی گوستاو فلوبر مرد، مشخص نبود دلش می‌خواسته «واژه‌نامه‌ی ایده‌های همه‌گیر» را به صورت جداگانه منتشر کند یا به عنوان پیوستی برای رمان ناتمامِ «بووار و پکوشه» که شخصیت‌هایش عهد کرده بودند زندگی‌شان را وقف یاد گرفتن همه‌چیز کنند. در برخی از یادداشت‌های فلوبر آمده که قصد داشته از این واژه‌نامه به عنوان آخرین اثر خلق شده توسط دو شخصیت رمان هجوآمیزش، «بووار و پکوشه» استفاده کند. هرچند در برخی دیگر از یادداشت‌های خود از قصدش برای انتشار مجزای واژه‌نامه سخن گفته است.

مسئله‌ی تردیدناپذیر این است که گوستاو فلوبر در تمام عمر ایده‌ی نگارش یک دایره‌المعارف هجوآمیز را با خود به همراه داشت. در کودکی از گفته‌های پوچ و بی‌ ‌سر و ته دوستان و حرف‌های غیرمنطقی مادرش یادداشت بر می‌داشت و در طول حرفه‌ی نویسندگی ساختار واژه‌نامه‌ها را بهترین راه برای گردآوری و بیان حماقت‌های بشری می‌دانست. او در ۱۸۵۰ در نامه‌ای به لویی بوییه[۱] می‌نویسد: «نوشتن چنین کتابی، با یک مقدمه‌ی خوب که در آن شرح داده شود که هدف از نگارش آن میل برای بازگرداندن ملت به سنت، نظم و عرف‌های پسندیده است (همه‌ی این‌ها طوری نوشته شود که خواننده متوجه نشود شوخی است یا جدی) ضروری است. چنین کتابی با این‌که غیرمعمول است، امکان دارد با اقبال خوبی مواجه شود ــ‌چون کاملاً چیز نویی‌ است.»

حتی در سال ۱۸۵۲ به لوئیز کوله[۲] می‌نویسد: «هیچ قانونی نمی‌تواند به من حمله کند، در عوض من باید به همه حمله کنم. […] باید مردان بزرگ را قربانی احمق‌های عالم کنم، شهیدِ همه‌ی جلادان‌شان کنم و این کار را با وحشیانه‌ترین لحن ممکن انجام دهم ــ‌مثل یک آتش‌بازی… بعد از خواندن کتاب، خواننده جرأت نخواهد کرد حرف بزند، مبادا یکی از این عبارت‌های واژه‌نامه در کلامش جاری شود.»

جولیان بارنز[۳] در رمان «طوطی فلوبر[۴]» (۱۹۸۴) به تقلید از «واژه‌نامه‌ی ایده‌های همه‌گیرِ» فلوبر فصلی را به واژه‌نامه‌ی ایده‌های همه‌گیر برس‌ویت (راوی رمان که پزشکی علاقمند به فلوبر است) اختصاص می‌دهد و در آن تعاریف کمیکی از فلوبر و حلقه‌ی دوستان و بستگانش ارائه می‌دهد. با این حال خود فلوبر نه تنها اطلاع دقیقی از منشأ الهام واژه‌نامه‌ی خود ارائه نمی‌دهد بلکه در یادداشت‌هایش این ژانر را گونه‌ی ادبی‌ای نو معرفی می‌کند. با این حال روشن است که سنت استفاده از واژه‌نامه برای به هجو کشاندن موضوعات بعد از دوره‌ی ویکتوریا رواج پیدا کرده است. هرچند پیش از این دوران هم نمونه‌های خوبی از این ژانر وجود دارد که سهواً یا عمداً از چشم فلوبر به دور مانده است.

در عصر حاضر نیز با فراگیری شبکه‌های اجتماعی واژه‌نامه‌نگاری هجوآمیز به عنوان یکی از راه‌های بیان طنز‌های سیاسی و اجتماعی مینیمال شایع شده است. برای مثال، امروزه حساب کاربری توئیتر ژورنالیستی به نام تام مورتون[۵] که با نام مستعار سامیوئل جانسون (صاحب یکی از برجسته‌ترین واژه‌نامه‌‌های زبان انگلیسی[۶]) «توئیت» می‌کند، سنت واژه‌نامه‌های هجوآمیز قدمایی چون آمبروز بیرس[۷] صاحب یکی از بهترین نمونه‌های این ژانر، در «دایره‌المعارف شیطان[۸]» (۱۹۰۶) را زنده نگه می‌دارد. یا برای نمونه نورمن هانتر[۹] نویسنده‌ی طنزپرداز انگلیسی این ژانر را با اثری به نام «واژه‌نامه‌ی پرفسور برنستام» به حوزه‌ی  ادبیات کودکان نیز وارد کرده است.

با این حال همان‌طور که دیوید بارنت[۱۰]، منتقد روزنامه‌ی گاردین هم تصدیق می‌کند شاید بتوان بنیان‌گذار این گونه را در ادبیات جهان طنزپرداز ایرانی قرن چهاردهم میلادی، عبید زاکانی دانست. عبید زاکانی در «رساله‌ی تعریفات» و «رساله‌ی تعریفات ملا دوپیازه» با بهره‌گیری از این گونه‌ی ادبی برای واژگان گزیده‌اش تعاریفی ارائه می‌دهد که درست مانند اثر فلوبر به قلب کلیشه‌های پذیرفته‌شده‌ی جامعه می‌زند و تعاریفی از واژگان ارائه می‌دهد که در عین اجمال، گزنده و رندانه است و در آن زمان می‌توانسته گوینده‌اش را به راحتی به دردسر بیاندازد. برای مثال، عبید در «رساله‌ی تعریفات» دانشمند را «خورجین مسائل»، شاه را «آن‌که زبانش بر سر مردم دراز است»، وکیل را «آن‌که حق را باطل گرداند» و مرد خوب را «آن‌که کارت به او نیافتد» تعریف می‌کند.

به علاوه، با این‌که کلیشه‌ستیزی ریشه در ضمیر روشن و جهان‌بینی منحصر به فرد فلوبر دارد، او تنها کسی نیست که در آن زمانه با کلیشه‌ها مبارزه می‌کند. در همان فرانسه‌ی اواسط قرن نوزدهم پانوشت‌های نقاشی‌ها و کاریکاتورهای انوره دومیه[۱۱] (۱۸۷۹-۱۸۰۸)، یا شخصیت کمیک موسیو پریدوم[۱۲] در آثار آنری مونیه[۱۳](۱۸۷۷-۱۷۹۹) و شماری دیگر از آثار کمتر شناخته شده‌ی آن عصر، حاکی از رشد فزاینده‌ی آگاهی هنرمندان قرن نوزدهم فرانسه نسبت به تولید دیمی واژگان و تفکرات است. با این‌که کلیشه‌ می‌تواند در هر فرهنگ‌ و زبانی بروز ‌کند، به گفته‌ی ژاک برسون، مترجم انگلیسی «واژه‌نامه‌ی ایده‌های همه‌گیر»، زبان فرانسه علی‌رغم قدرت شگفت‌انگیزش در امتزاج قدرت و تیزبینی، به شکلی سنتی زبان کلیشه‌هاست.

اصطلاحات و ترکیب‌های آماده در زبان فرانسه به وفور مورد استفاده قرار می‌گیرد و شکستن و تغییرشان در نظر فرانسوی‌زبان‌ها غیرمعقول و غیرمرسوم به نظر می‌آید. پدرْ دومینیک بویور[۱۴]، زیبایی‌شناس قرن هفدهم فرانسوی حکایت معروفی در این زمینه دارد که خود در گذر زمان به یک کلیشه بدل شده: وقتی یادداشتی را به یک شخصیت برجسته نشان دادند، آن فرد خوش‌قریحه لبخندی زد و گفت: «این کلمات باید از مجاورت هم کاملاً شگفت‌زده شده باشند، چون حتم دارم پیش از این هرگز به هم نرسیده بودند.»

گوستاو فلوبر هدف از نگارش «رساله‌ی تعریفات»‌ خود را ضدیت با فکر کردن خودبخودی قرار داده بود، حتی اگر صاحب آن فکر خودش باشد. برای همین است که در یاداشتی درباره ایده‌ی نوپایش می‌نویسد: «عنوان ثانویه‌ی کتابی که دارم رویش کار می‌کنم «دایره‌المعارف بلاهت انسان» است، عنوانی که می‌تواند خودم را هم به زیر بکشد و مرا جزوی از موضوعش کند.» فلوبر در آثار دیگرش هم نشان داده بود که می‌تواند مثل هر کس دیگری به خودش هم تسخر بزند و ایده‌های پیشین‌ خود را به چالش بکشد. برای نمونه، در همین واژه‌نامه در ذیل مدخل «تقبیح کردن» که به وضوح یکی از فعل‌های محبوب و پرکاربرد خود او در رمان‌هایش است، می‌نویسد: «فعل قشنگی‌ست.»

اگر چه برخی مدخل‌های واژه‌نامه‌ی گوستاو فلوبر حالا دیگر مشمول گذر زمان شده و برای خواننده‌ی امروزی معنای پیشین خود را از دست داده، بسیاری از آن‌ها هنوز حائز وجاهت و روزآمد هستند. در نگاهی کلی باید گفت تعاریف هجوآمیز فلوبر مناسبات جنسی و سیاسی آن عصر را نشان می‌دهند و حتی در مواردی که به موضوعات روزمره می‌پردازند، رگه‌هایی از رقابت و حسادت و سرکوب‌ را در جامعه‌ی قرن نوزدهم فرانسه به تصویر می‌کشند و تصدیق می‌کنند که تاب آوردن بلاهت بشر برای انسان متفکری چون فلوبر چه‌قدر جانکاه است. در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت دست انداختن تازه به دوران‌ رسیده‌ها، بورژواها، اسنوب‌ها و روشن‌فکرنماها، دست انداختن باورهای عامه یا خرافی در موضوعات مختلفی از خوراکی‌ها گرفته تا بیماری‌ها و حوادث طبیعی، به چالش کشیدن نابرابری‌های جنسیتی، نگاه قیم‌مآبانه‌ی جامعه‌ی مردسالار فرانسه به زنان و محدودیت‌های تنگ‌نظرانه‌ای که در مورد آنان اعمال می‌کند و البته استهزای ملی‌گرایی پرنخوت فرانسوی و نگاه کلیشه‌ای آن‌ها به «خارجی‌ها» از موضوعات پرتکرار این واژه‌نامه‌ی هجوآمیز است.

در ادامه گزیده‌ای از «واژه‌نامه‌ی ایده‌های همه‌گیر» ــ‌ به عنوان مشتی نمونه‌ی خروار ــ می‌آید تا هم خواننده با طیف موضوعات مورد نظر گوستاو فلوبر آشنا شود و هم رهیافتی باشد به جهان نویسنده‌ای که در ایران کمتر به جنبه‌ی طنزآمیز آثارش پرداخته شده است.  شایان ذکر است که در این قسمت کوشیده‌ام تنها مدخل‌هایی را انتخاب کنم که ملاحت‌شان در ترجمه حفظ می‌شود و با گذشت سالیان از غبار کهنگی مصون مانده‌اند.

ادبیات: سرگرمی بیهوده.
ارشمیدس: با شنیدن نامش فریاد می‌زند «یافتم، یافتم!» یا در غیر این صورت می‌گویم «یک اهرم بیاورید تا برایتان دنیا را جابه‌جا کنم.» یک پیچ ارشمیدس هم داریم که البته از شما انتظار نمی‌رود معنی‌اش را بدانید.
ارکستر: نماد جامعه. هر کسی سهمش را ادا می‌کند و یک رهبر هم دارد.
اسباب‌بازی: حتماً باید علمی و آموزنده باشد.
اسفناج: توی شکم‌تان مثل جارو عمل می‌کند. یادتان نرود نقل‌ قول معروف موسیو پریدوم را تکرار کنید: «من اسفناج دوست ندارم و از این بابت خوشحالم، چون اگر دوست داشتم اسفناج می‌خوردم و آن‌وقت نمی‌توانستم تحملش کنم. (البته برخی این جمله را منطقی می‌یابند و نمی‌خندند.)
اسناد: بلااستثنا «حائز بیش‌ترین اهمیت.»
اوریجنال: هر چیز اوریجنالی را مسخره کنید، متنفر باشید از آن، به زمینش بکوبید، اگر می‌توانید نابودش کنید.
ایتالیایی: همه اهل موسیقی. همه خیانت‌کار.
ایده‌آل‌گرایی: بهترین نظام فلسفی.
ایلیاد: در پی‌اش همیشه «ادیسه» می‌آید.
آب‌وهوا: سوژه‌ی ابدی گفتگوها. سبب جهانی همه‌ی ناخوشی‌ها. همیشه از وضعش گلایه کنید.
بالش: هرگز استفاده نکنید، قوز در می‌آورید.
بامزه: همیشه باید این‌طور استفاده شود: «چه بامزه!»
بدن: اگر بدانیم چه‌طور ساخته شده، جرأت نمی‌کنیم تکان بخوریم.
پاریس: فاحشه‌ی بزرگ. بهشت زنان، جهنم اسب‌ها.
پرچم: دیدنش باعث می‌شود قلب آدم تندتر بزند.
پوست: نماد سلامتی (به جوش مراجعه شود.)
تخم‌مرغ: نقطه‌ی شروع یک سخنرانی فلسفی درباره‌ی منشأ حیات.
تفکر: دردناک. از چیزهایی که شما را مجبور به تفکر می‌کند اجتناب کنید.
توهین: همیشه باید با خون شسته شود.
ثروت: جانشین هرچیزی از جمله اعتبار.
جراح: قسی القلب. قصاب صدایشان کنید.
جنتلمن: نسل‌شان منقرض شده.
جوش: روی صورت یا هر جای دیگر باشد نشانه‌ی سلامت است و قدرت. سعی نکنید از شرش خلاص شوید.
حافظه: از مال خودتان شکایت کنید. در واقع به خاطر این‌که حافظه ندارید، فخر بفروشید. اما اگر کسی بگوید قوه‌ی تشخیص ندارید مثل یک گاو نر بر سرش بخروشید.
خانم جوان: این واژگان را با شرم و حیا بیان کنید. همه‌ی خانم‌های جوان رنگ‌ورو رفته‌، زودباور و معصومند. بهتر است به خاطر صلاح خودشان از هر نوع خواندنی، بازدید از موزه، تئاتر و علی‌الخصوص قفس میمون‌ها در باغ وحش اجتناب کنند.
خدا: خود ولتر اعتراف کرده: «اگر خدا وجود نداشت، لازم بود خودمان خلقش کنیم.»
خرگوش: با چشمان باز می‌خوابد.
خرید و فروش: غایت زندگی.
خمیازه: بگویید: «خیلی عذر می‌خواهم، به خاطر جمع نیست به خاطر مزاجم است.»
خنده: همیشه «هومری»
خواب: خون را غلیظ می‌کند.
خودکشی: نشانه‌ی بزدلی.
خوشبین: مترادف سبک‌مغز
خویشاوندان: همیشه مایه‌ی تصدیع خاطر. خویشاوندان دست‌تنگ را دور از چشم دیگران نگه دارید.
دانشجو: کلاه بره‌ی قرمز به سر می‌گذارد، شلوار تنگ می‌پوشد و در خیابان پیپ می‌کشد –هرگز هم درس نمی‌خواند.
رستوران: نباید غذاهایی را که در خانه می‌خورید سفارش دهید. اگر شک داشتید ببنید بقیه دارند چه می‌خورند.
رسم‌الخط: مثل ریاضیات مطلق بدانیدش. مگر این‌که صاحب سبک باشید.
رطوبت: عامل همه‌ی بیماری‌ها.
رمان: توده‌ها را فاسد می‌کند. اگر به شکل سریالی چاپ شود غیراخلاقی‌تر از وقتی است که یک‌جا منتشر شود. فقط باید به رمان‌های تاریخی اجازه انتشار داد، چون درس تاریخ می‌دهند. بعضی رمان‌ها را با نوک چاقوی جراحی نوشته‌اند، بعضی را با نوک سوزن.
روسو: اعتقاد داشته باشید که ژان ژاک روسو و ژان بتیست روسو برادر بودند. مثل برادران کورنل.
روغن زیتون: هرگز مرغوب نیست. حتماً باید دوستی در مارسی داشته باشید تا یک بشکه‌ی کوچکش را برایتان بفرستد.
رویا: هر ایده‌ی بزرگی که از آن سر در نمی‌آورید.
ژاپن: همه چیزشان ساخت چین است.
ساعت: فقط در صورتی که ساخت سوئیس باشد مناسب است. در نمایش پانتومیم هر وقت شخصیتی ساعتش را از جیبش بیرون می‌آورد، باید پیاز باشد. این حربه هرگز در خنداندن تماشاچی شکست نمی‌خورد.
سفر: همیشه حتماً باید با سریع‌ترین وسیله باشد.
سفلیس: همه دارند، کم و بیش.
سیزده: از نشستن سر میز شماره سیزده حذر کنید. بدشانسی می‌آورد. آدم‌هایی با قوای فکری قوی نباید از مزه پراندن اجتناب کنند: «چه فرقی می‌کند؟ اصلاً به اندازه‌ی دو نفر غذا می‌خورم.» یا اگر زنی سر میز حاضر است، بپرسید «حامله که نیستید؟»
شاعر: معادل پرشکوه احمق، خیال‌باف.
شال: شاعرانه.
شعر: کاملاً بی‌فایده. دوره‌اش به سر آمده.
شوخی دستی: شوخی‌های دستی‌تان را نگه دارید برای وقتی که با خانم‌ها به پیک‌نیک می‌روید.
شیر: صدف را در خود حل می‌کند، مار را جادو می‌کند، پوست را سفید می‌کند. بعضی زن‌های پاریس هر روز حمام شیر می‌گیرند.
طبیعت: چه زیباست. هر بار به روستا رفتید این را تکرار کنید.
عکاسی: دیر یا زود بازار نقاشی را کساد خواهد کرد.
فرانسوی: پیش‌قراولان جهان. چه قدر وقتی به بنای «ستون وندوم پانویس» نگاه می‌کنید به فرانسوی بودن خود می‌بالید.
قهوه: حاضرجوابی آدم را بر می‌انگیزد. تنها اگر از شهر «آور» وارد شود مرغوب است. بعد از یک مهمانی شام باشکوه در حالت ایستاده صرف می‌شود. بدون شکر بنوشید – خیلی شیک و مجلسی: این تصور را در سایرین بر می‌انگیزد که در شرق زندگی کرده‌اید.
کابوس: حتماً از شکم پر است.
کفش (چوبی): همه‌ی مردان خودساخته‌ای که به پاریس آمدند اولش کفش چوبی به پا داشتند.
لطف کردن: سیلی زدن به صورت کودکان، کتک زدن حیوانات، اخراج کردن پیش‌خدمت‌ها، مجازات مجرمین.
ماکارونی: وقتی به شیوه‌ی ایتالیایی طبخ می‌شود باید با دست خورده شود.
ماکیاولی: با این‌که چیزی از او نخوانده‌اید، پست‌فطرت بخوانیدش.
ماوراء‌الطبیعه: بخندید و مسخره‌اش کنید: نشانه‌ی برتری فکری.
نثر: نوشتنش از نظم آسان‌تر است.
نقاشی روی شیشه: هنر دارد کم‌کم معنایش را از دست می‌دهد.
نویسنده: هر کسی باید چندتایی بشناسد. اسامی‌شان مهم نیست.
واگنر: تا اسمش را شنیدید، پوزخند بزنید و درباره‌ی آینده‌ی موسیقی مزاح کنید.
وزغ: قورباغه‌ی ماده. زهرش بسیار مهلک است. هم‌نشین سنگ.
هتل: فقط در سوئیس مرغوب است.
هنرمند: همه‌شان شارلاتان هستند. از بی‌میلی‌شان تمجید کنید (از مد افتاده). از این‌که مثل بقیه لباس پوشیده‌اند اظهار شگفتی کنید (از مد افتاده). آن‌ها زیاد پول در می‌آورند، اما همه‌اش را به باد می‌دهند. کاری که هنرمندان می‌کنند را نمی‌شود «کار» خواند.
هنری سوم، هنری چهارم: تا کسی نامش را برد بگویید «همه‌ی هنری‌های تاریخ بداقبال بودند.»
هوگو، ویکتور: بگویید «با ورود به سیاست مرتکب اشتباه بدی شد.»
 

با نگاهی به :
ـ مقاله‌ی تیو کول در نیویورکر با عنوان «اندر جایگاه اندیشه»، ۲۷ آگوست ۲۰۱۳
ـ مقاله‌ی دیوید بارنت در گاردین با عنوان «افسون توصیف‌ناشدنی واژه‌نامه‌های هجوآمیز»، اول مارس ۲۰۱۱
ـ مقدمه‌ی ژاک برسون، بر ترجمه‌ی انگلیسی«واژه‌نامه‌ی ایده‌های همه‌گیر»
ـ رمان «طوطی فلوبر» اثر جولیان بارنز
ـ کلیات عبید زاکانی

[۱] Louis Bouilhet
[۲] Louise Colet
[۳] Julian Barnes
[۴]  ترجمه‌ی فارسی‌ این کتاب به زودی به قلم نگارنده منتشر می‌شود. م.
[۵] Tom Morton
[۶] A Dictionary of the English Language (Johnson’s Dictionary)
[۷] Ambrose Bierce
[۸] Devil’s Dictionary
[۹] Norman Hunter
[۱۰] David Barnett
[۱۱] Honoré Daumier
[۱۲] M. Joseph Prudhomme
[۱۳] Henry Monnier
[۱۴] Dominique Bouhours