دوره‌گرد فیلم و سینما

وقتی کارگر یا کشاورز شاعر می‌شود

۲۷ اسفند ۱۳۹۶
جلادها هم می‌میرند

امین حسینیون: در فیلم «جلادها هم می‌میرند» (۱۹۴۳)، که فریتز لانگ آن را بر اساس متن برتولت برشت ساخت، نازی‌ها عده‌ای را گروگان گرفته‌اند و گفته‌اند اگر چریکی که فرمانده آلمانی پراگ را کشته خودش را تسلیم نکند، به ترتیب همه را اعدام خواهند کرد. گروگان‌ها از همه قشری هستند: ژنرال، کارگر، معلم، یک نفر استاد تاریخ و یک نفر شاعر (استعاره‌ای از ملتِ چک).

در صحنه‌ی دو دقیقه‌ای که در زیر این پست می‌بینید، استاد تاریخ، نُوُتنی، با نِکوالِ شاعر شطرنج بازی می‌کند و به شاعر می‌بازد. همین استعاره‌ی باختِ استاد تاریخ به شاعر چقدر زیباست! بازی که تمام می‌شود، وسکاچک (کارگری که در صحنه‌های قبلی معرفی شده) جلو می‌آید و از شاعر بزرگ خواهش می‌کند شعرش را بخواند و نظر بدهد. شاعر نمی‌تواند شعر را بخواند چون کارگر بدخط است. سپس کارگر که دست‌خطش خوب نیست، خودش شروع می‌کند به خواندن.

نکوالِ شاعر در آغاز بی‌اعتنا گوش می‌کند، اما وقتی کارگر به استعاره‌ی «مشعل نامرئی» می‌رسد، توجهش جلب می‌شود و نگاهش بالا می‌آید. در جملات بعدی، مردی عینکی با ریش پروفسوری (هیئت یک فرد تحصیل‌کرده) از جایش برمی‌خیزد و به سمت کارگر/شاعر می‌آید. وقتی کارگر می‌خواند «تا آخر فریاد بزنید تسلیم هرگز!» جوانکی از پشت سرش بلند می‌شود که تا این لحظه پشت سر کارگر/شاعر مخفی بوده و دیده نمی‌شده. از سمت چپ کادر هم دو نفر با هیئت کارگری وارد می‌شوند و به شعر گوش می‌دهند. کارگر/شاعر توانسته مثل شاعران دوران باستان آدم‌های سرگردان را دور خودش و شعرش جمع کند.

نکوالِ شاعر که در آغاز همین صحنه به عنوان بزرگ‌ترین شاعر چک معرفی شده است، کیفیت شعر را تأیید می‌کند و می‌گوید: «دوستِ من، همین‌طوری هم عالی است.» پس از او، استادِ تاریخ است که شعر را می‌گیرد و دوباره می‌خواند تا به خاطر بسپارد. همراه با او دیگران هم با دقت گوش می‌کنند و به خاطر می‌سپارند. زمان این صحنه دو دقیقه است و هیچ چیز بیشتری ندارد. در واقع هیچ چیز بیشتری هم لازم ندارد. در صحنه‌های بعدی می‌بینیم که شعرِ «مشعل نامرئی» به سرود تبدیل شده است.

در دورانی که شاعر و استاد تسلیم شرایط شده‌اند و تولید و آفرینشی ندارند، این کارگر است که از واقعیت موجود ادبیات می‌سازد

در این صحنه‌ی دودقیقه‌ای، بدون این‌که داستانگو حتا یک لحظه از داستان فاصله بگیرد، چرخه‌ای از تولید ادبیات با دقت وصف شده است: در دورانی که شاعر و استاد تاریخ تسلیم شرایط شده‌اند و تولید و آفرینشی ندارند، این کارگر است که از واقعیت موجود ادبیات می‌سازد. ادبیات پس از تأییدِ شاعران به تاریخ سپرده می‌شود و همین تاریخ زمینه‌ای خواهد بود برای تولیدات بعدی. قطعاً این چرخه تمامِ ادبیات نیست، ولی قطعاً بخشی از آن است.

 

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top