در تقویمم نوشته بودم که یکشنبه ۲۷ خرداد به دکتر قانعیراد تلفن کنم و نظرش را در مورد گزارش ویرایشِ کتابی که فرستاده بودم جویا شوم و قراری بگذارم که برای همکاری در حوزۀ ویرایش گفتوگو کنیم، اما امروز در خبرها خواندم: «دکتر سید محمدامین قانعیراد، رئیس سابق انجمن جامعهشناسی ایران و استاد جامعهشناسی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور عصر امروز، پنجشنبه ۲۴ خرداد در ۶۳سالگی، به دلیل بیماری سرطان در بیمارستان کسری دار فانی را وداع گفت.» باورم نمیشد، تصور کردم دکتر قانعیراد دیگری هم هست، اما متأسفانه خبر درست بود. چهرۀ صمیمی و مهربان او از ذهنم دور نمیشود.
بارها دلم میخواست از حس عمیقی که از مرگ برخی بزرگان در دلم پدید میآید بنویسم، اما هر بار سکوت میکردم. ولی اینبار نتوانستم!
کمتر از یکسال از اولین تماس تلفنیام با زندهیاد قانعیراد میگذرد. اولین بار برای دعوت در جلسهای دربارۀ مدخلهای دایرهالمعارف پزشکی اسلام و ایران به ایشان تلفن کردم. انتظار نداشتم با چنین رویی گشاده مواجه شوم، از ایشان خواستم افرادی را برای مشاوره معرفی کند و اسامی چندین نفر را به من داد. چند بار برای هماهنگی، تلفنی با ایشان صحبت کردم. باورم نمیشد استاد قانعیراد، عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، با اینهمه گرفتاری، اینقدر وقت بگذارد و پاسخ تلفنهایم را با این رویِ گشاده بدهد. وقتی از نزدیک ایشان را دیدم، حس پدرانه و مهربانشان به من منتقل شد. دربارۀ اخلاق پزشکی سخن گفت، از کممحتوا بودن نوشتهها گفت، از جایگاه دانشنامهها برای پرداختن به مطالب، از منظر علمی، گفت و از ضرورت پرداختن به پژوهشهای عمیق و میدانی گفت.
حرفهایش را در دفترم نوشتم و تصویرش را در گوشیام ثبت کردم. از او قدردانی کردم که چنین بیریا دعوت مرا پذیرفت، بیآنکه بداند چه جایگاهی دارم و فقط به اعتبار اینکه مشتاق یادگیریام. بسیار مشوق و مشتاق کارهای نو و ارزشمند بود. وقتی از انجمن صنفی ویراستاران صحبت کردم، از کمبود ویراستاران گفت. مشتاق بود که برای ویراستاری کتابها و مجلاتی که مشاورشان است فکری بشود. وقتی برای جلسۀ نقد کتابی که ویراستارش بودم، یعنی آنچه شما میگویید، آنچه پزشک میشنود (شهر کتاب بهشتی، ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷) ایشان را دعوت کردم با اشتیاق از من خواست کتاب را برایشان بفرستم و وقتی بهدستش رسید، گفت باید فرصتی مناسب بیابد و کتاب را بخواند چون موضوع آن را دوست دارد و برایش مهم است که کتابی در این موضوع منتشر شده. نتوانست در جلسه شرکت کند چون همان روز در همایش ملی جامعهشناسی در سنندج بود، اما از من خواست که گزارش جلسه را برایش بفرستم که فرستادم. مدتی بعد کتابی را برای ارزیابی ویرایشی برایم فرستاد و من هم پاسخ را ارسال کردم. چند هفتهای بود که میخواستم احوالشان را بپرسم و نظرشان را دربارۀ گزارش جویا شوم، اما صد افسوس که فرصت تمام شد!
برایم عجیب بود و قابل تقدیر که تلفنهایم را بیپاسخ نمیگذاشت. وقت میگذاشت و میشنید و نظر میداد، استادان و پژوهشگرانی را که میشناخت معرفی میکرد که از آنها نیز در جلسات دعوت کنیم. یادم میآید از دکتر مرتضی فرهادی، گیاهمردمشناس و جامعهشناس، به نیکی یاد کرد و امکان ارتباط با ایشان را فراهم کرد که ایشان نیز از نیکمردان روزگار است. نمیدانم در این فضای بستۀ ارتباطی که همه در تلاشاند خودشان محور همهچیز باشند، خود را برتر از دیگران میدانند و از بالا به همه مینگرند و تماس با آنها به صد واسطه هم میسر نمیشود! این دانشیمرد از کدام سفینه بر این عرصه نشسته بود. نمیدانم من که در این دیدارهای کوتاه چنین شیفتۀ بزرگواری و صداقت ایشان شدم و از مرگش دلم به درد آمد، آنها که سالها در کنارش بودند چه حسی دارند!
مطلبی از استاد قانعیراد در خبرگزاری مهر (۹ اسفند ۹۶) منتشر شد که صداقت و جسارت گفتن حقایق را در او بهتمام نشان میدهد:
«آموزش عالی ایران نمیتواند جایی برود چون اخلاقش فاسد است و جایی راهش نمیدهند! دانشگاه و آموزشعالی ما دچار فساد علمی و پژوهشی است. یک نوع فاسدشدگی که نمیتوان نادیدهاش گرفت و از آن غفلت کرد. واقعاً برخی رخدادها در آموزش عالی شرمآور است، وقتی روبهروی دانشگاه در میدان انقلاب حرکت میکنید از تبلیغات سمعی و بصری دربارۀ فروش پایاننامه و مقاله احساس شرم میکنید.
فرایندی که از دانشگاهها شروع شد و دامنش به «بنگاههای دانشبنیان تولیدِ دانش» یا همان شرکتهای تقلبی پایاننامه فروشی کشیده شد؛ بعضاً با کارگزاری اساتید و اعضای هیئت علمی، و بهخصوص دانشآموختگان و دانشجویان دکترا.»
صدافسوس که چند سالی است درختان پرمیوه نیز ناگهان فرومیافتند. قدرشان را بدانیم. یکشنبه ۲۷ خرداد دیگر دکتر قانعیراد پشت میزش نیست و تلفنم را پاسخ نمیدهد. افسوس که حرفهایم با او تمام نشده بود.
مهناز مقدسی