نازنین خلیلیپور: در دنیای فانتزی کودکانه، اولین معنایی که از «بسته» به ذهنم میرسید هدیه بود. «بسته» را چیزی شگفتانگیز تلقی میکردم که درون آن چیزی شگفتانگیزتر قرار داشت و برای اینکه کسی نبیندش، در جعبه یا پوششی پیچیده شده بود. «بستهی پستی» هم همین حسوحال را داشت و کمتر از هدیهی شگفتانگیز نبود و تا وقتی بازش نمیکردم همچنان ذوقوشوق داشتم. در عالم بچگی هر چیزی که از داخلِ کاغذ کادو بیرون میآمد برایم جذبه داشت. محتویات بسته زیاد مهم نبود، بیشتر شور و هیجان و تزئینات بستهبندیاش برایم اهمیت داشت.
کمی که بزرگتر شدم به مدرسه رفتم، آن موقع معنای بسته کمی برایم گستردهتر شد. دیگر به کاغذکادوها توجه نمیکردم و کاربردِ محتویات بسته برایم اهمیت بیشتری یافت. کمی بعد فهمیدم بزرگترها برای اینکه سرم را شیره بمالند چیزی بیارزش را در زَروَرَق میپیچند و به اسم «بستهی جادویی» به من میدهند تا دلم خوش باشد. همین موقع بود که پی بردم بسته را برای شمارش چیزهای بیاهمیتی مثل آدامس و سیگار هم به کار میبرند، مثلاً به بابای مدرسه میگفتم «لطفاً یک بسته آدامس بده!»
دیری نپایید که مدرسه را تمام کردم و قدم به دانشگاه گذاشتم؛ کمکم معنای دیگرِ «بسته»، یعنی «انسداد» و «مسدودشدن»، را با همهی وجودم حس کردم، مثلاً وقتی برخی از مقامات از دانشگاه بازدید میکردند دربانها میگفتند «مسیر ورودیِ دانشگاه بسته است»؛ حتی گاه معنای «تعطیلشدن» هم داشت، مثلِ وقتی که برف میآمد یا هوا آلوده میشد و اعلام میکردند «کل شهر بسته است». در همان حولوحوش اصطلاحاتی همچون «اقتصاد بسته»، «فضای فرهنگی بسته»، «فضای علمیِ بسته» هم به گوشم میخورد که مرا با کاربردهای این واژه بیشتر آشنا میکرد.
سرتان را درد نیاورم، حالا بعد از گذشت سالها از کودکی، مدرسه، دانشگاه و کار فهمیدهام که «بسته» جزو واژههای پرکاربرد است و آن را در فهرست واژههای تکراریِ دههی اخیر یادداشت کردهام. درست در کنار واژهی «ظرفیت» که برخی از دوستان آن را در دورهای مثل نقلونبات به کار میبردند.
خوب است بدانید این «بسته» از آن واژههای شگفتانگیز است؛ همهجا به کار میآید، مثلاً برای برونرفت از بحرانِ «اقتصاد بسته» میتوان «بستهی اقتصادی» ارائه داد که نمونهای است از کاربردِ حیرتانگیزِ دو «بسته» در کنار هم!
امروزه چنان در بهکاربردنِ واژهی «بسته» پیشرفت کردهایم که بهازای هر انسداد و گرفتگی (بستگی!) میتوان بستهای متناسب با آن ارائه کرد، مثل «بستهی معیشتی»، «بستهی حمایتی». مهم نیست که داخلش چیست، شاید همان یک بسته آدامسی باشد که در کودکی همهی ما میخریدیم.
راستی تا یادم نرفته بگویم که بهتازگی میوهی «بازار ارزیِ بسته» هم در قالب «بستهی ارزی» به جمع «بسته»ها پیوسته و این ویژگی هر«بسته»ای است که نمیدانیم داخلش چیست و کاش به دوران کودکی بازمیگشتیم تا بتوانیم با چنین بستههایی دستکم کمی غافلگیر شویم. هرچند، از سعدی باید شنید که،
بهایم خموشاند و گویا بشر
زبان بسته بهتر که گویا به شرّ