خوابگرد

نوشتن به سبکِ دایناسورها!

شاید این جوک تلگرامی به شما هم رسیده باشدکه کسی از دوستش می‌پرسد: قبراق درست است یا غبراغ یا غبراغ یا غبراق؟ و دوستش جواب می‌دهد: Ghebragh

املای این کلمه که ریشه‌ی ترکی دارد و به معنای چابک و چست و چالاک است، هم به صورت غبراق ضبط شده، هم قبراق و هم غبراغ. اما از این واژه‌ی چنداملایی که بگذریم، آن فارسینگلیسی یا پینگلیش نوشتن اصل ماجرا ست که انگار خیلی‌ها را از دردسر غلط‌های املایی خلاص کرده. اگر صرفاً از روی تنبلی یا کم‌سوادی، مدعیِ ضرورت تغییر خط فارسی نباشیم و خط و زبان فارسی را یکی از سرمایه‌های ملی و فرهنگی بدانیم، پینگلیش نوشتن خودش از عجیب‌ترین عادت‌های امروز برخی از ما ست. خصوصاً وقتی که امروزه هر کاربری با هر ابزاری، امکان نوشتن به فارسی را به‌سادگی در اختیار دارد.

ریشه‌ی کلمه‌ی فینگلیش

اما از این یک مورد هم بگذریم، خودِ اصطلاح «فینگلیش» است که نادانسته آن را به جای پینگلیش و فارسینگلیسی به کار می‌بریم. فینگلیش از ابتکارهای ایرانی‌ها نیست. حدود صد سال پیش، مهاجران فنلاندی در امریکا و کانادا شروع کردند به فنلاندی کردن کلمه‌های انگلیسی. اغلبِ این مهاجرانِ اولیه کم‌سواد بودند و برای همین انگلیسی را کامل یاد نگرفتند و فینگلیشِ قدیم را ساختند. چندی بعد نسل‌های جدیدتر هم فینگلیش جدید را ساختند که در آن وقتی مفهومی در انگلیسی فقط با یک کلمه بیان می‌شد و معادل آن در زبان فنلاندی به چند کلمه نیاز داشت، این معادل‌ها را هم وارد زبان خودشان کردند.

القصه، اصطلاح «فینگلیش» از ترکیب فنلاندی با انگلیسی ساخته شد و صد سال بعد با ورود اینترنت و موبایل به ایران، ما هم به آن آلوده شدیم و حتا امروزه که امکان فارسی نوشتن داریم، برخی از ما هم‌چنان به آن مبتلاییم و پشت غلط‌های املایی‌مان مخفی می‌شویم و به آن هم مثل فنلاندی‌ها می‌گوییم «فینگلیش»، نه پینگلیش و نه مثلاً فارسینگلیش.

نه همه، ولی بیشتر پینگلیش‌نویسان یه به قول معروف فینگلیش‌نویسان کسانی هستند که نه انگلیسی را خوب می‌دانند و نه پارسی را. و مهم‌تر این‌که در همین روش هم اِلی ماشاءَالله رسم‌الخط‌های محیرالعقول داریم. مثلاً کلمه‌ی «بعداً» را یکی می‌نویسد Badan، یکی می‌نویسد Ba’dan و یکی هم می‌نویسد Baadan. یا کلمه‌ی «خوب» را یکی می‌نویسد khob، یکی می‌نویسد khub و یکی می‌نویسد khoob و یکی هم می‌نویسد Khoub. یعنی در رسم‌الخط فارسی کم تشتت داریم، حالا باید غصه‌ی رسم‌الخط پینگلیش را هم بخوریم و سرگیجه بگیریم.

تا کی شود که سرنوشتِ نسل پینگلیش‌نویسان هم به سرنوشت دایناسورها پیوند بخورد و برسیم سروقتِ بدبختی‌های فارسی‌نوشتنِ خودمان!