خوابگرد

واکنش به دیدگاه شفیعی کدکنی درباره‌ی زبان‌های محلی؛ بی‌خبری، غرض‌ورزی یا خیانت؟

اندیشه‌ی پویا، علیرضا اکبری: انتشار یک فایل صوتی از یکی از کلاس‌های دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی اخیراً خبرساز شد. شفیعی کدکنی در صحبت‌هایش در این جلسه نخست به سرنوشت زبان فارسی در شبه‌قارۀ هند اشاره می‌کند و این‌که در آن منطقه با برکشیدن زبان محلی اردو در مقابل فارسی به اسم بومی‌گرایی تیشه به ریشۀ زبان فارسی زده شد؛ ابتدا مردم منطقه تشویق شدند به اردو حرف بزنند و بعد که این رویه جا افتاد، چون زبان اردو ادبیات کهن و سترگی مانند فارسی نداشت، کم‌کم به حاشیه رانده شد تا این‌که انگلیسی جایش را گرفت و حالا اردو زبانی حاشیه‌ای در آن منطقه است و انگلیسی زبان اصلی و غالب.

شفیعی کدکنی سپس با اشاره به فشارهای مشابهی که در ایران برای تکلم و تحصیل به زبان‌های محلی وجود دارد می‌گوید: «ببینید آن‌هایی که روی زبان‌های محلی ما فشار می‌آورند که من آقا به لهجۀ کدکنی بهتر است شعر بگویم، او می‌داند چه‌کار می‌کند، او می‌داند که در لهجۀ کدکنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد، نظامی وجود ندارد، سعدی [وجود] ندارد. این لهجه وقتی که خیلی هم بزرگ بشود چهار تا داستان کوتاه و دو ـ سه تا شعر بندتنبانی میراثش خواهد شد. آن بچه هم می‌گوید من فاتحۀ این را خواندم. من شکسپیر می‌خوانم یا پوشکین می‌خوانم […]. این نظر من نیست که بگویید من یک شوونیست فارس هستم. زبان فارسی در همه کرۀ زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلال‌الدین و شاهنامه و سعدی و حافظ و نظامی و… شناخته می‌شود. شکسپیر با آن نمی‌تواند کشتی بگیرد. پوشکین با آن نمی‌تواند کشتی بگیرد. اما با آن لهجۀ محلی که تشویقت می‌کنند، بعد از مدتی نوۀ تو، نبیرۀ تو، می‌گوید شاشیدم به این زبان محلی خودم. من روس می‌شوم، انگلیسی می‌شوم. شکسپیر می‌خوانم، لرمانتف می‌خوانم، پوشکین می‌خوانم… این را ما هیچ بهش توجه نمی‌کنیم. ما نمی‌خواهیم هیچ زبان محلی‌ای را خدای‌نکرده [تضعیف کنیم …] چون این زبان‌های محلی پشتوانۀ فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبان‌های محلی را حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترک‌مان را عملاً نمی‌فهمیم. ولی این زبان بین‌الاقوامی که قرن‌ها و قرن‌ها و قرن‌ها همۀ این اقوام درش مساهمت (همکاری و همیاری) دارند […] هیچ قومی بر هیچ قوم دیگری تقدم ندارد در ساختن امواج این دریای بزرگ. ما به این باید خیلی بیش‌تر از این‌ها اهمیت بدهیم».

انتشار این صحبت‌ها و به‌خصوص به کار بردن برخی تعابیر عامیانه در این فایل صوتی از سوی گوینده موجب انتقاداتی گسترده به شفیعی کدکنی در فضای مجازی شد. برخی از منتقدین تفکر اصلی پشت این صحبت‌ها را نوعی توهم توطئۀ دایی‌جان ناپلئونی قلمداد کردند. حامد کهنه‌پوشی، استاد دانشگاه پیام نور مریوان، در صفحۀ فیسبوک خود در یادداشتی ضمن انتقاد از شفیعی کدکنی و اشاره به ادعای او مبنی بر توان زبان فارسی در کُشتی گرفتن با شکسپیر و پوشکین نوشت‌: «اما پرسش این‌جاست که چرا شفیعی کدکنی به کُشتی با هگل، مارکس یا نیچه نمی‌رود؟ چون خودش آگاه است که علم و فلسفه در تمدن اسلامی به زبان عربی نگاشته شده و این واقعیتی است که به کار ماندن در توهمات گذشته‌نگرِ ایشان نمی‌آید». کهنه‌پوشی در ادامه شفیعی کدکنی را نمایندۀ تفکری خوانده بود که «از زمان مشروطه سعی در ترویج زبان فارسی و راه‌اندازی زبان‌کُشی برای دیگر زبان‌ها داشت» و گفته بود که «محلی خواندن و کمر بستن به قتل زبان‌های دیگر ایران ایدۀ تازه‌ای نیست.»

انتقادها به استاد ادبیات دانشگاه تهران وجوه دیگری نیز داشت. برخی از شفیعی کدکنی انتقاد می‌کردند که آنچه او زبان محلی می‌نامد «زبان مادری» آنان است، برخی دیگر او را متهم به نژادپرستی کردند و برخی دیگر نیز با آوردن مثال‌هایی از ادبیات آذری و کردی بر ظرفیت بالای این دو ادبیات در خلق شاهکارهای ادبی تأکید ‌کردند. غبار انتقادات که کمی فرونشست دیگرانی نیز به دفاع از شفیعی کدکنی برخاستند. لُب کلام مدافعان شفیعی کدکنی این بود که منتقدان جان کلام استاد را درنیافته‌اند و با تأکید بر یک عبارت، کلیت سخن او را نادیده می‌گیرند. از جمله رضا شکراللهی در «خوابگرد» به دفاع از شفیعی کدکنی پرداخت و منتقدان او را متهم کرد که خود را به خواب زده‌اند و بیدار نخواهند شد: «چند روز پیش فایل صوتی کوتاهی از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی منتشر شد دربارۀ زبان فارسی و زبان‌های محلی که دستمایۀ شیطنت قرار گرفت. من نمی‌دانم کجای حرف‌های استاد شفیعی کدکنی توهین به لهجه‌ها و زبان‌های محلی بوده یا اصلاً حرف نادرستی است که برخی قوم‌گرایان افراطی دوره افتاده‌اند به فحاشی و پرت‌وپلاگویی. آن‌ها را که از غرض چنین می‌کنند و آن جملۀ کذای استاد را تحریف‌شده به خورد دیگران می‌دهند کاری نمی‌توان کرد؛ خود را به خواب‌زده‌اند و بیدارشان نمی‌توان کرد […]. افسوس که اصل کلام او در این میان غبار گرفت. جان کلامش را دریابید.»

چنان که گونه‌گونی این نظرات نشان می‌دهد اظهارات اخیر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی غبار مناقشاتی کهن را برانگیخته که از دورۀ پی‌ریزی ایران مدرن آغاز گشته است. این مواجهه‌ها بار دیگر این پرسش را به میان کشید که آیا تقویتِ دغدغۀ زبان‌های محلی در برابر زبان فارسی، یک توطئه است، یا کسانی که به چنین توطئه‌ای معتقدند، دچار توهم توطئه‌اند؟ و در ایران امروز و در این شرایط زمانی، چنین واکنش‌هایی را که متضمن پشت کردن به زبان فارسی و تک‌روی زبانی با تأکید بر زبان‌های محلی است، چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟ آنچه می‌خوانید نظراتی است در این خصوص و دربارۀ سخنان استاد شفیعی کدکنی که حاشیه‌ساز شد.

احمد کریمی حکاک
من در سخنان استاد شفیعی کدکنی یک رشته تداعی و تسلسل بلاغی دیدم که سخن را از سطحی به سطحی و از ساحتی به ساحتی دیگر می‌کشاند و کار داوری دربارۀ جان کلام ایشان را دشوار می‌کند. به نظر می‌رسد که تکیۀ اصلی سخن ایشان بر پایۀ شکوهمندی بی‌چون‌وچرای ادب فارسی است که در درازای هزار و یکصد سال این زبان را نه‌تنها به رکن رکین هویت ایرانی و وفاق ملی ایرانیان، بلکه به یکی از بدایع و عجایب فرهنگ بشری تبدیل کرده، و استاد در مقام یکی از پاسداران این گنجینۀ زیبا و نادره‌کارانی که در هر نسل و عصر آثار کلامی شگرف دیگری بر آن افزوده‌اند پا به میدان گذاشته و از سر درد سخنانی گفته‌اند.

چون نیک بنگریم، اما، سخنان استاد در تداعی و تسلسلی بی‌وقفه و بی‌محابا، با برخی واقعیت‌های موجود در ایران امروز برخورد می‌کند و مواجهۀ میان زبان ملی و رسمی و فرهنگی ایرانیان را رودرروی مساعی ایرانیانی دیگر از اقوام گوناگون آن سرزمین قرار می‌دهد که در محیطی جز محیط فارسی‌زبان پا به عرصۀ وجود نهاده و در بزرگ‌سالی به اندازۀ هر شهروند ایرانی حق دارند بینش و امیال و آرزوهای خود را برای ایران آینده بیان کنند و در راه تحقق آن بکوشند، بی‌آن‌که به توطئه‌گری و دسیسه‌بازی و تجزیه‌طلبی متهم شوند.

این‌که زبان فارسی در روزگاری در بخش بزرگی از جغرافیای جهان زبان اندیشمندان و آرمان‌گرایانی بوده است که از آن مجموعه‌ای ژرف و شگرف برای بیان عواطف انسانی ساخته‌اند به گونه‌ای که امروز ما ایرانیان به چشم حیرت در آن می‌نگریم سخنی است، و این واقعیت این‌جایی و اکنونی جامعۀ ایران امروز که در آن شاید هیبت و شکوه زبان فارسی سد راه شکوفایی و  آفریدگاری ترک و کرد ایرانی یا عرب و بلوچ ایرانی شده باشد، به گونه‌ای که ایشان کفۀ ترازوی عدالت‌جویی و عدالت‌خواهی را، که نه‌تنها زیبندۀ شهروندی بلکه وظیفۀ شهروندی آنان است، در قالب میثاق ملی موجود به زیان خود می‌بینند سخن دیگری است که عمیقاً بر حق است و نمی‌تواند و نباید چشم ما را بر بی‌عدالتی‌هایی به نام وفاق ملی کنونی ببندد.

البته حراست از تمامیت ارضی کشور ایران وظیفۀ همۀ شهروندان ایرانی است در هر کجای جهان که باشند و به هر قومیتی که خود را به آن متعلق بدانند. ولی به نام این آرمان نمی‌توان پذیرفتن حتا اندک نابرابری را توجیه کرد و به دیگر شهروندان قبولاند. ایران فردا یا می‌تواند شاهین میزانِ میثاق ملی را در نقطه‌ای نگاه دارد که نابرابری‌های قومی و زبانی به کم‌ترین حد ممکن برسد به گونه‌ای که ایرانیان بتوانند زادراه باقی‌مانده از سفر تاریخی‌شان را برای ادامۀ راه و کار خود در آینده نیز کافی و وافی بشمارند و بشناسند، یا این‌که اقوام ایرانی برای احیای حیات فرهنگی خود و احقاق حقوق انسانی خود میثاق شهروندی موجود را به گونه‌ای جرح و تعدیل خواهند کرد که ادامۀ راه را برای آنان نیز ممکن و بلکه مطلوب سازد. آرمان حفظ تمامیت ارضی ایران کنونی نمی‌تواند و نباید تا همیشۀ تاریخ در گرو شکوه زبان و ادب فارسی قرار گیرد و مانع امکان تحقق تعالی و تکامل انسانی فردفردِ شهروندان امروز و فردای آن کشور باشد.

فتح‌الله مجتبایی
پدر من از مردم تفرش و فراهان بود و در دوران زندگی سال‌ها در نواحی مختلف ایران به خدمات دیوانی و دولتی اشتغال داشت. مادرم از تویسرکان بود و مادرش از لرستان. یکی از خواهرانم در نیشابور به خانه‌ی شوهر رفته بود و دیگری در کرمانشاه در خانواده‌ای از مردم کردستان. یکی از برادرانم در گیلان زندگی می‌کند و همسری از مردم رشت داشت، و برادر دیگرم با خانواده‌ای از مردم تبریز ازدواج کرده بود. همسر خود من در اصل آذربایجانی است. فرزندان این خانواده‌ها غالباً در خانه به زبان‌های محلی (آذری، کردی، گیلانی) گفت‌وگو می‌کردند و با هم به زبان فارسی. این مشتِ من را نمونه‌ی خروار بگیرید.

کشور ایران رنگین‌کمان زیبا و پرستاره‌ای است که از اقوام مختلف، گویش‌های مختلف، هنرهای مختلف، آداب و رسوم مختلف، خلاقیت‌های فکری و ذوقی مختلف تشکیل یافته، و همین تنوع و چندگانگی قومی و فرهنگی در طول سده‌ها و هزاره‌ها بدان نوعی درهم‌تنیدگی ملی و استحکام روحی بخشیده است. و از همین‌روست که دو هزار ششصد ـ هفتصد سال مانند یک رشته‌ی به‌هم‌پیوسته و مقاوم، با هویت تاریخی واحد ادامه داشته و سیلاب‌های سنگین و پرخطر را از سر گذرانده، و حتا قدرت‌های مهاجم را مطیع و خدمت‌گزار خود کرده است.

امروز نیز در برابر دسیسه‌های قدرت‌های استثمارگر، که منافع و بقای خود را در ناتوان کردن، واپس راندن و بالأخره پاره‌پاره کردن کشورهای ریشه‌دار دیده‌اند، پایداری خواهد کرد. با گسترش اطلاعات اجتماعی و سیاسی جهانی و امکانات رسانه‌های جدید، جوانان ما امروز دریافته‌اند که یکی از شیوه‌های کهنه و نخ‌نماشده استعمار برای پاره‌پاره کردن کشورهای غنی و مهم جهان (به اصطلاح خودشان fragmentation)، قطع پیوندهای آنان با تاریخ و گذشته‌شان و تضعیف هویت ملی آنان از یک‌سو، و ایجاد کینه و نفرت و حتا خون‌ریزی میان اقوام و دولت مرکزی از سوی دیگر، و دادن عنوان مجعول و غیرمعمول «ملت» و «ملیت» به آن‌هاست. راه رسیدن به این مقصود، یکی استفاده از تفاوت‌های دینی و اعتقادی است، و دیگری استفاده از تفاوت‌های زبانی اقوام است. با تغییر خط می‌توان رابطه نسل جوان را با فرهنگ و مفاخر تاریخی‌شان قطع کرد، و با تغییر زبان جامعه را قرن‌ها به قهقهرا برد. این‌ها مطالبی است که امروز همه می‌دانند و دریافته‌اند که حنای موج‌سواران جدید رنگی ندارد، و سرانجام خود بدنام و رسوا خواهند شد.

شک نیست که گویش‌ها و زبان‌های قومی و محلی ما از سرمایه‌های بسیار ارزشمند تاریخی و فرهنگی و ملی ما به‌شمار می‌روند، و نمایشگر ریشه‌های ژرف تاریخی اقوام و گروه‌هایی می‌باشند که هزاره‌ها با هم زندگانی اجتماعی مشترک داشته و در تجربه‌های تاریخی، دادوستدهای فرهنگی و هنری و معاشی و تجاری، و پیوندها و آمیزش‌های قومی خود، شرق و غرب سرزمین‌های ایرانی را به هم پیوسته‌اند. (۱)

گویش‌ها و زبان‌های محلی، یا به عبارت دیگر زبان‌های مادری اقوام ایران و ساکن در ایران، از سرمایه‌های بسیار پرارزش تاریخی و علمی و فرهنگی ماست و شایسته و بایسته است که به آن‌ها توجه ویژه مبذول شود و به صورت یک موضوع مهم علمی و دانشگاهی در دانشگاه‌ها موضوع تحقیق و بررسی قرار گیرند و در دبستان‌ها و دبیرستان‌ها نیز جزو دروس دیگر، جنبه‌های زبان‌شناسی و ویژگی‌های صرفی و نحوی آن‌ها تدریس شود. گفت‌وگو به این زبان‌ها و گویش‌ها قرن‌ها در حوزه‌های خاص خود ادامه داشته و دارد. بررسی علمیِ خصوصیات زبان‌شناسی نیز ضرورت دیگری است که می‌تواند مقدمات لازم برای تهیه‌ی یک اطلس زبان‌شناسی زبان‌های ایران را فراهم کند.

تا این اندازه که گفته شد، توجه و اقدام عملی نه‌تنها مفید، بلکه واجب است. اما تجاوز از این حدود، و مخالفت با رواج و تقویت یک زبان رسمی و عمومی به عنوان واسطه و پیوند میان اقوام و مردمان نقاط مختلف کشور (که البته در ایران همان زبان پارسی است) یا ابلهانه و از روی بی‌خبری است، یا مغرضانه و حتا خائنانه، و باید در مقابل آن درست و عاقلانه اقدام عملی کرد.

در بیش‌تر جوامع و کشورهای جهان نیز تنها یک زبان رسمی و عمومی، به‌اصطلاح «لینگوا فرانکا» (Lingua franca) وجود دارد. زبان فارسی از سده‌های پیش، و شاید از دوران‌های پیش از اسلام زبان، رابط و عامل بستگی‌های قومی و فرهنگی و اجتماعی و ذوقی و هنری و تجاری همۀ اقوام ایرانی و فراتر از زبان‌ها و قومیت‌های محلی، زبان خلاقیت‌های علمی و ادبی و دینی و عرفانی همۀ این مردم بوده است. جای تأسف بسیار خواهد بود اگر کسی که به این آب و خاک تعلق داشته است نخواهد که آثار خیام و فردوسی و سعدی و مولوی و عطار و حافظ و بسیاری دیگر از چهره‌های درخشان فکر و هنر این مردم را از مواریث و مفاخر تاریخی و ملی خود بداند.

پانوشت
۱ـ من پیش از این بارها به مسئله‌ی زبان‌های مادری اقوام ایرانی یا به‌اصطلاح گویش‌ها و زبان‌های محلی کشور اشاراتی کرده‌ام و در شماره‌هایی از روزنامه‌ی ایران (بیست‌ونهم آبان ۱۳۹۲، زیر عنوان: «تغییر خط و زبان: ابزارهای تهاجم بیگانگان»)، کتاب هفته (سوم اسفند ۱۳۹۲، روز جهانی زبان مادری) و اطلاعات حکمت و معرفت (مهرماه ۱۳۹۵) درباره‌ی اهمیت این موضوع و خطراتی که سوءاستفاده از آن می‌تواند در پی داشته باشد، مطالبی گفته‌ام.

دیگر یادداشت‌های مربوط به این اقتراح را در شماره‌ی ۵۲ مجله‌ی اندیشه‌ی پویا بخوانید.