یکی از دلایل اینکه ویراستاران زورشان به حذف واژهای مثل «ممنوعالکار» نرسید و نتوانستند «ممنوعازکار» یا «کارممنوع» را جایگزین آن کنند، این است که هر روز که بیدار شدیم، دیدیم یک ممنوعالچیز جدید داریم. اوائل فقط ممنوعالملاقات و ممنوعالخروج داشتیم برای آدمها و بعد ممنوعالچاپ ظهور کرد برای کتابها و کمکم ممنوعهای دیگر هم رسید و حالا تا دلتان بخواهد ممنوع اندر ممنوع داریم و به داشتن این همه ممنوع نیز به خود میبالیم!
برای مثال، ممنوعالتصویر در تلویزیون. یا ممنوعالقلم در رسانهها. یا ممنوعالفعالیت. یا ممنوعالختم برای خاتمی که نگذاشتند در مراسم ختم شرکت کند. یا ممنوعالنمازجمعه برای هاشمی. یا ممنوعالسفر برای امامجمعهی زاهدان.
یا ممنوعالعکس و ممنوعالمصاحبه و ممنوعالآواز و ممنوعالکنسرت و ممنوعالتبلیغ و ممنوعالکوفت و حالا هم ممنوعالتیزر ـ که روزنامهی شهروند گزارشی دربارهی آن منتشر کرده است. خب با این حجم از ممنوعالها که یکی از پی دیگر نازل میشود، ویراستاران حق دارند بزنند گاراژ وگرنه بعید نیست فردا یک «ال» هم بچسبانند به کلهی آنها و ممنوعالویرایششان کنند!