خوابگرد

کم و زیادِ ‘از سرد و گرم روزگار ‘

رسول گلپایگانی: اتفاق خجسته‌ای است که خاطره‌نویسی بین اهل فرهنگ و هنر و به‌خصوص سیاست جا باز کرده و خوشبختانه مخاطب خوبی هم پیدا کرده است. در این خاطراتِ خودنوشت، اطلاعات نابی پیدا می‌شود که شاید در جای دیگری نباشد و اگر این خاطرات نوشته نشود، به‌راحتی فراموش می‌شود و هیچ ردی از آن در یادها نخواهد ماند.

از سرد و گرم روزگار خاطرات احمد زیدآبادی یکی از این کتاب‌هاست که در این روزها پر سروصدا وارد بازار نشر شده و خوشبختانه با اقبال کتاب‌خوانان هم مواجه شده است. چرا می‌گویم خوشبختانه؟ چون انگیزه ایجاد می‌کند برای دیگرانی که دنیایی خاطره‌ی ارزشمند در ذهن دارند و نگارش آن‌ها می‌تواند در ترسیم تاریخ این مرزوبوم بسیار موثر باشد.

در این کتاب، احمد زیدآبادی روزنامه‌نگار و فعال سیاسی، که در خاطراتش هم اشاره دارد به این‌که همواره و از دوران کودکی و نوجوانی در پی ایجاد نوعی نگاه متفاوت و البته انتقادی به جریان‌های مرسوم بوده، خاطراتش از سال‌های کودکی تا ۱۸ سالگی و نخستین مواجهه‌اش با دانشگاه تهران و رشته‌ی مورد‌ علاقه‌اش یعنی علوم سیاسی را نوشته و باقی خاطراتش را هم در جلدی دیگر آورده با عنوان «بهار زندگی در زمستان تهران» است که فعلاً با آن کاری نداریم.

فارغ از تمایلات سیاسی و نگاه‌های حزبی احتمالی، می‌توان به کتابِ از سرد و گرم روزگار به عنوان دریچه‌ای باز به تاریخ این کشور نگاه کرد و آن را در قالب خاطراتِ خودنوشت بررسید. این کتاب پرکشش با لحن و بیانی ساده و صمیمی، خیلی راحت مخاطب را با خود همراه می‌کند، ولی کتابی نیست که خالی از ایراد و اشکال باشد. مهم‌ترین ایراد آن کمی اطناب است. در جاهایی که نیاز به جزئیات بیشتر هست سکوت شده و خیلی سرسری عبور کرده و در جاهایی مثل شروع جنگ تحمیلی، بی هیچ مقدمه‌چینی و اشاره‌ای وارد ماجرا شده است.

در خاطرات خودنوشت، بخش پژوهش و گویاسازی تاریخ‌ها، اشخاص و مکان‌ها اهمیت زیادی دارد که معمولاً به‌صورت پانویس و پی‌نوشت می‌آید که متاسفانه این کتاب خالی از این دو مورد است و پیش‌فرض بزرگی در مورد دانش و آگاهی مخاطب در مورد نام‌ها، تاریخ‌ها، حزب‌ها و… تصور شده است.

افزون بر این، از آن‌جا که در خاطراتِ خودنوشت معمولاً نام‌های فراوانی ذکر می‌شود، ضرورت وجود فهرست و نمایه وجود دارد تا خواننده به‌راحتی بتواند به اطلاعات دسترسی پیدا کند. این موارد به‌طور حرفه‌ای بر عهده‌ی ویراستار ناشر است که متأسفانه هیچ خبری از آن‌ها در این کتاب نیست و از نشر معتبری چون نشر نی، چنین چیزی بس عجیب می‌نماید.

بخشی از متن کتاب از سرد و گرم روزگار

«سرنوشت به دنبالم بود؛ «چون دیوانه‌ای تیغ در دست». به خلاف همسالانم، تسلیم آن نشدم. هر غروب پاییز از بلندای تک‌درختِ تناور روستایمان چشم به افق‌های دوردست و بی‌انتهای کویر دوختم و به‌ آواز درونم گوش فرا دادم؛ آوازی که مرا به «انتخاب» فرا می‌خواند. پس انتخاب کردم.»
از سرد و گرم روزگار احمد زیدآبادی، نشر نی، چاپ نهم، ۱۳۹۷