خوابگرد

سهراب پورناظری و بیشه‌ی خالی و میدان‌داری خامی!

داریوش محمدپور: سهراب پورناظری، هنرمند جوان خوش‌ذوق، مصاحبه‌ای کرده و در آن، بعد از تقریباً چهار دهه از عمر ـ یا در واقع پایان کانون چاووش ـ زبان به انتقاد از آن گشوده است. خلاصه‌ی حرفش این است: کانون چاووش، هنرمندانِ سرشناس آن دوره، مثل احمد عبادی و فرامرز پایور و فرهنگ شریف و جلیل شهناز را حذف کرده است. در خلال سخنش چندبار می‌گوید: ایرادی هم ندارد چون بالأخره جوّ عاطفی جامعه است. ولی باز همان‌جا زبان به تقبیح می‌گشاید، گویی تکلیفش روشن نیست که بالأخره باید تحسین کرد یا تقبیح. نکاتی را در حاشیه‌ی این حرف‌ها می‌نویسم که برای اهل موسیقی نه تازه است نه ناشناخته، ولی برای یادآوری شاید مهم باشد.

۱ـ سهراب پورناظری جوان است و سنّش به زحمت قد می‌دهد که تجربه‌ی آن فضا و آن محیط و آن کانون در ذهنش باشد. صِرف نقل‌قول از محمدرضا شجریان، آن هم در وضعیت کنونی‌اش، کفایت نمی‌کند. حتا اگر شجریان هم چنین روایتی از ماجرا داشته باشد، باز هم باید دید سایر بازیگرانِ ماجرا و کسانی که در آن کانون نقش داشتند چه می‌گویند. از میان آن‌ها، پرویز مشکاتیان در میان ما نیست. محمدرضا لطفی هم نیست. سایه هم شاید در سنّی نباشد و یا اصلاً علاقه نداشته باشد جواب این‌ها را بدهد. بقیه را نمی‌دانم. ولی این شکل اظهارنظر چیزی نیست جز خالی دیدن بیشه.

۲ـ حسین علیزاده، مدتی پیش، از همایون شجریان (و در واقع از ترکیب همایون شجریان و پورناظری‌ها) توصیفی کرده بود (انتقاد بود؟ نمی‌دانم) که: این کارها موسیقی سنتی نیست؛ پاپ است. و چه سخن درست و سنجیده‌ای گفت؛ هر گونه‌ی موسیقی به جای خود. گویا این سخنان به مذاق این آهنگسازان جوان که راه دیگری می‌روند و حالا انگار وکیل اعتبار و عواطف عبادی و شهناز و شریف هم شده‌اند، خوش نیامده است.

حسین علیزاده: درخواست دارم تا موسیقی سنتی را با سایر موسیقی‌ها آمیخته نکنید. صد نوع موسیقی را به نام موسیقی سنتی عنوان می‌کنند، بعد یک روز می‌بینیم که نوشته‌اند از موسیقی سنتی استقبال شده و یک روز می‌بینیم نوشته‌اند که از موسیقی سنتی استقبال نشده است. بسیاری از این موسیقی‌ها پاپ هستند. به عنوان نمونه همایون شجریان پاپ اجرا می‌کند. این‌که فرزند محمدرضا شجریان است که به معنا اجرای سنتی نیست. با بسیاری از سازهای قدیمی مثل کمانچه نیز می‌توان موسیقی پاپ اجرا کرد. چرا برخی فکر می‌کنند موسیقی پاپ بد و زشت است؟ اگر تقلید باشد زشت است.

۳ـ کانون چاووش، با این شیوه‌ی مبهمی که سهراب پورناظری از آن نام می‌برد، یک هویت نامتعیّن کِش‌سان و بدون شخص نیست. عده‌ای آدم آن را ساخته بودند و در آن نقش‌آفرینی کرده بودند. خوب بوده است یا بد، خوب شروع کرده و بد تمام کرده یا نکرده،‌ فرع قصه است. آدم‌های سازنده‌ی این کانون کسانی بودند مثل سایه،‌ شجریان، لطفی، مشکاتیان، علیزاده، درخشانی و همین‌گونه بشمار. بعضی از اعضای کانون گرایش‌های سیاسی چپ داشتند؟ بدیهی است که داشتند. ولی گویا فراموش کرده‌اند که سایه که خود حلقه‌ی دوستان نزدیکش عمدتاً چپ بودند، چه‌قدر در پاکیزه نگه داشتن فضای موسیقی چاووش کوشیده بود (ر. ک. به روایت خودش در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش»). پس این «کانون چاووشِ» جفاکار و ستمگر که هنرمندان سرشناس را چنین بی‌رحمانه «حذف» می‌کرده، که بوده است؟ سهراب پورناظری جوان گویا فراموش کرده است که همین سایه‌ی چاووش، برنامه‌ی درخشان «گلهای تازه» را پیش از انقلاب مدیریت کرده بود و دقیقاً همین کسانی که به گفته‌ی پورناظری محذوف آن بودند، در متن برنامه‌ی گلهای تازه بودند. سایه هم ناگهان عقاید و اصول فکری‌اش دگرگون نشده بود. این همان سایه‌ای است که بسیار بسیار قبل از «گل‌ها»، شانه به شانه‌ی مرتضی کیوان ایستاده بود. این همان سایه‌ای است که مدام برچسب توده‌ای و چپ خورده است از پیش از انقلاب تا پس از انقلاب. بعد هم آیا هرگز پرسیده‌ایم که شهناز و پایور و شریف آیا خودشان اهل کار کردن با چاووش در آن فضا بودند؟

۴ـ سخن گفتن از چاووش به این‌شکل هیچ معنایی نمی‌دهد جز این‌که چاووش خدایی می‌کرد و سلطنت، و هیچ‌کس دیگری بدون رخصت یا نگاه ملوکانه‌ی چاووش مجال کار موسیقایی نداشت. و چه‌قدر این تصور کودکانه از واقعیت دور است. این جوانان هنرمند حتماً فیلم «بزم رزم» را دیده‌اند. بزم رزم گوشه‌ای از این ماجراها را روایت کرده است. پورناظری جوان در این بیشه‌ی خالی مجال پیدا کرده است گویا که حرف‌هایی را که دیگران می‌خواهند بزنند، آسان و به زبانی دیگر خطاب به ستون‌های موسیقی ایران بگوید. لطفی، علیزاده، مشکاتیان، سایه و دیگران خوب باشند یا بد، بخواهند یا نخواهند، نام‌شان با چاووش گره خورده است که بعضی از درخشان‌ترین آثار موسیقی پس از انقلاب را تولید کرده و هنوز که هنوز است همین ترانه‌ها جان ایرانیان را به اهتزاز در می‌آورد. حالا تکلیف ما با داوری سهراب پورناظری جوان درباره‌ی چاووش چیست؟ (تازه دقت بفرمایید که برای مستند کردن این انتقاد، به دامنِ خداوندگارِ آوازِ ایران هم آویخته می‌شود). چاووش بد است؟ ستمگر و جفاکار و تنگ‌نظر است؟ مُضرّ بوده است به حال موسیقی ایران؟ یعنی اگر چاووش نمی‌بود، وضع موسیقی ایران بهتر می‌بود؟ این جوان گویا فراموش کرده است سال‌های سیاه و مرگ‌بار دهه‌ی شصت را برای موسیقی ایران. آقای سهراب پورناظری از یاد برده‌اند که دهه‌ی شصت زمانی بود که محمدرضا شجریان در اوج پختگی و صلابتِ آن صدای آسمانی و داوودی‌اش، در گوشه‌گوشه‌ی ایران و دنیا کارش اجرای خصوصی بود! کافی است اجراهای شجریان را با آن صدای الماس‌گونه در همین دوران بشنوید تا دردناکی ماجرا را بهتر بفهمید. عامل این بی‌مهری و این بیداد هم چاووش بود؟

۵ـ  خوب است سهراب پورناظری جوان این سخن حکیمانه را آویزه‌ی گوش کند که، بزرگش نخوانند اهل خرد | که نام بزرگان به زشتی برد. این بدگویی، از هر که می‌خواهد باشد (حتا اگر از زبانِ شجریان)، نارواست. فراموش نکرده‌ام و نمی‌کنم که در روزگاری که هنوز رابطه‌ی مشکاتیان و شجریان تلخ بود، هیچ‌گاه سخنِ درشتی از مشکاتیان درباره‌ی شجریان نشنیدم. هربار که سخن از این ماجراها شده بود، مشکاتیان می‌گفت: به رغم هر چه گذشته است، شجریان هم‌چنان پهلوان و خداوندگار آواز ایرانی است که کسی حق ندارد به این آستان، اسائه‌ی ادب کند. کاش اندکی از پختگی مشکاتیان الگوی این جوانان نورسته باشد.

پیوندها:
:: مصاحبه‌ی سهراب پورناظری
:: بریده‌ی مرتبط از کتاب پیر پرنیان‌پوش (پی‌دی‌اف)
:: حسین علیزاده: همایون شجریان پاپ می‌خواند نه سنتی