پایان باز از ادیسهی فضایی تا طعم گیلاس
پرویز شهبازی: پایان باز (Open ending) و یا پایان مبهم (Ambiguous ending) ـ اصطلاحی که غربیها بیشتر استفاده میکنند ـ روشی است که فیلمساز در پایان فیلم، چیزهایی را حلنشده رها میکند تا تماشاگر آن را حدس بزند و یا با درگیری ذهنی برایشان راه حل پیدا کند. استفاده از پایان باز بیشتر متعلق به سینمای هنری و روشنفکرانه است، اما سابقهی طولانی در سینما دارد. The Wizard of Oz (جادوگر شهر اُز) محصول سال ۱۹۳۹ یک فیلم با پایان مبهم است. در انتها تماشاگر نمیفهمد که آیا دروتی واقعاً به Oz سفر کرده و یا اینهمه حاصل عبور یک گردباد بوده است.
معمولاً تهیهکنندگان و کمپانیهای فیلمسازی یک پایان بسته (Close ending) را ترجیح میدهند و نگران یک پایان گیجکننده (Confuse ending) هستند. از طرفی، پایانهای بسته هم برای بسیاری از تماشاگران، در هر دو حالتِ خوش و غمناک، خستهکننده و معمولی و بیشتر مواقع سادهلوحانه به نظر میرسد.
تا مدتها (شاید تا اواخر دههی پنجاه میلادی) رسم این بود که قبل از تیتراژ نهایی، تمام شدن فیلم را اعلام کنند؛ مثلاً The End و در ایران «پایان» و یا «خدانگهدار»! اما بهتدریج حتا تاجرترین تهیهکنندگان و فیلمسازان هم دریافتند که یک فیلم ممکن است به لحاظ زمانی و فیزیکال تمام شده باشد، اما داستان هیچوقت تمام نشود. و یا در بستهترین پایانها، فیلم
– از منظر سازندگان تمام شده باشد؛
– برای شخصیتها تمام شده باشد و برای مخاطب نه؛
– برای بعضی از مخاطبان تمام شده باشد؛
– چند پایان داشته باشد و تماشاگر یکی را انتخاب کند؛
و…
دلایل مختلفی برای یک فیلم با پایان باز و یا مبهم برشمردهاند که اینها برخی از آنهاست:
– حفظ جاودانگی کاراکترها؛
– جلوگیری از نتیجهگیری و قضاوت قطعی؛
– نگه داشتن تماشاگر در تنش و تعلیق؛
– مشارکت تماشاگر در پایانبندی (اگر خودش در آن موقعیت بود، چه میکرد؟)؛
– پرسیدنِ اینکه چهطور باید تمام بشود؛
– انتقال یک پیام فلسفی که از درون فیلم میآید؛
– عدالت در چندگانگی هرچیز؛
– پیچ خوردن (Twist) و پیشبینیناپذیر کردن ماجرا؛
و…
جدا از آثار هنری و شاخص سینمای جهان، مثل Pather panchali (۱۹۵۵) فیلم بنگالی ساتیاجیت رای، فیلم اینسپشن (Inception) ساختهی علمی تخیلی کریستفر نولان در سال ۲۰۱۰، از معروفترین فیلمهای قرن حاضر و The thing (۱۹۸۲) و Total recall (۱۹۹۰) از دیگر نمونههای بحثانگیز با پایانهای باز و مبهم و حتا گیجکننده هستند.
اما مهمترین فیلم تاریخ سینما با یک پایان باز ۲۰۰۱ـ اودیسهی فضایی (۱۹۶۸) شاهکار استنلی کوبریک است. دکتر دیوبد بامن و همکارانش سرنشین فضاپیمایی هستند که به سمت مشتری میرود. آنها مأموریت دارند دربارهی یک شیء ناشناس تحقیق کنند. کامپیوتر فضاپیما تمام سرنشینان بهجز دکتر بامن را میکشد. در صحنهی پایانی، دکتر بامن که ناگهان پیر شده است روی تخت و در سالنی بزرگ دراز کشیده و در حالت مرگ است. دیوید بامن دستش را به زحمت بالا میآورد و به چیزی اشاره میکند. شیء ناشناس درست روبهروی او داخل اتاق است. دکتر بامن روی تخت تبدیل به یک جنین فضایی میشود. دوربین از دید جنین فضایی به سمت شیء سیاه و ناشناس حرکت میکند و وارد آن میشود، و در درون آن، ماه و زمین و جنین فضایی را ـ در ابعاد سیارهی زمین ـ میبینیم. فیلم با یک پایان باز و مبهم هر نوع تفسیر فلسفی را به عهده بیننده میگذارد.
طعم گیلاس (۱۳۷۵) ساختهی تحسینشدهی عباس کیارستمی جسورانهترین فیلم با یک پایان باز را دارد. بدیعی که قصد خودکشی دارد، به دنبال کسی میگردد که بعد از مرگش بیست بیل خاک روی جسدش بریزد. شب موعود و در سکانس پایانی، بدیعی به خارج از شهر و مکان خودکشی میرود. پشت به دوربین و رو به شهر در یک پلان طولانی قرصها را میخورد و در گودال میخوابد. مهتاب است و صورت او دیده میشود. صدای عوعوی سگها از دورتر شنیده میشود. از دیدِ بدیعی، ابرهای سیاه را میبینیم که روی ماه را میپوشانند و تصویر تاریک میشود. گاهی رعد و برق میزند و صورت بدیعی را برای لحظاتی میبینیم. ثانیههایی در تاریکی مطلق هستیم و فقط صدای ریزش قطرات باران شنیده میشود.
کمکم صدای باران جایش را با صدای یک دسته سرباز که ورزش پادگانی (دویدن با شمارهی یک دو سه…) میکنند عوض میشود. باروشن شدن تصویر از جنسی دیگر (کیفیت فنی پایینتر) دستهی سرباز را میبینیم که در جادهای کوهستانی میدوند. فصل عوض شده و درختی که بالای گودال (قبر) بدیعی است، گل های سفید داده. در تصویر بعد، پرویز شهبازی دوربین فیلمبرداری را به سمت فیلمبردار، فرزاد جودت، میبرد که دارد جای مناسبی برای سهپایهی دوربین پیدا میکند. بدیعی از زیر کادر وارد میشود، سیگاری میگیراند و به سمت عباس کیارستمی میرود که کنار جعفر پناهی و علیرضا رئیسیان ایستاده، و سیگار را به کیارستمی میدهد. در تصویر بعد، رضا دلپاک با لوازم صدابرداری لای بوتهها مخفی میشود. گروه فیلمسازی آمدهاند تا سکانس پایانی فیلم طعم گیلاس را فیلمبرداری کنند. دوباره دستهی سربازان را از دید فیلمساز میبینیم. صدای عباس کیارستمی (خالق اثر) که با بیسیم با دستیارش حسن یکتاپناه حرف میزند روی همین تصویر میآید:
«خوبه، کافیه… آقای یکتا، صدای من رو میشنوی؟»
صدای یکتاپناه: «بله.»
«به افراد بگو همونجا اطراف درخت استراحت کنن چند دقیقه… فیلمبرداری تموم شد.»
این یادداشت قبلاً در شمارهی ویژهی اردیبهشت ۹۷ مجلهی فیلم منتشر شده است.