هیچ چیز به اندازهی دوقطبیگری و دوقطبیسازی نمیتواند جامعهای را از درون به تشویش بیندازد و از بیرون آسیبپذیر کند. وقتی از «ملت» و «مناقع ملی» حرف میزنیم، خیلی فرق نمیکند که با چه تعاریفی از آن همدل باشیم. در هر حالت، عقلانیت در سایهی آرامش به دست میآید و بدیهی ست که دوقطبیگری مانع بزرگ آن است؛ به سان ساطوری که «ملت» را دوشقه میکند و مفهوم آن را زایل.
چه با تعریف «ارنست رنان» موافق باشیم که معتقد بود «ملت نتیجهی یک همهپرسی ست که هر روز تکرار میشود» و چه تعریف «امرسون» را بپذیریم که مهمترین عناصر تشکیل یک ملت را نه فقط تجربههای تاریخی مشترک که سرنوشتِ مشترکِ مردم در آینده قلمداد میکند، در هر دو حالت، دوریِ امروز ما از مفهوم «ملت» آشکارتر میشود. به تعبیر هماو، ملت «جماعتی از مردم اند که احساس کنند یک ملت هستند.»
حالا خوشبختانه قرار است که احساس کنیم یک ملت هستیم و از شواهد چنین برمیآید که حکومت و اکثریت مردم در یک زمینهی خاص که جنبهی ملی دارد، در نزدیکترین فاصلهی ممکن قرار گرفتهاند. اگر در بیلبوردهای جنجالیِِ قبلیِِ مؤسسهی «اوج» در تهران، اوباما و شمر در کنار هم ایستاده بودند و هشدار از پی هشدار بود که صداقتِ طرف مذاکره از نوع امریکایی ست که جز به قلدری و جهانخواری معنا نمیشد، حالا قرار است در حمایت از نتیجهی همان مذاکرات کنار هم بایستیم و احساس یک ملت بودن کنیم.
ترجیح میدهم این اتفاق مایهی خرسندی و امیدواریام باشد که نمایندهی تبلیغاتی یکی از این دو قطب، به چنین نتیجهای رسیده است؛ حتا اگر از یقهی مردم در این تابلو اثری نباشد و احتمالاً قرار است از اختلافات درونِ همان قطب بکاهد ـ که همین هم مایهی غنیمت است. وگرنه خواست اکثر این مردمِ سختیکشیده و خستگیبهجانمانده، سرمایهی اصلیِ رسیدن به این توافق بوده است و پای حرف خود هم ایستادهاند.
سعدی:
با رعیت صلح کن وز جنگِ خصم، ایمن نشین
زان که شاهنشاهِ عادل را رعیت، لشکر است