این روزها غلط املایی به طاعون میماند. در اینترنت و انواع سایتهای خبری و هزار جور شبکهی مجازی، به هر طرف که سر میکشی، با پوز میخوری به دیوار غلطهای املایی عجیب و غریب. خبرگزاری و تلگرامِ شخصی هم فرقی نمیکند. اما اینکه نام و نام خانوادگی را غلط بنویسیم، از سختترین غلط نوشتنها ست! برای خود من بارها پیش آمده که متصدی یا منشی یا کارمندی فامیلم را به جای «شکراللهی» نوشته است «شکرالهی». یا خیلی که به ذهنش فشار آورده، لطف کرده و نوشته «شکراللهی». در مواردی از این دست که نگارنده تصویری از واژه را قبلاً ندیده و در حافظه ندارد، شاید بتوان به او حق داد. ولی آیا به نگارندهی «عامنه» و «نصرین» و «مرزیه» و «قلامرضا» و «سحیلا» هم میتوان حق داد؟ [ادامــه]
اتفاقی که سه روز پیش در برخی خبرگزاریها افتاد، بیشک نقطهعطفی در تاریخ غلطنویسی بود. انتشار یک نامهی سرگشادهی سیاسیِ انتقادی خطاب به دولت در بارهی مذاکرات هستهای با پنج هزار امضا که سوای انبوه امضاهای تکراری و اسمهای بسیار غریب، حدود صد امضای آن غلط املایی داشت. من فقط در حدی که حجم این ستون اجازه بدهد، «برخی» از این موارد را با املای درستشان میآورم:
مستفوی به جای مصطفوی، هامد ثمرلویی به جای حامد ثمرلویی، محدسه به جای محدثه، ابدالمناف به جای عبدالمناف، رهمان به جای رحمان، عبدات.. نجفی به جای عبدالله نجفی، مرزیه به جای مرضیه، بزرافشان به جای بذرافشان، طاحری به جای طاهری، الاه به جای الهه، ماشائ ال…هی به جای ماشاءاللهی، عاسیه به جای آسیه، هورا خردمند به جای حورا خردمند، وحابی به جای وهابی، خاجه جوپاری به جای خواجه جوپاری، قلامرضا به جای غلامرضا، هاجیزاده به جای حاجیزاده، مهبوبه به جای محبوبه، ریازی به جای ریاضی، اسگری به جای عسکری، محدی به جای مهدی، اسگرپور به جای عسکرپور، ابدالهی به جای عبداللهی، سدیقه به جای صدیقه، زیا به جای ضیا، رهمانی به جای رحمانی، فلاهتینژاد به جای فلاحتینژاد، ملیه به جای ملیحه، محدویکیا به جای مهدویکیا، اسماییل به جای اسماعیل، صمیعیان به جای سمیعیان، سحیلا به جای سهیلا، اغدس به جای اقدس، عتیپور به جای عطاپور، یاثر به جای یاسر، خزلی به جای خزعلی، نصرین به جای نسرین، رحیده به جای رهیده، قضنفری به جای غضنفری، سائدی به جای ساعدی، اسناعشری به جای اثناعشری، ابدالرحیم به جای عبدالرحیم، خلیغ به جای خلیق.
و اینها سوایِ انبوه اسمهایی ست که احتمالاً از سر شتابزدگی غلط تایپ شدهاند و احتمالاً تایپیست و خبرنگار و دبیر سرویس و سردبیر خبرگزاری همگی، املای درست آنها را بلد بودهاند، ولی حال و حوصلهی اصلاح نداشتهاند. مثل: فتطمه، رقه، هجر، جدیجه، ساداتن، شعاععی، مبنام، همشنگ، محم رضا، مهیدیه، امیرحسیت، اسماع، عظم، محمد رضت، میرزتییان، قضه و…
توصیهی ویراستارانهی من هم اینکه اگر خواستید در کار تبلیغاتی و سیاسی «عدد» بدهید، در روزگاری که همه مترصد اند مچ آدم را بگیرند، کمی باحوصلهتر کار کنید تا آنچه باعث آبروریزی میشود، دستِکم غلط املایی، آن هم در نام و نام خانوادگی نباشد!
پ.ن:
قرار بود این مطلب در ستون هفتگی «شیرینی زبان» روزنامهی اعتماد چاپ شود، ولی در شگفت ام از مدیر روزنامه که خطوط قرمز آن را تا این حد گسترده است؛ به قدری که حتا این مطلبِ بییال و دم و اشکم هم اجازهی چاپ نمییابد.
دیگر مطالب این ستون:
:: سنگ واکندن، سنگ دیگری را به سینه زدن
:: دمار روزگار یعنی دقیقاً کجای روزگار؟
:: خوشنشینی و دانشنامهی زبان و ادب فارسی
:: ریشهی پهلوانپنبه و پنبهزدن
:: ریشهی ضربالمثل چه کشکی، چه پشمی، چه دوغی!
:: «میباشد» به زبان آدمیزاد
:: این یکی شیر است که همرسانی میشود!
:: یک فقره ویراستاری سیاسی
:: چند غلط املایی مشهور، تقدیم به سعدی، با عشق و نکبت!
:: حناق یعنی چی؟
:: یدککشیِ از کجا میآید و به چه معنا ست؟
:: یک نامهی اداری را چهطور میتوان نوشت؟
:: واژههای قدیمی زیبا را چگونه میتوان زنده کرد؟
:: کلنجار به چه معنا ست و از کجا میآید؟
:: چند نمونه از حشوهای قبیح مشهور
:: معلقبازی پیش غازی یا قاضی؟
:: کلمهی «اختلاف»، مثالی روشن برای تنبلی زبان در روزنامهنگاری
:: گردن نازک زبان مادری و معیاری با عنوان سلیقهی «خودم»!
:: چرا «تسلیت باد» غلط است. فعل «باد» یعنی چه؟
:: غلطهای املایی شنیداری: راجب به، حیض انتفا، مایع حیات، قائله، اجالتاً، ضربالعجل و…
:: معناهای واژهی «انتظار» و کاربردِ غلطِ آن در موارد منفی
:: اصطلاحات و کلمات فارسی که ظاهر عربی دارند، ولی عربی نیستند
:: لشکر یا لشگر؟ در بارهی یک قاعدهی آوایی در گویش فارسی
:: در باب «جات» که علامت جمع است یا نه
:: در ستایشِ «کردن»