اگر شلمچهی کربلای ۵ با افتادن یک نفر بر هر یک وجبِ آن به پیروزی رسید، کربلای ۴ تلخترین شکست سپاه ایران بود. عراقیها از کشتههای بچههای ما پشتهها ساختند. حدود دو هزار شهید و سه هزار مفقودالاثر و ده هزار مجروح. عملیاتی که عبارتِ جانگز «گردان میرفت و نفر میآمد» محصول شوم آن بود. نهایت، تنها یادگار این عملیات بر سینهی بیشمار سنگ قبرهای با جسد و بیجسد در شهرها و روستاهای بسیار حک شد و باقی ماند.
آخرین باری که در گلستان شهدای نجفآباد، در میان سنگ قبرهای تازهشده و یکشکل دوستانم قدم میزدم و عنوان «محل شهادت: جزیرهی امالرصاص، کربلای ۴» را برای نمیدانم چندمین بار مرور میکردم، یاد آن شبِ زمستانی پشتِ «کلهگاویِ کانال ماهی» شلمچه افتادم. شب از نیمه گذشته بود و از شدت آتش توپ و تانک و تیربارهای دشمن کم شده بود. خسته بودم و تنها. بر سینهکش خاکریزی کوتاه ولو شدم و از دور، خیره ماندم به هوای روشن شهر بصره. در آن شب به هر چیزی فکر میکردم جز آنکه روزی میرسد خیلی دور، ۲۸ سال بعد، که خبر میآورند ۱۷۵ پیکر دستبسته از عملیات کربلای ۴ را پیدا کردهاند. ۱۷۵ رزمندهی دل به آسمانسپرده که آنان را در آن شبِ خیسِ داغ و روشنتر از روز، از میان گِلولای چسبندهی امالرصاص بیرون کشیدهاند، دستهایشان را از پشت بستهاند، داخل کانال انداختهاند و خاک را شاید با بولدوز…
کاش در این حدود سی سال این همه تبلیغات رسمی نبود. کاش ارزشها ـ که حتا کلمهاش را هم دیگر نمیتوان راحت بر زبان آورد ـ این همه پرچم نشده بود. میشد امروز این خودِ مردم باشند که خودجوش و بیاعلان و تبلیغ، پیکر این ۱۷۵ نفر را به نمایندگی از هزاران قربانیِ شبِ هولناکِ کربلای ۴ به آغوش استقبال میکشند تا از داغی پایانناپذیر آن بر جانِ زخمی این خاک، کمی بکاهند.
این تصاویری ست از شهدای عملیات کربلای چهار که در آن زمان از تلویزیون عراق پخش شد.
عنوان را از شعری از اخوان ثالث برداشتهام.
عکس متن مربوط است به یکی از غواصان شهید عملیات کربلای ۵.
اگر در بارهی این عملیات چیزی نمیدانید، این گزارش مختصر را بخوانید. [+]