خوابگرد

وبلاگ؛ یک کرونولوژی شتاب‌زده

اشاره: روزگاری این وبلاگستان، ناصر خالدیان را داشت که وبلاگ «نقطه تهِ خط» را می‌نوشت. از خواندنی‌ترین وبلاگ‌ها بود، به‌خصوص که طنز می‌نوشت. اسلوبی شخصی داشت و از هیچ موضوع به‌روزی هم نمی‌گذشت. ناصر سال‌ها ست که دیگر وبلاگ نمی‌نویسد و به زیست نباتی خود در فیس‌بوک ادامه می‌دهد! اما مدتی ست ککِ وبلاگ دوباره به تنبانش افتاده و اگر زورمان بهش برسد و سختی‌های روزگار هم بگذارد، عن‌قریب دوباره آلوده خواهد شد و خوشحال‌مان خواهد کرد. در ‌فراخوان تاریخ‌نویسی برای وبلاگ‌ها، ناصر هم دست به قلم شده و متنی نوشته و فرستاده که برای تشویق بیشتر او به وبلاگ‌نویسی، آن را در خوابگرد منتشر می‌کنم. در روزگار سرعت و فیس‌بوک و وایبر و… این یادداشت روشنگر زوایایی ست که شاید برای برخی‌ها تاریک باشد. [ادامــه]


نویسنده‌ی مهمان: ناصر خالدیان
الف) می‌گویند وبلاگ مرده است. می‌گویند وبلاگ‌نویسی رو به زوال است. مثل این است که بگوییم چون دیگر دوران گوتنبرگ یا چاپ سنگی منسوخ شده، پس چیزی به نام چاپ و نشر کتاب و روزنامه نداریم. یا چون گرامافون و کارتریج ریلی از دور خارج شده دیگر موسیقی و صدا هم مرده است. اما این‌گونه نیست. وبلاگ یک ابزار است مانند همه‌ی ابزارهای ارتباطی که از شکلی به شکلی دیگر تبدیل می‌شود. ابزاری که زمان خودش دوران طلایی داشت و از بطن این دوران طلایی، نویسندگان آنلاین و استعدادهای بسیار خوبی را معرفی کرد. وبلاگ زنده است تا وقتی که حرفی برای گفتن هست.

ب) ما فقط وبلاگ نمی‌نوشتیم و نمی‌خواندیم. ما با وبلاگ و اندیشه و نویسنده‌ی پشت آن وبلاگ زندگی می‌کردیم. ارتباطات و قرار و مدارها و گفتگوها و جلسات و ساعت‌ها بحث در مورد نوشته‌هایمان برقرار بود. من تقریباً بهترین دوستانم را چه در داخل ایران و چه در خارج از میان وبلاگ‌نویسان یافتم و از آنان بسیار آموختم و این همفکری‌ها و قرابت فکری برایمان شیرین بود. این‌که می‌شد دوستان را نه بر اساس جبر جغرافیایی بل‌که از میان افراد هم‌فکر با هر زبان و نژاد انتخاب کرد و این شاید بهترین دستاورد وبلاگ‌نویسی ست.

پ) دوران طلایی وبلاگ‌نویسی در ایران یعنی همین دهه‌ی هشتاد خورشیدی، دوران پرشوری بود. ناگهان هیمنه و انحصار روزنامه‌ها و رسانه‌های مکتوب شکست و هزاران نفر به وبلاگ‌نویسی به عنوان فضای آزادتر و بی‌سانسور روی آوردند. این‌جا دیگر از شمشیر داموکلس قانون مطبوعات خبری نبود. مفاهیمی مانند شهروند-خبرنگار نیز علاوه بر وبلاگ‌نویسی و رشد شبکه‌های مخابراتی مانند موبایل و دوربین‌های کامپکت و بعدها اندروید، از دل همین شور و هیجان پدید آمد. وبلاگ‌هایی مانند خوابگرد، سیبستان یا مجموعه وبلاگ‌های حلقه ملکوت و صدها وبلاگ نظایر آنها، پرستیژ و شخصیت جدیدی از وبلاگ‌نویسی ارائه دادند که با سطحی‌نگری‌های اکثریتی که بر حسب اتفاق یا تفنن به وبلاگ‌نویسی روی آورده بودند تفاوت داشت و نشان داد که می‌توان از این ابزار نیز استفاده‌ی روشن‌گرانه داشت. وبلاگ‌های علمی و فنی و ادبی دیگر از نمونه کاربردهای مطلوب آن بودند. وبلاگ یک پزشک نمونه‌ی خوبی از این علمی‌نویسی ست که هنوز نفس می‌کشد. نمونه‌ها از این نوع زیاد است. دو طیف روزنامه‌نگاران و نویسندگان، بیشترین بهره را از این ابزار بردند و هنوز هم شاید بخش بسیاری از تولید محتوای وب فارسی مدیون همین افراد و آن بیس و پایه‌ای باشد که در دوران رشد وبلاگ‌نویسی خواندند و نوشتند و آموختند.



ت) این شور و هیجان به موازات خود آسیب‌هایی هم داشت. وقتی حرف یا کلام یا اندیشه و یا ابزار تازه‌ای در جامعه‌‌ای بسته پدید می‌آید، طبیعتاً موضع‌گیری و دافعه هم دارد. مانند ویدئو و ماهواره. بگیر و ببند و دستگیری وبلاگ‌نویسان شروع شد. فیلترینگ و قوانین جرائم سایبری برای تحدید آمد و وبلاگ‌نویسی هم به کاری ترس‌آور مبدل شد. همین خود بخشی از علل افول وبلاگ‌نویسی و روی آوردن به شبکه‌های اجتماعی بود. شاید از نظر روانی یک وبلاگ‌نویس خود را بیشتر تنها احساس کند اما در شبکه‌ی اجتماعی از نظر مجازی هم که شده خود را در «جمع» دوستان می‌بیند که با عکس و نوشتار آن‌ها مستقیماً ارتباط برقرار می‌کند و شاید این احساس کمبود امنیت مجازی هم یکی از دلایل کم شدن تعداد وبلاگ‌نویسان به نسبت گذشته باشد. اما این تحولات و غربال‌ها موجب شده که وبلاگ به تدریج از رسانه‌ای عمومی به رسانه‌ی نخبگان بیشتر تبدیل شود.

ث) شبکه‌های مجازی اجتماعی آمدند. مای‌اسپیس و اورکات و بعدها فیس‌بوک. بسیاری فکر می‌کنند تنها شبکه‌های اجتماعی در عدم اقبال به وبلاگ‌نویسی به نسبت گذشته مقصرند. اما این‌گونه نیست. افول این اقبال از مدت‌ها پیش آغاز شده بود و تب وبلاگ‌نویسی در گستره‌ی وسیع خوابیده بود و تنها کسانی ماندند که وبلاگ را نه محض تفنن یا سرگرمی بل‌که با جدیت دنبال کردند و ادامه دادند. زندگی پرسرعت ماشینی و مجازی و مشکلات اقتصادی و توجه به محتوای فست‌فودی هم که سلیقه‌ی مخاطبِ موبایل به دست و در حین کار و حرکت آن را تعیین می‌کند، شاید یکی از این علل است.

ج) دنیای ما رو به وحدت نمی‌رود، رو به کثرت می‌رود. ارتباطات در ظاهر بسیار وسیع و گسترده شده اما جزایر تنهایی آدم‌ها نیز بیشتر شده است. آدم‌هایی که سر در لاک آیفون‌ها و تبلت‌هایشان دارند و تنها هستند. هر امپراتوری نیز یک روز فرو خواهد پاشید و تجزیه خواهد شد. امپراتوری شبکه‌های مجازی اجتماعی هم که به مدد تکنولوژی، این «وحدت ناممکن» را در ظاهر ممکن کرده‌اند، از این قاعده مستثنا نیستند. به تدریج این بافت وحدت‌‌گونه به «مجمع‌الجزایر»ی از گروه‌ها و دسته‌های هم‌فکر تبدیل خواهد شد و جای خود را به «گعده»ها و گروه‌ها و محافلی از افراد نزدیک و هم‌فکر یا همراه خواهد داد. کما این‌که الان نیز مقدمات این تجزیه فراهم شده است. فیس‌بوک و وایبر و دیگر شبکه‌ها که امکان ایجاد محافل خصوصی می‌دهند، نمونه‌هایی از این مثال هستند که ریزش و تجزیه‌ی آن به تدریج آغاز شده است. شاید این آینده‌ی شبکه‌های اجتماعی باشد که ناگهان وبلاگ‌ها را نیز در تب خود سوزاند و روزی با پدید آمدن ابزاری تازه‌تر خود به این سرنوشت دچار خواهند شد.

شاید هم روزی برسد که بدون نیاز به کامپیوتر یا گوشی همراه، کاربران بتوانند به صورت هولوگرافیک و روی هوا به صورت کاملاً وایرلس و بدون نیاز به برق، کیبورد و مانیتور مجازی داشته باشند و شبکه‌های اجتماعی تازه‌تری ظهور کند که فیس‌بوک در برابر آن دوران پارینه‌سنگی محسوب شود! اما وبلاگ‌نویسی هم‌چنان خواهد بود. شاید نه به مفهوم یا شکل امروزی بل‌که به معنای انسانی که محور توسعه است و این‌که پشت هر اندیشه و محتوایی، یک نویسنده‌ی حرفه‌ای و آشنا به شبکه قرار دارد که اجداد او پیش از این وبلاگ‌نویس نامیده می‌شدند!

دیگر نوشته‌های مرتبط:
:: تاریخ شخصی خوابگرد
:: ‌خانه‌ی توقیفی یک زن آبی
:: ‌و چه وبلاگ‌هایی داشتیم، کَل‌علی!
:: ‌راه و رسم عیّاری در روزگار وبلاگ ایمایان
:: ‌در باره‌ی خرده رسانه‌ی مستضعفینی که ما باشیم
::‌اندر حکایت وبلاگ‌نویسی یک داستان‌نویس وبلاگ‌دار
:: در وبلاگ‌نویسی به دست بامداد راد
:: حیرت تاریخ‌‌نگاران از وبلاگ‌نویسان ایرانی در دهه‌ی هشتاد
::  خانه‌ی اولم  این‌جا ست و خانه‌ی آخرم هم

***