خوابگرد

بانک گرامین؛ عجیب‌ترین بانک دنیا

نویسنده‌ی مهمان: فائزه درخشانی
محمد یونس بین کارآفرینان اجتماعی در دنیا شخصیت شناخته‌شده‌ای ست: برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل در سال ۲۰۰۶ به خاطر فعالیت‌هایی که برای مقابله با فقر انجام داده بود، به خصوص تأسیس بانک گرامین.

طی چند سال اخیر، فعالان اجتماعی و مردم کشورمان با ترجمه‌ی دو کتاب از کتاب‌های یونس، با این شخصیت و کارهایش بیشتر آشنا شدند. کتاب «بانک تهیدستان» به قلم یونس در سال ۲۰۰۳ منتشر شد و در سال ۱۳۹۲ انتشارات دنیای اقتصاد ترجمه‌ی فارسی آن را منتشر کرد.

این کتاب روایت جذابی ست از روند تأسیس عجیب‌ترین بانک دنیا. بانک گرامین، بانکی ست که طی چند مرحله به همت محمد یونس تأسیس شد تا به روستاییان و فقرای بنگلادشی، بدون اخذ هیچ سند و وثیقه‌ای، وام بدهد. فکرش را بکنید که یک آدم فقیر، کسی که به خاطر مقدار بسیار بسیار کمی پول تا آخر عمرش باید اسیر دست نزول‌خوارها باشد، بدون داشتن پول، ملک، سند، بدون داشتن هیچ چیزی، بتواند برود وام بگیرد و زندگی‌اش را نجات بدهد. این ایده حتا حالا بعد از موفقیتش هم دیوانه‌وار به نظر می‌رسد. پس چرا بانک گرامین موفق شد؟ چرا توانست چند میلیون نفر از مردم بسیار بسیار فقیر بنگلادش را از فقر نجات دهد؟

پاسخ را می‌توانید در این کتاب بخوانید. پاسخی شیوا و جذاب که نمی‌گذارد تا انتهای کتاب حوصله‌تان سر برود. قصد زیاده‌گویی و تکرار تمام ماجرا را ندارم. اما دلم می‌خواهد حس عالی‌ای را که در طی خواندن این کتاب داشتم، با شما شریک شوم. در خط به خط نوشته‌ها و در تک به تک روزهای زندگی یونس و همراهانش یک چیز را می‌بینید: امید و ایمان به آدم‌ها. ایمان به تک تک آدم‌ها و به ندارترین آدم‌ها، برای بازپرداخت پولی که برایشان یک دنیا ست. و این ایمان در کنار ساختار کارا و جالب بانک و شبکه‌های انسانی‌اش، نه تنها در بنگلادش که در بسیاری از کشورهای جهان نتیجه داده است. اگر در عمل به آدم‌ها اعتماد کنیم و به آن‌ها این قدرت را بدهیم که روی پاهای خودشان بایستند. نتیجه تکان‌دهنده خواهد بود. بسیار تکان‌دهنده.

 

پ.ن:
یک پاراگراف از این کتاب را نوشته‌ام گذاشته‌ام جلوی چشمم، تا وقتی خیلی خسته‌ام یا خیلی ناامید، نگاهش کنم و انرژی بگیرم. شاید برای شما هم چنین کاربردی داشته باشد:

داستان پرامیلا رانیگوش، انواع حوادثی را که وام‌گیرندگان ما اغلب با آن مواجه می‌شوند به خوبی بازگو می‌کند. در سال ۱۹۷۱ و طی جنگ آزادی، خانه‌ی پرامیلا دو بار به دست ارتش پاکستان به آتش کشیده شد. او در سال ۱۹۸۶ به عضویت گرامین درآمد. پرامیلا در همین سال به یک بیماری روده‌ای گرفتار شد و در بیمارستان تانگایل بستری شد. تحت عمل جراحی قرار گرفت و برای چند سال از کار کردن باز ماند. اعضای گروهی که او عضو آن بود، به او پیشنهاد دادند که از آن‌ها وام بگیرد و هزینه‌های عملش را بپردازد، اما چون این پول کافی نبود، او مجبور شد گاو و بقالی‌اش را بفروشد. پس از مدتی به او وام جدیدی داده شد و او توانست چند گاو شیرده جدید بخرد، اما این گاوها نیز بر اثر یک بیماری ناشناخته تلف شدند.

او مجدداً یک وام ۶۰ دلاری از سرمایه‌ی گروه دریافت کرد و با آن یک گاو جدید خریداری کرد. در سیل ۱۹۸۸، روستای پرامیلا زیر آب رفت و خانه‌ی او ویران شد و او تمام زراعتش را از دست داد. در طول سه هفته پس از وقوع سیل، یک بیماری فراگیر در روستا شیوع پیدا کرد و کارمندان بانک هر روز به روستا سر می‌زدند تا میان آن‌ها، قرص‌های تصفیه‌ی آب توزیع کنند.

گرامین به پرامیلا و هزاران خانواده‌ی دیگر آسیب‌دیده از سیل، ۵۰ کیلو گندم قرض داد. پس از مدتی، او توانست قیمت گندم را به صندوق حوادث در گرامین برگرداند. سپس از ما بذر سبزیجات خرید و سه هفته بعد، وقتی اوضاع به حالت عادی برگشت، او توانست بقالی‌اش را دوباره باز کند. اما در سال ۱۹۹۲ آتش یک چراغ نفتی به خانه‌ی پرامیلا سرایت کرد و آن را سوزاند. روستاییان و همسایه‌ها تلاش زیادی برای مهار آتش کردند، اما او تمام زراعت، مواد غذایی، بقالی و دو گاوش را از دست داد. لباس‌هایی که او و شوهرش پوشیده بودند تنها دارایی باقی‌مانده‌اش بود.

صبح روز بعد از آتش‌سوزی، کارمندان گرامین به دیدار پرامیلا رفتند و به وی پیشنهاد یک وام از صندوق حوادث گرامین دادند. او بخشی از وام را صرف باز کردن یک بقالی کوچک کرد و با باقی‌مانده‌ی آن برای زمین خود کود خرید. او به کمک سه پسر جوانش توانست بازپرداخت وام را شروع کند. سه ماه بعد گرامین به او یک وام مسکن اعطا کرد و او برای خود یک خانه‌ی جدید ساخت. پرامیلا هم اکنون دوازدهمین وام خود را نیز از گرامین دریافت کرده است. او زمین‌های کافی برای تامین خوراک خانواده‌اش دارد و هر سال در حدود ۳۰ کیلوگرم نیز برنج می‌فروشد.

*این مطلب به سفارش سایت دستادست و داوطلبانه در خوابگرد منتشر شده است. به آن سر بزنید، احتمالاً مشتری‌ خواهید شد. [+]