شیرینی زبان ـ ۶
سرگیجه نگیرید، بهخصوص از این همه «را» که دستودلبازانه در این چند خط ریخته است. روزانه هزاران نامه با انشایی چپرچلاق از این دست نوشته میشود، اما خب فرق است میان اینکه نامه را «دفتر هماهنگیهای مربوطه در شهرداری تهران و حومه» بنویسند با اینکه یک مدیر آموزش و پرورش آن را بنویسد و عیناً منتشر هم بشود.
بحث من اما این جور انشا و این همه «را»ی بلاتکلیف هم نیست. این نامه مطلعی هم دارد به مناسبت محرم با این عبارت: «ایام سوگواری سالار شهیدان بر همه تسلیت باد.» عبارت «تسلیت باد» را این روزها بر در و دیوار شهر و روزنامه و خبرگزاری و تلویزیون میبینیم و از دهان مبارک گویندگان رسانهها هم بسیار میشنویم. چیزی شبیه و به قیاسِ «مبارک باد.» این «باد» چیست که از قدیم با آن تبریکمان را میگفتیم و حالا تسلیت را هم به جای بدهیم یا بگوییم، میبادیم؟
ادیبان به «باد» میگویند فعل دعایی که مخفف «بواد» است یعنی فعل بودن با الفِ دعا. از فردوسی ست این: «دی و فرودینت خجسته بواد / درِ هر بدی بر تو بسته بواد» سادهاش میشود «باشد». مبارک باد یعنی امیدوارم مبارک باشد. همخانوادهی آن هم «بادا» ست که میگویند از تخفیف «بُوَدا» به دست آمده و کاربرد آن در زبان و ادبیات کهن بسیار بوده است. در قدیم برای فعلهای دیگر هم این کار را میکردند. مثلاً کناد، شواد، مرواد، نمیراد، بماناد و نماناد. بیت معروف حافظ را که به یاد دارید: ساقیا آمدن عید مبارک بادت / وان مواعید که کردی مرواد از یادت
این جور فعل دعایی در زبان گفتار امروز ما هم کاربرد دارد. مثل همین «مباد» و «مبادا». فقط سعدی نبود که میگفت: «دل زیردستان نباید شکست / مبادا که روزی شوی زیردست» امروزه حتا کسانی که در کار شکستنِ دلِ زیردستان اند، در امر و نهیهای هر روزهی خود از «مبادا» زیاد استفاده میکنند.
با این وصف، استفاده از «باد» برای «مبارک» مفهوم است. مبارک یعنی خجسته، همایون و فرخنده. اما تسلیت به چه معنا ست؟ تسلیت را هم ما از زبان عربی گرفتهایم در معنای دلداری، اندوه بردن، دلآسایی و خاطرنوازی. حالا خودتان قضاوت کنید که «فلان عزا را تسلیت باد گفتن» دقیقاً چه معنایی دارد. دلداری باد؟ یعنی امیدوارم دلداری باشد؟
خیلی از گرفتوگیرهای ما در نوشتن و نیز در فهم نوشتهها و مطالب، برمیگردد به فکر نکردن و دقیق نشدن ما در خودِ واژهها. ذهن انسان در درک زبان، بیش از تفکر عادت دارد به ذخیره کردن قالبیِ واژهها. از همین رو ست که کودک تازهزبانبازکرده چون به زبانی که درگیر آموختن آن است میاندیشد، در کنار ذخیره کردن، بسیار بیشتر از ما با واژهها بازی میکند و مثلاً به جای «پختی» میگوید «پزوندی». ذهن این کودک بسیار بیشتر از ما درگیر درکِ واژهها و ساخت و ساز بیشتر آنها ست. اما هر چه بزرگتر میشویم، ذهن ما در فکر کردن به واژهها تنبلتر میشود و روزی میرسد مثل امروز که معلم ما به جای نامه نوشتن، سینهخیز میرود و از همه جای شهر و رسانهها هم به ما تسلیت باد میگویند، بیآنکه بدانند و بدانیم که نسبتِ این «باد» با «تسلیت» چیست.