خوابگرد

مرا ای شعر ترمیم دگر کن

پیشگفتار کتابی در راه انتشار
فرزانه خجندی* را فروغ تاجیکستان لقب داده‌اند. در باره‌اش گفته‌اند که همیشه مشهورترین‌ها بهترین‌ها نیستند، اما فرزانه هم بانوی شعر امروز تاجیکان است، هم از پرفروغ‌ترین چهره‌های ادبی این دیار. از شعرهای فرزانه در ایران، یکی دفتر «پیام نیاکان» چاپ شده در سال ۱۳۷۵ است، یکی هم «سوز ناتمام» در سال ۱۳۸۵. آنچه می‌خوانید، پیشگفتار کتابی هنوزمنتشرنشده است از دوست ادیب و بزرگوارم مهدی جامی، که آن را با «افزوده‌ای» کوتاه برای انتشار در خوابگرد فرستاده است.
* Фарзона ـ Иноят Ҳоҷиева

گزیده‌ی ۱۰۰ شعر فرزانه خجندی به مناسبت ۵۰ سالگی‌اش
لندن، ۲۰۱۴
پیشگفتار
فکر تدارک این کتاب وقتی پیش آمد که قرار شد برای شرکت در مراسم زادروز فرزانه بانوی خجندی راهی تاجیکستان شوم. فرزانه بانو در نوامبر ۲۰۱۴ پنجاه ساله می‌شود. با خود فکر کردم چه می‌توانم هدیه برم. دیدم هیچ چیزی بهتر از شعر خود فرزانه نیست. نخست نیت کردم که از غزل‌های او ۵۰ غزل برگزینم و با دو خط سیریلیک و فارسی منتشر کنم و ۵۰ جلد از آن را برای او ارمغان برم. سپس نیت را ۱۰۰ غزل کردم تا فال نیکویی باشد برای صدساله شدن‌اش. سیریلیک را هم کنار گذاشتم تا کتابچه حجمش کمتر شود. در کار که وارد شدم، دیدم برخی از شعرهای او هست که نمی‌شود کنار گذاشت، اما غزل نیست. مثنوی ست یا چارپاره. پس این‌ها را هم وارد گزینه‌ها کردم، اما تأکید همچنان بر غزل‌ها ماند. چند شعری از کارهای شعر منثور او هم برگزیدم و این را منحصراً از کتابچه‌ای اختیار کردم که گزیده‌ای از کارهای او ست که در خجند ترتیب یافته اما هنوز منتشر نشده است. عمری باشد، آن گزیده را هم به مناسبت نوروز آینده منتشر خواهیم کرد. یعنی به همت همین جمع دوستانی که این گزیده‌ی ارمغانیه را منتشر می‌کنند.

 

می‌خواستم این دفتر را نخست نامی بدهم که در آن خجند باشد. مثل آیینه‌ی خجندی. بعد به این نکته منتقل شدم که این آیینه‌ای از غزل‌های فرزانه بانو ست که برای خود او هدیه می‌برم. پس بهتر است نامش آیینه‌ای برای دوست باشد. اما وقتی به این نیم‌مصرع او رسیدم که “مرا ای شعر ترمیم دگر کن” دانستم که نام کتاب همین است و همین بهترین بیان است از سبک شعری و طرز نگاه و روش زبانی شاعر فرزانه‌ی ما.

 

برای اینکه گزیده از بابت روش کار به نسبت قابل اطمینان باشد، یک بار مجموعه‌ی سه جلدی منتخب آثار فرزانه با نام «قطره‌ای از مولیان» مرور شده است و در این کار، همسرم شهزاده که بر خط و بیان سیریلیک مسلط است، یار و یاور من بوده است. غیر از این، از دو مقاله‌ی خوب در معرفی و تحلیل کارهای فرزانه سود جسته‌ام و به گزینش آن‌ها از شعر فرزانه توجه داشته‌ام. بخشی از کارها هم یا در خاطره‌ی من بوده است یا در خاطره‌ی شهزاده و اهمیتی در فکر و فرهنگ تاجیکان داشته است. مثلاً او از شعرهای فرزانه در سفرش به سمرقند خاطره داشت و من از شعرهایی که فرزانه اول بار که او را دیدم و برایم خواند و ضبط کردم، خاطره داشتم. آن موقع برنامه‌هایی برای معرفی چهره‌های امروز فرهنگ تاجیک برای بی‌بی‌سی فارسی تهیه می‌کردم.

 

معیار من برای گزینش شعرها این بوده که چقدر عاطفه در بیت نخست ریخته شده است و این عاطفه چقدر با آنچه غزل نو می‌خوانیم همخوان است. باور دارم که بیت نخست هر شعرِ خوب، از راه الهام به ذهن و زبان شاعر وارد می‌شود. شاعر از آن بیت اول سرشار می‌شود و باقی غزل شاخه‌هایی ست روییده بر این ریشه. جز اینکه درخت شعر ریشه در آسمان دارد. وارونه است. ریشه‌هایش از آفتاب تغذیه می‌شود.

 

پس می‌توان گفت که در غزل‌ها و دیگر شعرهای این دفتر، دو چیز مشترک است: عاطفه‌ی قوی که شاخص حسن مطلع است و دیگر نو بودن زبان و بیان. در عاطفه‌ی قوی بحث‌ها کرده‌اند، اما در این جا یکی شمّ زبانی را اساس گرفته‌ام و یعنی روش شهودی را و دیگری نوکاری در بیان را که می‌توان آن را با میزان «آشنایی‌زدایی» سنجید. به جز این، در نو بودن این اعتبار هم هست که از زبان کلاسیک غزل جدا می‌شود و به بیان امروزیان نزدیک می‌شود. زبانش ساده و صمیمی ست. تعبیرهای پیچیده و فنی ندارد. تصویرها به آب روان نزدیک‌تر است. خراسانی ست تا عراقی. رودکی‌وار است تا خاقانی‌وار. روایی ست تا خطابی. و شادمانگی یا اندوهی انسانی در آن هست.

 

یک نکته‌ی آخر هم اینکه طبعاً انتخاب من از دیدی ایرانی انجام شده است. یعنی تلاش کرده‌ام شعرهایی که برای خواننده‌ی ایرانی روان و فهما ست انتخاب کنم. شعرهایی که پیچیدگی‌های زبانی و واژگانی داشته یا به رسم و آیین‌هایی اشاره می‌کرده که در فرهنگ عمومی مخاطب ایرانی نیاز به توضیح دارد، از دایره‌ی گزینش کنار گذاشته‌ام تا مخاطبی که با پس‌زمینه‌ی فرهنگ تاجیکی کمتر آشنا ست، هر چه روان‌تر با شعر فرزانه ارتباط برقرار کند و بدون توضیح و بدون واسطه آن‌ها را بخواند و لذت ببرد. در عین حال، از دادن پاره‌ای از توضیحات در برخی موارد هم گریزی نبوده است. این دست توضیحات که کوشیده‌ام زیاد و حواس‌پرت‌کن نباشد، در پای هر شعر آمده است. ترتیب ثبت شعرها هم الفبای قافیه است. یعنی شعری که به «آ» ختم می‌شود در آغاز آمده و شعری که به «ی» ختم می‌شود در اواخر کتاب. این، کار را برای جستجوی یک غزل معین هم آسان‌تر می‌کند. در مورد شعرهای دیگر هم که مثلاً مثنوی یا چارپاره بوده، اساس را قافیه‌ی مصرع اول گرفته‌ام.

 

وزن این غزل‌ها و دیگر شعرها عموماً هموار است و موسیقی دلنوازی دارد. اما چون با لهجه‌ی دیگری نوشته شده، خواننده‌ی ناآشنا با لهجه‌ی تاجیکی ممکن است گاه برای درست خواندن شعر کمی تأمل لازم داشته باشد. تفاوت اصلی در شیوه‌ی تلفظ مصوت‌ها ست. مثلاً برخی مصوت‌ها در تاجیکی طوری تلفظ می‌شود که هم در جای یک هجای بلند می‌تواند قرار گیرد و هم در جای هجای کشیده. شاخص آن‌ها خودِ کلمه‌ی «تاجیک» است. این کلمه که در قرائت فارسی ایران یک هجای بلند و یک هجای کشیده دارد، در قرائت تاجیکی می‌تواند به دو هجای بلند تبدیل شود: تاجک؛ و توجه به این نکته در خواندن بقاعده‌ی شعرها و خارج نشدن از وزن ضروری ست. همین‌طور است برخی کلمه‌های دیگر که در فارسی کشیده‌تر از تاجیکی تلفظ می‌شود. مثلاً آلو که در شعر فرزانه معمولاً به صورت خفیف‌تر تلفظ شده است (نزدیک به تلفظ لو در والور). املا و تلفظ برخی کلمات خارجی هم با توجه به همین شیوه‌ی گویشی متفاوت است. مثلاً «سلان» شیوه‌ی تاجیکانه از کلمه‌ی سالن است یا «سگار» همان سیگار است. در گروهی از کلمات هم شیوه‌ی ادای تاجیکی مصوت کوتاه را به بلند تبدیل می‌کند. از این گروه جین (به جای جن) یاد کردنی ست. البته این تفاوت‌ها هر جا بوده در پانویس یادآوری شده است.

 

قاعده این است که هر جا با کلمه‌ای برخورد کردید و دیدید با وزنی که شما به آن می‌دهید کاملاً منطبق نیست و شعر را ناموزون می‌کند، باید بدانید که شاعر تاجیک‌زبان آن را به شیوه‌ای دیگر تلفظ کرده است. خواننده‌ی آشنا با زبان متون فارسی می‌داند که از این دست دگرخوانی‌ها در شعر قدیم هم بسیار است که ناشی از تنوع تلفظ‌ها ست و تغییر آن‌ها در طول زمان یا از یک حوزه‌ی زبانی به حوزه‌ی دیگر. شاخص این نکته هم همان مصرع مشهور مولانا ست: گرچه باشد در نوشتن شیر شیر. ایرانی امروز این هر دو «شیر» را یک جور تلفظ می‌کند، ولی تاجیکان آن را به درستی به دو صورتِ متفاوت تلفظ می‌کنند (شیر و شِر؛ این دومی همان تلفظی ست که عملاً «شعر» در فارسی ایران تلفظ می‌شود: /شر/ و این روزها در وام‌واژه‌ی پرکاربرد فیسبوک نیز زیاد می‌بینیم: شر کردن / همخوان کردن در مقابل واژه‌ی انگلیسی share).

 

در باب قافیه هم شعر تاجیک خرق عادت‌هایی دارد که ناشی از تفاوت خط است. به دلیل تسلط خط سیریلیک که تمایز صورت‌های هم‌آوا در صامت‌های زبانی را نشان نمی‌دهد ( ه /ح، ض/ز و مانند آن‌ها) گاه واژه‌ای به صرف هم‌آوایی با واژه‌ی دیگر قافیه شده است. در این شعرها مثلا یک مورد از قافیه شدن «اندوه» با «روح» دیده می‌شود. در تفاوت‌هایی که خط ایجاد کرده، افتادن «عین» از آخر برخی کلمات هم قابل ذکر است. مثل اجتماع که گاه در قافیه به صورت «اجتما» آمده است.

 

شعر فرزانه در اندرونه‌ی خود دنیای ویژه‌ای هم دارد. شعر او را معمولاً با فروغ یا سپهری می‌سنجند. فرزانه به هر دوی آن‌ها ارادت دارد، اما زبان و بیان و دنیای او دیگر است حتا وقتی آشکارا رگه‌ی تاثیرش از این دو شاعر پرآوازه را می‌بینیم. منتقدان ایرانی در سنجش فرزانه با فروغ احتمالاً نظر به تقریب ذهن داشته‌اند تا مخاطب ایرانی جنس کار فرزانه را پیشاپیش بشناسد. شعر فرزانه بی‌تردید تأثیر بزرگی در شعر تاجیکی دارد و از این بابت چه بسا بتوان او را همسنگ فروغ دانست. اما دنیای او دنیایی ست که میان فکر و فرهنگ روسی و تاجیکی و ادب قدیم و جدید فارسی شکل گرفته است. تأثیر آشنایی با ادبیات قدیم در کار فرزانه بسیار بیشتر و روشن‌تر است تا فروغ. دنیای فروغانه چه بسا بیشتر متاثر از ادبیات غرب است. گرچه نهایتاً آنچه به هر دو شاعر اعتبار می‌بخشد نه این است و نه آن، بلکه صمیمیتی ست که با خود و خواننده دارند. آن‌ها پیرو هیچ‌کس نیستند گرچه از بسیاری کسان آموخته‌اند. آن‌ها خودِ خودشان هستند و مثل هیچ‌کس نیستند. 

 

***

 

افزوده: در این شعرها سه شعر هست که مشخصاً برای سه نفر از شخصیت‌های تاجیک سروده شده و هر سه‌ی آن‌ها اکنون دیگر نیستند. استاد محمد جان شکوری بخارایی همین دو سال پیش درگذشت؛ استاد محمد عاصمی خجندی که در مرداد ۷۵ به تیر دشمنان ترور شد؛ و استاد لایق شیرعلی شاعر مردمی تاجیک و زاده‌ی پنجکنت دیار رودکی که در سال ۷۹ به دیار ابدی رفت. شعری را که فرزانه برای استاد شکوری نوشته است برای خوانندگان خوابگرد انتخاب کرده‌ام. آن‌ها که استاد شکوری را از نزدیک دیده باشند می‌بینند که فرزانه چه خوب او را با واژه‌ها نقاشی کرده است:

 

دلی آور که چون دریا بلوری ست

صدایش مژده‌ی گل‌های سوری ست

 

چنین دل را دل من می‌شناسد

دل پاک محمدجان شکوری ست

 

تحمل‌های ایوبانی او

بگوید: معنی مردی، صبوری ست

 

 گرفتاریم بر آن جذب صادق

که غیبش پیش ما فرخ حضوری ست

 

چه بی‌مثل است این فرخنده ترکیب

به سیما آدم و بر خلق، نوری ست