خوابگرد

لشکر گاف‌دار

شیرینی زبان ـ ۲
تهران، فقط هوای صاف و آب سبک و گرمای محله‌هایش را از دست نداده؛ گنجشک‌ها هم انگار به این ابرشهر و مردمانش رو ترش کرده‌اند. حالا دیگر چه کم پیش می‌آید غوغای لشکری از آن‌ها از لابلای درختی پرشاخه، گوش محله‌ای را کر کند. پرنده‌هایی که هیچ وقت رامِ آدم‌ها نشدند، ولی همیشه هم در کنار آن‌ها زندگی کرده‌اند. نیاکان ما به گنجشک می‌گفتند بنجشک. بنجشک آخرش کاف داشت، گنجشک هم آخرش کاف دارد. اشک هم همین طور است. و نیز زرشک و مشکی و پزشک و سرشک و خشک و رشک و تمشک و کشک و مشک و لشکر. این‌ها همه را با کاف می‌نویسیم. البته کسانی هم هستند که لشکر را لشگر می‌نویسند. اگر هم در نوشتن این کار را نکنیم، در بیان این جور واژه‌ها، کاف‌ِ کلمه را بیشتر به گاف نزدیک می‌کنیم و در مورد خاص «لشکر» کاملاً آن را به گاف تبدیل می‌کنیم.

بحث غلط و درستی در میان نیست. زبان فارسی فقط دستور زبان و آیین نگارش ندارد، هر زبانی از جمله زبان فارسی، قواعد آوایی هم دارد. برای مثال در همین مورد خاص، این قاعده‌ی آوایی برقرار است که در واژه‌های بسیط (ساده) نظیر همین‌ها که برشمردم، اگر پس از شین ساکن، کاف آمده باشد، به اصطلاح زبان‌شناس‌ها، تفاوتِ بیان کاف و گاف خنثا می‌شود. این اتفاق ناخواسته و کاملاً طبیعی ست. به همین خاطر است که وقتی معشوق‌مان گریه می‌کند، خیلی که مهربان باشیم، دستمال کاغذی می‌دهیم دستش و می‌گوییم «اشگاتو پاک کن.» یا شاید هم او به ما دستمال می‌دهد و می‌گوید «واقعاً مشگی رنگ عشقه؟» بنا به این قاعده‌ی آوایی در زبان فارسی، همه‌ی ما در جریان محاوره ممکن است اشک را اشگ بگوییم و بشنویم یا مشکی را مشگی بگوییم و بشنویم. حال آنکه همه‌ی این‌ها پس از شین، کاف دارند و اگر آن‌ها را با گاف بنویسیم، یک معلم ادبیات یا ویراستار از ما غلط املایی می‌گیرد و پای نوشته‌مان مثل معلم‌های امروز برای دبستانی‌ها می‌نویسد «نیاز به تلاش بیشتر»!

حساب «لشکر» اما از این موارد کمی جدا ست. تبدیل لشکر کاف‌دار به لشگر گاف‌دار در گفت‌وگوهای روزمره محدود نمانده و حالا دیگر تقریباً با دو صورت املایی از این واژه روبروییم: لشکر و لشگر. دلیل زبان‌شناسی‌ این اتفاق، موضوع این نوشته‌ی کوتاه نیست. هر چه هست، نوشتن صورت آوایی این واژه‌ آن‌قدر تکرار شده که دیده‌ام حتا روزنامه‌نگاران و نویسندگان هم گاهی به شک افتاده‌اند. این تغییر کاف به گاف در لشکر وقتی بیشتر به چشم می‌آید که می‌بینیم فارسی‌زبان‌ها با معادل عربی آن «عسکر» هم گاهی همین معامله را کرده اند. واژه‌شناسان می‌گویند عسکر معرّبِ (عربی‌شده‌ی) همین لشکر فارسی ست، ولی حتماً شما هم دیده‌اید و شنیده‌اید عسگر را و به‌خصوص امام حسن «عسگری» (ع) را.

اینکه در آینده این املای جدید هم مقبول ادیبان واقع شود یا نشود به کنار، ترجیح خود من این است که لشکر را در متون ادبی همان لشکر بخوانم، نه لشگر. نمونه‌های شعر و نثر در متون ادبی تاریخی ما در این باره بسیار است. از میان آن‌ها لشکر دوم در این تک‌بیت خاقانی را چه‌طور می‌توان با گاف خواند و شیرینی آن را یک‌جا سرکشید؟ میندیش اگر صبرِ من لشکری شد / دلت سنگ شد، سنگ بر لشکر افکن

بازنشر از ستون «شیرینی زبان» روزنامه‌ی اعتماد