خوابگرد

مسئولیت نوشته‌های ما با کیست؟

محمدحسن شهسواری: این روزها بحث‌های پراکنده‌ای بین دوستان نویسنده و شاعر پدید آمده که مسئول اصلی نوشته‌ی هنرمند کیست. یعنی اگر قرار باشد برای کتابی کسی کتک بخورد، چه کسی بیشتر از همه مستحق آن است. به نظر من پدیدآورنده. از دوستان آشنا به مسائل حقوقی نشر کشورهای فرنگی که پرسیدم پاسخ دادند در آن جا هم پدیدآورنده. منتها همه بلافاصله گفتند آن قدر به طرز احمقانه‌ای در آن ممالک همه حرف‌شان را می‌زنند که کسی به کتاب کسی کاری ندارد. دولت و نهادها و سازمان‌های حکومتی که اصلا. مگر این که واقعا کسی به شخص حقیقی نسبت دروغی ببندد یا توهین مشخصی بکند و آن شخص برود دادگاه و از خودش اعاده‌ی حیثیت بکند. تازه خیلی‌ها همین را هم نمی‌کنند. کار بی‌کلاسی می‌دانندش. بعد همه‌ی این دوستان فرنگ‌دیده گفتند نویسندگان ایرانی بروند خدا را هم شکر کنند در کشوری زندگی کنند که داستان و شعر این قدر مهم باشد که پدیدآورنده اش را ببرند دادگاه و از آن مهم‌تر زندان.

اصلا بیایید فرض کنیم این دوستان فرنگ‌دیده‌ی با ما سر شوخی دارند و از فردا قرار است هر کسی از مادرش قهر کرد برود دادگاه و از نویسنده و شاعر شکایت کند و پرونده‌ها به جریان بیفتد. با فرض این مسئله چند نکته را یادآوری می‌کنم:

۱ـ واقعا اگر کلمه‌های منِ نویسنده متضمن جرمی واقعی یا غیرواقعی باشد، چه کسی مستحق مجازات است؟ حتی اگر فرض بگیریم عده‌ای حقوق‌بگیر وظیفه‌شان کشاندن کتاب‌ها به دادگاه باشد، واقعا جوانمردی است که دیگران شلاق ما را بخورند؟ تاکنون که این طور بوده. در درجه‌ی اول ناشر ضربه دیده و در مرحله‌ی بعد آن ممیز بیچاره‌ی ارشاد. یعنی وقتی کتابی بد و نامعتبر شناخته می‌شود، می‌روند سراغ ممیز و حتی در مواردی او را اخراج می‌کنند. خسارت ناشران که دیگر نیاز به گفتن ندارد. مثلا نشر چشمه که نخواست تبدیل به سانسورچی شود و هزینه‌اش را دید.

۲ـ اگر ما به خاطر کلمه‌های‌مان به دادگاه و زندان برویم، تازه سرنوشت‌مان می‌شود سرنوشت روزنامه‌نگاران در سی و چهار سال گذشته. یعنی واقعا شاعران و داستان‌نویسان ما خجالت نمی‌کشند این همه روزنامه‌نگار شجاع و باسواد، در همه‌ی این سال‌ها به خاطر آزادی به طور متوالی به زندان و دادگاه رفته‌اند و آن‌ها در توهم خانه‌های امن‌شان به خیال خود عمر بی‌دردسر گذرانده‌اند؟ آن وقت انتظار دارند در صف اول تغییرات باشند و از سوی دیگر گله کنند مردم کتاب نمی‌خوانند. مردم کتاب چه کسی را بخوانند. کسی که برای کسب اندکی آزادی جرات پذیرفتن مسئولیت کلمه‌های خود را ندارد؟

۳ـ یک بار دیگر در جای دیگری هم گفتم. ممیز کوچک ارشاد در پستوهای این اداره با کلمه‌های ما هر چه بخواهد می‌کند. مثلا در پایان یک فصل از رمان «میم عزیز» این جملات را آورده بودم. توصیف یک مرد است از همسرش: « رنگش پریده بود و چشمانش گشاد شده بود. نفس نفس می‌زد. گفت چی می‌خواستند این‌ها از تو؟ همه چیز را بهش گفتم.»

ممیز کوچک ارشاد گفت این جملات باید حذف شود. گفتم چرا. گفت معلوم است دارند همخوابگی می‌کنند. اولا که چنین برداشتی از چنین کلمه‌هایی فقط از یک بیمار جنسی برمی‌آید. بعد هم بر فرض که از این کلمه‌ها بربیاید زن و شوهر عقدی و شرعی ما همخوابگی می‌کنند. چنین پوشیده گفتن از چنین امر مرسومی میان زوج‌های مسلمان به نظرم جای تقدیر هم دارد. ممیز کوچک ارشاد می‌تواند شما را به خاطر چنین کلمه‌هایی حذف کند اما هیچ قاضی‌ای در ایران شما را به خاطر این جملات و به جرم خدشه‌دار کردن عفت عمومی به دادگاه نمی‌کشاند. حتا اگر مثل ممیز کوچک ارشاد فکر کند، قوه‌ی قضاییه برای حفظ آبروی خود چنین نمی‌کند.

۴ـ از سوی دیگر و در ادامه‌ی باید آرزو کنیم پای نویسنده و شاعر و مترجم به دادگاه باز شود. این یعنی کتاب مهم است. همان طور که در سال‌های گذشته روزنامه مهم بوده و مردم در خانه‌هایشان در مورد آن حرف زده‌اند. در مهمانی‌هایشان. بر سر سفره‌ی شام‌شان از روزنامه و روزنامه‌نگار حرف زده‌اند و می‌زنند. سی و چهار سال است که این اتفاق برای ادبیات نیفتاده.

۵ـ بدترین حالت ممکن را در نظر بگیریم: هر روز صبح خیل نویسنده و شاعر در دادگاه هستند و بعدازظهرش روانه‌ی اوین. ادیبان سه دسته می‌شوند. یک گروه دیگر چیزی نمی‌نویسند. گروه دیگر به خودسانسوری شدید رو می‌آورند. اتفاق فرخنده‌ای است. کلی به مجیزگویان و پاورقی‌نویسان مملکت اضافه می‌شود و دیگر کسی نمی‌تواند پشت کلمه‌ها برای خود و اطرافیانش ژست مبارز بگیرد. چون مجبور است به صراحت مواضع‌اش را روشن کند تا گرفتار دادگاه و زندان نشود. اما آن‌هایی که می‌مانند با وجود این همه وسایل ارتباط‌جمعی چیزی منتشر می‌کنند که از جان برآید و لاجرم بر دل نشیند. گیریم بنده‌ی محمدحسن شهسواری، جزو دو گروه اول باشم اما آرزوی آن روز را دارم تا رمان‌ها و اشعار ادیبان واقعی مملکتم را بخوانم.

۶ـ البته تمام این‌ها زمانی شیرین است که سانسور پیش از انتشار برچیده شود.