خوابگرد: این یادداشت را دوست محترم نادیدهام هادی یزدانی نوشته است برای گستردن بحثِ «غلطهای املایی در شکستهنویسی» که پیشتر فروغ روشنزاد آن را در ایرانوایر طرح کرده بود. یزدانی در این یادداشت مختصر نگاه کلی خود به موضوع را صرفاً از موضع یک علاقهمند شرح داده است. توصیه میکنم اگر یادداشت فروغ روشنزاد را نخواندهاید ابتدا آن را مطالعه کنید.
تنها تفاوتی که شاید در این مقایسه میان فرهنگ و بدن انسان مطرح شود این باشد که در عالم واقع، این جهشهای ژنتیکی در کروموزومهای بدن انسان بدون دخالت مستقیم فرد رخ میدهد و نتیجهی کار نیز خارج از دسترس فرد است و صرفاً مفید، خنثی یا مضر بودن این جهشها ست که باعث میشود طیّ فرآیند انتخاب طبیعی این جهشها از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند یا این که به سمت از بین رفتن و غیر مؤثّر شدن تمایل پیدا کنند امّا در زمینهی فرهنگ قضیه اندکی فرق میکند. این جا دست انسان در تعیین نتایج حاصل از این تغییرات ژنتیکی چندان بسته نیست و همه چیز به انتخاب طبیعی وابسته نیست، هرچند این جا هم انتخاب طبیعی نقش مهمّ و انکارناپذیری بازی میکند. بگذارید کمی ملموستر بحث را ادامه دهیم.
روزی روزگاری سواد خواندن و نوشتن در انحصار عدّهی معدودی بود و همین باعث شده بود که فرآیند تغییر و تکامل زبان فرآیندی کند و بطئی باشد. با گسترش سطح سواد بین عامّهی مردم و خارج شدن انحصار خواندن و نوشتن از دست شاعران، ادیبان و کاتبان و از سوی دیگر فراگیر شدن رسانههای نوشتاری همچون کتاب و روزنامه و گسترش ارتباطات با جهان پیرامون، فرآیند تغییر زبان شدّت و سرعت بیشتری گرفت. این تازه شروع ماجرا بود. در دهههای اخیر گسترش ضریب نفوذ اینترنت و رشد روزافزون وبلاگها و شبکههای اجتماعی، باعث شده است که هر فرد با هر سطح سواد و دانش و آگاهی بتواند به راحتی از عقاید، افکار و علائقش بنویسد و نسبت به نوشتههای دیگران واکنش نشان دهد. همینها باعث شده است که زبان، با تغییرات شدید و ناخواستهای روبرو شود.
در این میان بهترین واکنشِ پیکرهی اصلی در برابر این تغییرات ژنتیکی چیست؟ آیا باید مقاومت کرد و هیچ کدام از این تغییرات را نپذیرفت و به رسمیّت نشناخت؟ آیا باید به تغییرات صورت گرفته به چشم بیماریهای ژنتیکی نگاه کرد؟ آیا میتوان راهی برگزید که طیّ فرآیند تکامل، این تغییرات ژنتیکی بتوانند باعث مقاومتر شدن زبان و در نتیجه فرهنگ شوند؟ بیشک پاسخ به این پرسشها و ارائهی راهکارهای مفید و مبتنی بر واقعیّتها در تخصّص افراد خبره و صاحب نظر است و از عهدهی افراد عادّی همچون من که تنها به زبان و فرهنگ خود علاقه دارند و در این زمینه هیچ تخصّص و مهارتی ندارند، خارج است. با وجود این دوست دارم به عنوان یک فرد عادّی در زمینهی مبحث محاورهای و شکستهنویسی که این روزها به دغدغهی ذهنیام تبدیل شده است و یکی از همین تغییرات ناخواستهی زبان است که راجع به آنها صحبت کردیم، نکاتی را به اختصار بنویسم.
این روزها در سطح شبکههای اجتماعی محاورهاینویسی و شکستهنویسی پدیدهای است که اگر نگوییم به جوّ غالب تبدیل شده حداقل به حدّی ست که نمیتوان آن را انکار کرد. در این میان سؤالات متعدّدی به ذهن متبادر میشود. محاورهاینویسی و شکستهنویسی تا کجا میتواند ادامه پیدا کند؟ چه جاهایی میتوان این گونه نوشت؟ آیا هر کلمهای را میتوانیم به هر شکل و صورتی که مایل بودیم بنویسیم و هیچ قاعدهای برای این کار وجود ندارد؟ معیار غلط املایی در نوشتههایی که به این سبک نوشته میشوند چیست؟ آیا این سبک نوشتن را باید به عنوان نوعی اعتراض به قواعد مرسوم زبان و ادب فارسی به حساب آورد یا باید آن را به عواملی نظیر کمسوادی و کمدانشی نویسنده، سرعت سرسامآور تولید محتوا در شبکههای اجتماعی و بیدقّتیهای همراه این افزایش سرعت و کمحوصلگی ذاتی کاربران این شبکهها نسبت داد؟ آیا میتوان برای همین سبک نوشتاری در حال گسترش، قواعدی حداقلی نوشت و آنها را ترویج کرد تا جلوی جهشهای ژنتیکی مضر و مخرّب گرفته شود یا اصلاً نباید آن را به رسمیّت شناخت؟ اینها تنها بخشی از پرسشهایی ست که طیّ این مدّت در ذهن من به عنوان یک فرد عادّی شکل گرفته است و میدانم که پاسخ دادن به این پرسشها در حد صلاحیّت من نیست. این جا تنها قصد دارم نکاتی را که راجع به این پرسشها به ذهنم میرسد، با خوانندگان گرامی و استادان صاحبنظر در میان بگذارم.
به نظر من نمیتوان و نباید یکسره حکم به غلط بودن محاورهاینویسی و شکستهنویسی داد. بسیاری از مواقع این گونه نوشتن دلایلی نظیر صمیمانه، دوستانه یا غیر رسمی نوشتن، طنزنویسی و حتّی با گویش و لهجهی محلّی نوشتن دارد. کاری که خود من تاکنون انجام دادهام این است که به هنگام نگارش یک یادداشت یا مقاله، حداکثر تلاش خود را برای نوشتن به صورت رسمی و با رعایت قواعد و قوانین نگارشی و املایی مرسوم به کار بردهام امّا وقتی در بخش نظرات با دوستان راجع به محتوای آن یادداشت یا نوشته بحث میکنیم، این کار غالباً به صورتی صمیمانه و غیر رسمی وگاه حتّی با پس زمینهای از شوخی و طنز همراه است و این گفتگوی دوجانبه با زبان نوشتاری محاورهای و همراه با شکستهنویسی کلمات انجام میشود. گاهی حتّی به تناسب موضوع، حس طنز من یا دوستانم باعث میشود که نظرات یا بحثهایمان را با لهجهی اصفهانی بنویسیم و این جا دیگر به قول معروف کار بیخ پیدا میکند زیرا در لهجهی اصفهانی بسیاری از کلمات از شکل اوّلیّهی خود خارج شدهاند و شکل و صورت دیگری به خود گرفتهاند و با فرم نوشتاری رسمی تفاوتی از زمین تا آسمان دارند!
با وجود همهی اینها باید اقرار کنم که در این مواقع به عنوان کسی که همیشه به فرم و قواعد احترام میگذارد و نوشتههای خود را همیشه ذیل همان فرم و قواعد تعریف کرده است، اصلاً حسّ بدی ندارم و خودم را سرزنش نمیکنم. من به صورت غریزی تا این حد از محاورهای نوشتن و شکسته نویسی را پذیرفتهام و آن را برای خود به رسمیّت شناختهام. البتّه در این بین هرگز «کثافت» را «کصافط»، «قرآن» را «غرعان» و «عزیزم» را «عجیجم» ننوشتهام امّا بارها «عاشقانه» را «عشقولانه»، «اینها» را «اینا»، «میآورم» را «میارم» و «میگوید» را «میگه» نوشتهام و به هر حال این روند تاکنون نیز ادامه داشته است. با این وجود به عنوان فردی که به زبان و فرهنگ سرزمینم علاقه مندم، ترجیح میدهم که همین محاورهای نوشتن و شکسته نویسی هم تابع قواعد و قوانینی باشد که از دست شلختگی و بینظمی و اغتشاشی که در حال حاضر در فضای مجازی به صورت عام و شبکههای اجتماعی به صورت خاص دست به گریبان آن هستیم، خلاص شویم. قواعد و قوانینی که قطعاً نباید از جنس معادلسازی کلمات در فرهنگستان زبان و ادب فارسی باشد و باعث تمسخر مخاطبان شود.
نمیدانم این پیشنهاد تا چه حد عملی و ممکن است و اصلاً آیا منطقی و عقلانی ست یا این که صاحب نظران و متخصّصان امر، نظر دیگری راجع به آن دارند امّا یک نکته را به خوبی میدانم. اگر در برابر جهشهای ژنتیکی واژهها که کروموزومهای زبان فارسی را تحت تأثیر قرار میدهند، بیاعتنا باشیم و همهی این مسائل را بدون قاعده و قانون و صرفاً ذیل پویا بودن و زنده بودن زبان تعریف کنیم یا حتّی بدتر از آن، به این جهشها اهمّیّت ندهیم، روزی خواهیم دید که با موجودی ناقص و کج و معوج و مبتلا به سندرومهای متعدّد و غیر قابل درمان مواجه هستیم و آن وقت دیگر هیچ کاری از دست ما بر نمیآید.
خلاصه این که در برابر باران سیلآسایی که در زمین زبان فارسی در حال باریدن است نه میتوان بیاعتنا بود و نه میتوان منفعلانه برخورد کرد بلکه باید سدّی مقاوم ساخت تا بتوان این انرژی را مهار کرد و آن را به سمت مسیر صحیح هدایت کرد. وظیفهای که بر دوش تک تک ماست؛ چه صاحب نظر و متخصّص این امر باشیم و چه تنها یکی از علاقهمندان زبان و ادب فارسی. امّا در این میان، وظیفهی صاحبنظران و متخصّصان این امر وظیفهای خطیرتر و حیاتیتر است.