این، بخشی از فصل «فمینیسم تعریفگریز» است از یک کتاب در دست انتشار به قلم شهلا زرلکی، که به خواهش من آن را، به مناسبت روز جهانی زن، برای انتشار در خوابگرد فرستاد. امیدوارم با صدور مجوز نهایی این کتاب، به زودی آن را در دست بگیریم و بخوانیم.
زن امروز مثل زن دههی شصت میلادی که هیجانزدهی تساوی و تشابه با مرد بود، از بارداری و شیردهی هراسی ندارد. پیشرفتهای تازهی علم و فناوری به او اطمینان دادهاند که زیبایی اندام زنانهاش در معرض خطر نیست. این زن از دوگانگی وظایف خود راضی به نظر میرسد و حاضر نیست از یکی به خاطر دیگری چشمپوشی کند. با شکم برآمده به اجتماع میرود. از دردهای قاعدگی و محدودیت ماهانه خود به عنوان امری طبیعی حرف میزند و در منازعات و مباحثات سیاسی و اقتصادی کشورش فعالانه وارد حیطهی نقد و نظر میشود.
زن در جامعهی جهانی پذیرای نقشهای چندگانه شده است. او بیآنکه همچون زنان چند دهه قبل، از نقشهای زنانهی خود به سود اکتساب نقش مردانه بکاهد، پذیرای همهی نقشها با هم شده است. کار بیرون از خانه با گستردگی دامنهای که دارد به کار خانه اضافه شده. شوهر و بچهها مسائل خودشان را دارند و محیط کار دغدغهها و آسیبهای روانی خودش را. بازتاب افراط موج دوم را در سالهای اخیر به شکل خشونتهای اجتماعی در محیط کار و بیرون از آن میبینیم. چنین تظاهرات و نشانههایی که در مرور گذرای اکثر اجتماعات امروزی دیده میشود، همهی ماجرا نیست. به عهده گرفتن نقشهای مختلف نیازمند قدرت و انرژی است. زنی که امروز از به دست آوردن و بازسازی نقشهای متفاوت خوشنود است، آیا چنان قدرتمند هست که بتواند از پس همه مسوولیتهایی که پذیرفته برآید؟
آمار کلینیکهای روان و اعصاب همچنان زنان را بیشترین مشتریان روانشناسی و روانپزشکی معرفی میکند. مانند دوران اولیه آزادی زنان در سالهای پس از انقلاب صنعتی، همچنان زنان بیمارترند. فشار و استرس زندگیهای دوگانه بر پیکر شکننده زن سنگینی میکند. تطابق و هماهنگی نقش رئیس یا کارمند با نقشهای مادری و خانهداری چندان آسان نیست. این تعویض چهره، رفتاری روزمره است که به خستگیهای زن دامن میزند. افسردگیها و اضطرابهای ماهانه و چرخه کاستی و فزونی هورمونهای تعیینکننده رفتار، مزید بر علتند. طبیعت و اجتماع توامان میشوند. زنی که تازه به خواستههای توامان رسیده، نه حاضر است از یکی به نفع دیگری بگذرد و نه تاب و توان مدیریت همزمان هر دو را دارد.
تبلیغات و انگارههای فمینیستی جدید با اعطای نقشهای مختلف، زن را هیجانزده کردهاند. زن از به دست آوردن این همه امتیاز هم شاد است و هم غمگین. موج سوم فمینیسم با همهی اصلاحات و اعتدلالگراییاش هنوز زن را به مرز رضایت و سلامت کامل نرسانده است. هنوز همهچیز همچنان در مرحلهی گذار است. گذارهای پی در پی، زن و نظریهپردازانش را خسته کرده است. پا گرفتن هر مرحلهای نیازمند زمان است و تجربه.
موج دوم با همه عصیان و خشم و خروشش سی ساله شد. در مرز سی سالگی بود که به عصیان مرگبار خود پی برد. موج دوم فمینیسم موج سهمگینی بود که زنان بسیاری را در خود غرق کرد. موج دوم، موج آزادی مطلق بود و گریز از همه نقشهایی که طبیعت برای زن در نظر گرفته است. گریز از قانون طبیعت بهای سنگینی داشت. زنان آن را پرداختند و وارد جهان نو شدند. جهانی که به نوعی واپسروی به گذشته بود. آنها آن قدر جلو آمده بودند که لازم بود اندکی عقبنشینی کنند. این اوج و فرود و این پیشروی و عقبگرد، نوسان تاریخی سرگیجهآوری است که به سراسیمگی و هول و هراس زن دامن میزند.
حالا صدایی از پس و پشت همهی نظریهها و تئوریها به گوش میرسد: زمان آرامش و تثبیت کی فرا میرسد؟ آیا زن آینده نزدیک خواهد توانست با عبور از همهی امواج فمینیستی به ساحلی برای غنودن و آرامیدن در طبیعت زنانه خویش برسد؟ آیا اصلاح موج سوم و انقلاب موج دوم زن را به وضعیتی پایدار میرساند؟ آیا موج سوم خود نیازمند اصلاح موج چهارمی نخواهد بود؟
:: تیتر از خوابگرد است و الهامگرفته از شعری از شاملو